
همایش «پرسش از امر دینی در جهان معاصر» عصر روز گذشته ۲۹ مهرماه با سخنرانی جمعی از اندیشمندان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به کار خود پایان داد. در این همایش اساتیدی چون رضا داوری اردکانی، عبدالحسین خسروپناه، محمد مجتهد شبستری، داود مهدیزادگان، حمید پارسانیا، علیرضا قائمینیا، محمد توکل، مصطفی ملکیان، مهراب صادقنیا، احمد آکوچکیان، قاسم پورحسن، بیژن عبدالکریمی، محمد سالار کسرایی، نعمت اله فاضلی، سید حسین سراج زاده، حسن محدثی، سید محسن فاطمی،حسین روحانی، محمد باقر تاج الدین، انشااله رحمتی، سیدجواد میری و جمعی از پژوهشگران مطالعات اسلامی سخنرانی کردند.
قاسم پورحسن، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان یکی از سخنرانان این همایش طی سخنانی بیان کرد: به طور کلی یک مسئله را در سه بخش مطرح میکنم؛ مسئله بنده این است که اگر بتوانیم به گوهر دین دست یابیم، معضل ما را حل میکند، اما سؤال اینجاست که معضل چیست؟ معضل احتمالاً این است که ما با چیزی به نام مرگ دین مواجه هستیم؛ اولین باری که «ماخر» در کتاب «درباره دین یا در باب دین» به کانت جواب داده بود، خیلی از توجهات را برانگیخت. «جیمز» هم در «اراده معطوف به باور» همین جوابها را داد. جواب ماخر این بود که دین کاملاً متفاوت از ذهن فلسفی شماست و این گونه باید به آن توجه کرد. دین گزاره ریاضی یا علمی نیست، بلکه دین وابستگی وجودی شما به یک امر است. اگر این را درنیابید هر تقسیمبندی که از عقل داشته باشید دچار مشکل میشوید.
وی در ادامه افزود: اگر احتمالاً با مرگ دین مواجه باشیم آیا جواب آن گوهر دین است؟ به طور کلی از ۱۳۲۱ شمسی متفکران درباره ایران که اندیشیدهاند با گرایشهای رادیکال چپ ظهور کردهاند و علتش ناکامیهای ایران به دلیل عهدنامه ترکمانچای بوده است که سرخوردگی مضاعفی را به واسطه شکست در دو جنگ یافتیم. ذهن متفکران تا دهه ۲۰ معطوف به این بود که آنچه در مغربزمین میگذرد، پاسخی عقلانی است به وضعیت ما؛ از سال ۱۳۲۱ این گونه نبود. اگر مطهری کانت و هگل را خوانده بود برای آن نبود که آنها را رد کند، بلکه با معضلی مواجه شده بود. نتوانسته بودیم که اولاً معضلمان را بشناسیم و ثانیاً جوابی درخور به آن بدهیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: دو دهه است که پاسخ گوهر دین را مطرح میکنیم و این جواب در مغرب زمین مطرح شده بود و در شکست نظامهای عقلی وعقبنشینی کانت نیز این مسئله مطرح بود که عقل نظری من نمیتواند در مورد دین تأملی کند. اندک اندک دیدیم که مسئله این نیست، بلکه مسئله این است که دین چیست و چطور میتوانیم بگوییم با یک دین تاریخی مواجه هستیم و این دین میتواند با کنونیت و معاصرت ما نسبتی برقرار کند.
پورحسن تصریح کرد: آقای عبدالکریمی مثل ما این دغدغه را دارد که آیا اکنون به طور کلی دین میتواند جوابی باشد یا خیر؟ مرحوم بازرگان سال ۱۳۶۳ سخنرانی در باب «آخرت، هدف بعثت انبیا» دارند و ایشان میگوید که اشتباه کردیم و دین فقط برای عبادت و آخرت ماست. البته با اینکه اشتباه کرده یا خیر کاری ندارم. مسئله من این است که ما چون در جواب به معضلمان نمیتوانیم موفق باشیم به استبداد ختم میشود؛ استبداد نیز لزوماً به معنای له و علیه رضاشاه نیست، بلکه مرادم وضعیت است. وقتی که شما به شکل متوالی شکست میخورید ممکن است واکنشهای شما از عقلانیت دور باشد، همچنان که واکنشهای روشنفکران ما بعد از دهه ۳۰ با این وضعیت مواجه است.
وی در ادامه افزود: اگر به نحو رادیکال و حداکثرگرایانه به دین اندیشیدیم، باید بگوییم که آیا درست است که دین را در تمامی مناسبات بدهکار کنیم و میتوانیم این توقع را داشته باشیم یا خیر؟ در بحث تفسیر علمی قرآن این اشتباه را مرتکب نشدیم، بلکه مسلمانان مصر مرتکب شدند و ما تابع خوانشگران مصر بودیم. وقتی در مصر تفسیر علمی «طنطاوی» شکل گرفت، شما میتوانید در آن مباحث فیزیک و … را ببینید و نه تفسیر را. فکر میکردیم که اگر برویم و همه مناسبات را از منظر دین ببینیم راهحل در این کار است.
پورحسن بیان کرد: عبدالکریمی میخواهد بگوید که ممکن است چیزی به نام حقیقت دین و نسبت جان من با جان دین بتواند جواب باشد. در مغرب زمین گفتند دین وجودی و دین نهادی. در مسیحیت نیز دین نهادی مطرح شد که در واقع هیچ چیزی ارجحیت ندارد و مسیحیان در واقع سربازان امپراطور هستند؛ از این باب است که شما به طور کلی تفطن درستی درباره دین ندارید. اگر تفطن درستی درباره دین داشتید، باید دین تاریخی را از دین وجودی جدا میکردید. میترسم که عبدالکریمی در این مسئله به دین وجودی تقلیل یابد که با این موافق نیستم.
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه تصریح کرد: حرفم این است که اگر تلاش کنیم و پروژهای را با عنوان قشریزدایی از دین مطرح کنیم مسئله چیز دیگری است، اینکه در دورهای به دین حداکثری روی آوردهایم و احساسم این است که نمیتواند آنچه را مناقشات وضع معاصر ماست جواب دهد. باید ببینیم که در عالم چه اتفاقی افتاده است. در مغرب زمین دین جواب نداد و امروزه عقل و اخلاق جایگزین دین هستند. پس پروژه دین وجودی و گوهر دین در مغرب زمین عرضاندام نمیکند مگر در مطالعات و در میان متفکران که آن را میبینیم.
وی بیان کرد: اگر این گونه است، آیا به نحو شهودی درمییابیم که نمیتواند دین مبتنی بر فقه و کلام جواب دهد، اما دین عرفانی و وجودی میتواند جواب دهد؟ یعنی اگر وجه عارفانه و شخصی دین را در جامعه امروز ایران حاکم کنیم، میتواند سبب دینداری جامعه شود؟ معتقدم که مشکل جامعه ما عقلانیت و اخلاق است نه اینکه عقلانیت و اخلاق سبب مرگ دین بشوند. اگر هم میخواهید دیندار باشید، دیندار تعبدی ممکن است توهم باشد، همچنان که در فرقههای زیادی از گروههای اسلامی در دنیای اسلامی در وضعیت کنونی این طور هستند. وقتی فتوا میدهند این تعداد انسان را بکشید به بهشت میروید این دینداری نیست، چون از اخلاق و عقلانیت خارج است و دینی که مطابق اخلاق نباشد دین نیست.
این استاد دانشگاه با تأکید بر اینکه مشکل ما اخلاق است، بیان کرد: در این جامعه مناسک دینی داریم، اما چرا دینداری گوهر دین ندارد؟ چون تفطن عمیقی درباره معنای دینداری نداریم. در آیه ۱۴ سوره حجرات خداوند فرموده است که اعراب میگویند که ما ایمان آوردیم، خیر ایمان نه رفتار صرف و نه گفتن است، ایمان در جانتان باید رسوخ کند. امروزه در مغرب زمین (به طور کلی نه با استثنا) نمیتوانید جامعهای ببینید که مقید به اخلاق زیست در مناسبات جمعی نباشد. این محال است.
پورحسن تصریح کرد: سخن من این است که معضل جامعه ما دینداری و بیدینی نیست. من هم مانند دکتر داوری شهادت میدهم که آقای عبدالکریمی دیندار است، اما این دغدغه چیست؟ دغدغه مسئله دیندار بودن و نبودن نیست، مسئله این است که ما ۲۰۰ سال در تاریخ ایران تلاش کردیم، اما وضع بسامانی نداریم. سؤال امروز این است که برای زندگی چه تعریفی داریم؟ واقعاً نمیتوانیم بگوییم که دین را این طور تعریف میکنم. پاسخ عبدالکریمی که در کتاب آوردهاند ناتمام است. اگر قبول کنیم که در جامعه با مرگ دین مواجه نیستیم، ترس من از این است که این گزارش را بدهیم که تنها مفهومی به نام خدا هست، اما هیچ کدام از بنیادهای شریعت وجود ندارد.