
قاسم پورحسن در نشست «دانشگاه و نظام دانایی» که بعد از ظهر روز گذشته ۹ اسفند ماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، به آسیبشناسی دانشگاه و نظام دانایی در ایران پرداخت و محوریت بحث خود را پرسش از ذات دانشگاه قرار داد. او در ابتدا به سیاسی بودن تمام دورههای مختلف تأسیس آکادمی و دانشگاه در ایران اشاره کرد و بیان داشت: «در چهار دورهای که در ایران نظامهای آکادمیک تأسیس شد (۱۲۶۸ دارالفنون، نظامهای تعلیم و تربیت بعد از مشروطه ، ۱۳۱۳ دانشگاه تهران و با فاصلهی اندکی شکلگیری فرهنگستانها)، مبدأ همیشه امر سیاسی و قدرت بوده است و در هر چهار دوره دانشگاه تابعی از خواست سیاسی و تابع اقتضائات، نیازها و تصمیمات آن بوده و در هیچکدام اهمیتی بنیادین وکارکرد مستقلی نداشته است.»
پورحسن در ادامه به عامل دیگری غیر از عامل سیاسی در تأثیرگذاری بر وضعیت کنونی دانشگاه پرداخت و بیان داشت: «عامل دیگر، نگاههای خُردگرایانه به دانشگاه است و ما عمدتاً از منظر پسینی و جامعهشناسانه به دانشگاه توجه کردیم و منظر جامعهشناسانه نتوانسته نگاه فرانگرانه و پیشینی را شکل دهد و به جای آن به حوادث و سوابق و عوارض آن پرداخته است. مثلاً اینکه دانشگاه در چه تاریخی بوجود آمد، چه جنبشهایی آن را شکل داد، کارکردهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن چه بوده و… . این در حالی است که در سنت آلمانی دانشگاه تبدیل به موضوعی فلسفی شده بود و اولین بار کانت نظریهای با عنوان نزاع دانشکدهها مطرح کرد و همچنین نیچه در پاسخ به این پرسش که چرا دانشگاههایمان از دست رفت، علت آن را از دست رفتن بینش آکادمیک میداند و معتقد است از دست رفتن مرجعیت آلمان به دلیل از دست رفتن دانشگاههای آلمان است.»
دانشگاه اگر از انقیاد درآید ذات آن ظهور پیدا میکند.
پورحسن در ادامه، رویکرد فلسفی را رویکردی دانست که فهم اصیل دانشگاه را پیش میکشد و مراحل آن را چنین عنوان کرد: « اول اینکه دانشگاه باید برای اثبات خود، خود را بیان کند؛ یعنی نباید منقاد قدرت سیاسی باشد و تبدیل به شیء شود، بلکه باید تبدیل به مرجعیت علمی، فکری و فرهنگی شود که این همان نظریه خودبیانی هایدگر در مورد دانشگاه است. دوم اینکه باید بنیاد دانش را از تصرف دیگران بیرون آورد؛ به این معنی که دانشگاه اینگونه نیست که به میل و اغراض دیگران دانش را سامان دهد، بلکه دانش را از حیث دانش بودن است که سامان میدهد. دانشگاه یک مفهوم بخشنامهای، دستوری یا اعتباری نیست، دانشگاه دارای ذاتی اصیل است که برای قدرت و جامعه و مناسبات ملت تصمیم میگیرد و در نتیجه نباید تابع امر سیاسی باشد. »
او در ادامه به رویکرد سوم و چهارم اشاره کرد و بیان داشت: «ما هیچ التفاتی در ایران به اینکه دانشگاه میتواند ذات مستقلی داشته باشد نداشتهایم، در حالی که در آمریکا یک مقاله استاد دانشگاه ممکن است تبدیل به رویکردی سیاسی شود و این متفکران هستند که برای سیاستگذاران سیاستاندیشی میکنند. یک مقاله در ۱۹۳۳ بیست سال تبدیل به شیوه مناسبات جهانی آمریکا شد. در نتیجه نظام دانایی باید در یک روند فرآیندیِ متکاملی ظهور پیدا کند و قابل ساختن با دستور و بخشنامه نیست. مورد چهارم این است که اگر دانشگاهی واجد نظم و ذات آکادمیک نباشد نمیتواند به اثبات ذات خود بپردازد و باید برای دیگران کار کند؛ یعنی نمیتواند نسبتی با اقتضائات، نیازها و پرسشهای بنیادین جامعه داشته باشد.»
او در ادامه بیان داشت که هرگاه دانشگاه واجد ذات اصیلی شد، آنگاه نظم حقیقی ظهور پیدا میکند. نظم حقیقی آکادمیک میتواند منجر به ظهور آکادمی با نگاه انتقادی شود و در مرحله پایانی است که نگاه انتقادی راه دانایی را بوجود میآورد که همان نظام دانایی است. در نتیجهیِ این نگاه شبکهای، گزارههایی که در باب ذات دانشگاه بوجود بیاید اجازه نمیدهد گزارههایی که با آن سازگار نیست و دارای انسجام درونی با آن نیست را بوجود بیاورد.
پورحسن در ادامه در نکتهای انتقادی افزود: «هایدگر در بیان چگونگی توانایی یونانیان در سامان دادن نظام دانش خود میگوید:« یونانیان سه قرن به این سامان بخشی نیاز داشتند اما ما از استادان خود میخواهیم ظرف مدت ده سال علوم انسانی موجود را کنار زده و دانشی بومی ایجاد کنند و این نشان از این است که ما از دانشگاه امر سیاسی میخواهیم و هیچ التفاتی به دیسیپلین و فرآیند ظهور دانش نداریم.» او در ادامه افزود: «همه ما خواستار ایجاد دانشگاهی متناسب با اقتضائات، احوالات و پرسشهای جامعه ایرانی هستیم، اما منطق ظهور دانش اینگونه نیست که شما اراده کنید و دانش سامان پیدا کند. همین عدم التفات سبب میشود فهم عمیقی از دانشگاه نداشته باشیم و به همین دلیل هنگام انتخاب پژوهشگر برتر شخصی را انتخاب میکنیم که دارای تعداد مقالات بیشتری باشد.» او در ادامه به آمار تعداد دانشگاههای جهان و مقایسه آن با ایران اشاره کرد و عنوان کرد:« در اکثر کشورهای توسعه یافته تعداد دانشگاهها کمتر از پانصد عدد است در حالی که این آمار در ایران دوهزار و پانصد و هفتاد و اندی است و این نشان از آن دارد که ما التفاتی به دانشگاه به مثابه دانشگاه نداریم و آن را به شیء تبدیل کردهایم.»
پور حسن در جمع بندی و پایان سخنان خود ریشه بیماری کنونی دانشگاههای ایران را عدم توجه به ذات دانشگاه و در انقیاد بودن آن دانست و افزود:« ما بدون دانشگاه آیندهای نخواهیم داشت و بدون داشتن نظام دانایی نمیتوانیم سهم و شراکتی در آینده جهان داشته باشیم.»
منبع: فارس