خبرگزاری حرا – همونطور که مستحضر هستید موضوع مصاحبه، آینده ایران است. اگر جسارت نیست سوالی از محضر شما مطرح می کنم. با توجه به داغ بودن مسائل اقتصادی و معضلات معیشتی، بیکاری، معضلات اجتماعی و فراگیری این مسائل در بین جوانان و دغدغه مندی آحاد بزرگی از مردم ایران و درگیری فکری و روحی و اثرات این مسائل در آینده یک کشور و همچنین با توجه به افزایش نرخ مهاجرت در سال های اخیر و بنیادگرایی که با تلفیق و ترکیب اندیشه های غربی و شرقی در سبک زندگی برای جوانان که با بروز نابهنجاری های متعدد اجتماعی و فرهنگی در حال شیوع بی رویه است و اثرات آن در سطح جامعه کاملا مشهوده، همه منتسب به نبود زیر ساخت فرهنگی و نبود سبک زندگی و عدم تبیین آن توسط اندیشمندان حال حاضر جامعه است. آقای دکتر با این تفاسیر زندگی کردن در این جامعه با این همه دغدغه های رنگارنگ بدون زیر ساخت فکری و ایدئولوژیک منطقی هست؟ اصلا امکان دارد؟ آینده ایی میشه متصور بود؟ جوانی که هیچ آینده ایی پیش روی خود متصور نیست، خواهش می کنم جواب این سوالات رو التیامی بر روی آلام جوانان دردمند و دغدغه مند این کشور تلقی بفرمایید و راهنمایی های لازم رو به عنوان یک اندیشمند حوزه فکر بفرمایید:

دکتر پورحسن: بسم الله الرحمن الرحیم، در باب بحث مهمی من باب ایران و آینده ایران دو سطح از بحث باید مورد توجه قرار بگیرد. یک سطح کلان هست که مربوط به التفات به آینده می باشد که در بسیاری از کشورهایی که آینده پژوهی دارند، به خصوص در اندیشکده های مهم آنها این مسئله مورد توجه هست که نگاه استراتژیک در خصوص یک کشور معطوف به آینده است. و برخی از کشورهای مهم، در خصوص سی الی پنجاه سال آینده کشور هم کوشش نظری می کنند که فهم آنرا داشته باشند و هم به لحاظ تحقیقی، آینده را با اهمیت بدانند. مقداری در خصوص این سطح کلان حرف خواهم زد، سطح دوم مطلب که سطح خرد است برمیگردد به پرسش جنابعالی که به آن هم ورود خواهم کرد برای این که مبحث آینده ایران یک مبحث انضمامی است و کاملا درگیر با وضعیت کنونی جامعه ما. لذا سعی خواهم کرد مطالب را دسته بندی بکنم تا به لحاظ هندسی منطق بحث رعایت شود.

مسئله اول این است که بنیادی ترین مسئله در باب ایران در ظاهر بحث اقتصاد است. ولی معتقدم که در باطن و در حقیقت، بحث تفکر هست. یعنی کارآمدی و ناکارآمدی، معضلات و کامیابی ها در پرتو تفکری هست که یک جامعه به آن دست می زند یا نمی زند. جوامع فاقد تفکر در معضلاتی قرار دارند که برای آن تصور می کردند فهم دارند ولی توانایی حل آن معضلات را بر اساس پشتوانه های فکری نداشته اند. بنابراین می توانیم بگوییم که در حالت کلی در وضعیت کنونی دو دسته جامعه داریم: جامعه مبتنی بر تفکر و جامعه بی بهره از تفکر؛ جامعه ایی که نخبگان فکری در حقیقت در حال اندیشیدن برای وضعیت جامعه هستند ولی جامعه التفات و اهتمامی به نخبگان ندارد. و اینگونه نیست که معضلات خردی که در جامعه بوجود می آید معطوف به این باشد که به واسطه یک امر اتفاقی این معضل سر زده است و دلیل مهم آن به این مساله برمیگردد که آن جامعه فاقد پشتوانه فکری است و جامعه نتوانسته است برای آینده خود و وضعیت خود بنیادهای فکری را بسط دهد. در افتتاح مجلس یازدهم در بخشی از مطالب عنوان شده بود که همچنان مسئله ایران، مسئله اقتصاد و فرهنگ است. زمانی که ما نتوانیم با پشتیبانی علم جدید، فهم بنیادینی از اقتصاد داشته باشیم، همچنان در جامعه، تولید، نقش بنیادین نخواهد داشت، مشارکت در تولید نیز نقش بنیادین نخواهد داشت، فهم اصیلی از تولید و کار و نظریه کار شکل نمی گیرد و به همین دلیل است که ثروت ها و تلاش ها و کوشش ها عمدتا معطوف به حوزه غیرتولید می شود. در کشورهای پیشرفته مهمترین نظریه در باب اقتصاد «نظریه کار» هست. وقتی در جامعه ایی شما بدون کوشش منظم و کوشش صحیح ثروت بدست می آورید، همه تلاش های صاحبان علم را از بین می برید، اگر علم در جامعه به عنوان یک بنیاد تلقی نشود، شما از پس معضلات اقتصادی بر نخواهید آمد. همچنان که از پس فرهنگ هم برنخواهید آمد. یعنی اگر قرار باشد که اندیشه های پیشرو در باب فرهنگ کارآمدی نداشته باشد، کسی به نخبگان حوزه فکر و فرهنگ اعتنا نکند، شما نمی توانید از طریق آدم های سلبریتی، معضلات فرهنگ جامعه را حل کنید. پس معتقد هستم که ما در حوزه ایران وقتی حرف می زنیم با مشکلاتی مواجه هستیم که به دیدگاه من منشا اصلی این مشکلات فقدان تفکر هست. یعنی ما التفات چندانی به تفکر نداریم. در مشارکت های سیاسی و مناسبات اجتماعی این وضعیت در ایران معلوم هست. ما باید یک بار دیگر برگردیم به دستاوردهای علمی، و بایستی اعتلای بنیادینی که به نخبگان و متفکرین داشته باشیم. در جامعه ما متفکرین و نخبگان آنچنان قدری ندارند. نه اینکه به آنها فرصت عرض اندام داده نمی شود، نه! خود علم و تفکر در جامعه ما ارزش کمتری دارد. از ارزشی که یک نفر به دلایل مختلف از جمله شرایط نابهنجار اقتصادی واجد ثروتی می شود. یعنی وقتی شما نگاه میکنید، جوانهای ما، افراد جامعه ما و بچه های ما به یک فردی که ۶۰ سال زحمت علمی کشیده است به چشمی درخور نگاه نمی کنند آنچنانکه یک سلبریتی را نگاه می کنند .

تلقی من اینگونه است، وقتی در جوامع دیگر و حتی در آمریکا زمانی که شش هزار اندیشکده و خردکده فعال در حوزه های مختلف مشغول به تئوری پردازی هستند ولی در ایران متاسفانه با وجود ۶۰۰ اندیشکده فقط دو تا نیمه فعال می توان رصد کرد پس نمی توان انتظار عملکرد صحیح و آینده نگری و آینده پژوهی موفق را داشت. به جرات عرض می کنم اعتقاد دارم که مشکلات اقتصادی ما نیز نشات گرفته از مشکلات فرهنگی است که در آینده بیشتر به آن خواهیم پرداخت.