دکتر قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتگو با خبرنگار مهر به سؤالات ما در خصوص آزادی پاسخ داد که اکنون از نظر شما می گذرد.

چرا جامعه ما دارای سنتی قوی در خصوص آزادی نیست؟

یکی از بحثهاییکه  باید زودتر از این در جامعه ما شکل می گرفت، بحثهای نظری و فکری درباره آزادی بود. این نکته درست نیست که به طور کلی جامعه اسلامی و به طور خاص جامعه ایران فاقد پشتوانه های نظری درباره آزادی هستند. حقیقت این است یکی از علل و اسباب رشد تمدن اسلامی، وجود آزادی بوده است. وقتی مورخان سده های سوم، چهارم و پنجم را بررسی می کنند، می بینند مسأله آزادی یکی از بنیانهای پیشرفت فکری و تمدنی، تمدن اسلامی بود.

بنابراین این گونه نیست که لزوما غرب مساوی با وجود پشتوانه های نظری درخصوص آزادی باشد و کشورهای اسلامی و به طور خاص ایران از چنین پشتوانه ای به طور ذاتی برخوردار نباشند. حقیقت این است که در دوره انحطاط ما به سرعت مسأله ای به نام آزادی را در جامعه از دست دادیم و یکی از علتهای انحطاط همین مسأله از دست رفتن آزادی بود. اگر اکنون هم بخواهیم سنت اسلامی را بازخوانی کنیم یکی از مهمترین بنیانهای فکری مسأله آزادی است.

 گاهی در دوره جدید ایران با آزادی به مثابه مفهوم بنیادین برخورد نمی کنیم به انضمام اینکه از آزادی هراس داریم و تصور می کنیم که ممکن است سوء فهم و سوء کاربردی به وجود بیاید ولی حقیقت این است آنچنان که شایسته تمدن اسلامی و جامعه ایران ما به آزادی در دوره جدید اقبال داده نشد، برعکس غرب به خوبی اهمیت وجود آزادی برای رشد فکر و اندیشه در جامعه را  دریافت و به آن اهمیت داد. لذا حجم کتابها و آثار فکری که آنها درباره آزادی نوشتند بسیار و به مراتب بیشتر از کارهایی است که در حوزه ایران و به طور کلی جهان اسلام شده است. بنابراین این نکته درست نیست که ما فاقد بنیانهای نظری آزادی بودیم. حقیقت این است که بازخوانی مجددی از آزادی به معنای خاص (سیاسی ـ اجتماعی) نه لزوما آزادی فکری و … صورت گیرد و از تجربیات عقل جمعی به خصوص در مغرب زمین باید استفاده کنیم.

شما چه مؤیداتی برای این دیدگاه خود دارید، معمولا کارشناسان به نبود این سنت فکری در جامعه ما اذعان دارند؟

 شهید مطهری وقتی سده چهارم تمدن اسلامی را بررسی می کند، می گوید: در سده چهارم در ری حکومتی شیعی بنام آل بویه داشتیم. در همین ذیل مناظرات و کرسیهای آزاد فکری وجود دارد که هم انتقاد به قدرت و حکومت سیاسی و حتی نگاه نقادانه به معارف دینی دارد. ایشان عنوان می کند نمونه بارز مناظره ای است که میان زکریای رازی و ابوحاتم رازی هست. ابوحاتم کتابی بنام «اعلام النبوه» دارد و در آن عنوان می کند که چه گفتگویی بین او و زکریای رازی در مورد بحثهای بنیادین دینی شکل گرفت. جالب این است که زکریا پرسشهای گزنده و تندی نسبت به اصل دین مطرح می کند در مرکز و پایتخت جامعه شیعی آل بویه اما کسی متعرض او نمی شود و تنها به گفتگوها و بنیانهای علمی بسنده می کنند.

عین همین روند در دوره بعدی در ابن سینا دیده می شود، ابن سینا و ابوالحسن عامری، ابن سینا و اسماعیلیه، ابن سینا و مخالفانش، در ادامه تاریخ در میان غزالی و دیگران و میان سهروردی و فخر رازی در مراغه و سپس در اصفهان می بینیم. اینها نشان دهنده این است که اولا سنت اسلامی درک کرده بود که بدون توجه به آزادی که سبب رشد فکری می شود نمی تواند جامعه بالنده را شاهد باشد. ثانیا همه جامعه پذیرفته بودند هر کس حق دارد در محدوده ای که سبب بالندگی می شود(نه سبب از بین بردن و تخریب)، ما لزوما آزادی را سبب بالندگی می دانیم. هیچ شکلی از آزادی سبب تخریب و انحطاط نمی شود و آن شکلی را که ما نگاه و فکر می کنیم استفاده از آن لزوما آزادی نخواهد بود و در حقیقت شکلهای دیگری از خشونت است که ممکن است در ظواهر و شکل آزادی تجلی پیدا کند.

بر این اساس در گذشته چه ادواری “آزادی” شاخص جامعه اسلامی بوده است؟

سده سوم، چهارم و پنجم اسلامی هم مشحون از مناقشات فکری در حوزه اسلام و هم حوزه ایران است و این مناقشات و نزاع های فکری برخلاف برخی که معتقد هستند اینها مقداری وضع شکنندگی را به همراه آوردند دقیقا باعث بالندگی و رشد فکری شدند، به همین خاطر این دوره، دوره درخشان ماست. عین همین وضعیت را شما در سده های شانزدهم تا پایان هجدهم در غرب می بینید. وجود مناقشات فراوان، دیدگاه های متفاوت و گوناگون سبب شده بود که جامعه غربی رشد کند و این امکان پذیر نبود جز در پرتو توجه جدی که آنها به آزادی داشتند. بنابراین هر گاه شما در تمدنی رشد فکری را می بینید باید به وجود چیزی به نام آزادی پی ببرید. بدون وجود آزادی امکان ندارد که مناقشات و نزاعهای فکری جدی که سبب بالندگی و رشد جامعه می شود به وجود بیاید. بنابراین وقتی سنت اسلامی را بازخوانی می کنیم می بینیم نه تنها ملهم از آیات و روایات و سنت پیامبر اکرم(ص) بلکه ملهم از توجه عقلانی که به دین وجود داشت سبب شد که انسانها از آزادی برخوردار شوند و همین آزادی سبب شد که نزاعهای فکری ای شکل گیرد که جامعه را به سمت ارتقا سوق دهد.

چگونه می توان آرای متفکران غربی را بومی و در آن اندیشه ورزی کرد اما به صورتی که به تقلید نینجامد؟

این پرسش فوق العاده مهمی است، از زمانی که با غرب مواجه شدیم مسأله تقلید یا فریفته شدن در مقابل غرب یکی از بحثها و پرسش های مهم بوده، برای اینکه دوره اول مواجهه شدن با غرب دوره به نظرم غرب زدگی و خودباختگی در باب غرب بود، حقیقت این است که آزادی هم هوس انگیز و هم هراس انگیز است. دشوار است که جامعه ای بخواهد از آزادی که در غرب وجود دارد استفاده کند اما  در عین حال به نوعی مرعوب و یا دل داده دستاوردهای غربی آن نباشد. خیلی دشوار است که ما آزادی را از متن و زمینه غربی آن جدا کنیم. حقیقت این است که ما پشتوانه نیرومند دینی و سنتی اسلامی داریم. ما می توانیم با نگاهی به سنت اسلامی همان تعبیر مهم «هر کس تاریخ( تاریخ آگاهی) ندارد، هویتی ندارد» در خلأ نباید به سراغ آزادی به مفهوم غربی برویم.

باید نگاه ما به سنت اسلامی پشتوانه توجه به آزادی غربی باشد و الا بی تردید ما مرعوب آزادی غربی خواهیم شد، آزادی غربی لزوما به معنای مذموم بودن نیست. آزادی غربی واجد عناصر و مؤلفه های بسیار خوب است. اما در عین حال اگر بخواهیم تمام آنرا به صورت کامل أخذ کنیم چیزی جز تقلید شکل نخواهد گرفت، اما در عین حال باید توجه داشته باشیم که آزادی، آزادی است.

نباید آزادی را آنچنان واژگونه در حوزه ایران به کار بگیریم که  چیزی از آزادی به معنای درست آن باقی نماند. اقتضائات و شرایط و انتظارات و پرسشهایی که در غرب وجود داشت و منجر به آزادی مربوط به حوزه غرب شد، اکنون ما هم باید براساس اقتضائات و پرسشهای خودمان از آزادی پرسش کنیم و آنرا به کار گیریم. پس بنابراین این کار به ما امکان می دهد که ما در دام تقلید نیفتیم یعنی توجه بنیادین به پرسشها و اقتضائات و نگاهی به سنت اسلامی به ما اجازه خواهد داد که بتوانیم آزادی مناسب جامعه ایران و نیازهای جامعه ایرانی و اسلامی را شکل دهیم.