در این مقاله دیدگاه کانت در مورد موضوع معرفت و باور وی به معرفت پیشین مورد بررسی و نقد قرار گرفت. کانت معتقد است معرفت پیشین هم کلی “universal” و هم ضروری “necessary” است. فرضیه کانت این است که معرفت پیشین بدان سبب که با حقیقت ضروری در پیوند است از حقیقت کلی نیز برخوردار است. بزعم کانت این نوع از معرفت مربوط به حقایق و گزاره های تحلیلی می باشد. گزاره هایی که به دلیل معانی شان، دارای تصدیق هستند. برخلاف لاک که اعتقاد داشت تصدیقات پیشینی، تصدیقاتی بی اهمیت و صرفا حکایتگر روابط میان تصورات ما است، کانت بر این باور است که معرفت پیشین نه تنها بنیادی ترین معرفت را شکل می بخشد بلکه برای هر تجربه ممکن، ضروری بوده و بدون آن، شکل گیری هر معرفتی غیرممکن خواهد بود. 

مولف نخست می کوشد تا ماهیت معرفت پیشین، قضایای تحلیلی و در مقابل قضایای ترکیبی، حقایق ضروری و حقایق کلی را از منظر کانت مورد بررسی و تبیین قرار داده و سپس در چند موضوع به نقد آراء او بپردازد. محور نقد بر تمایزسازی میان ضرورت و سپس مفاهیم کلی و جزیی، قضایای تحلیلی و ترکیبی استوار است. نقد نخست بر کانت آن است که گزاره های ترکیبی بسیاری همچون تمایز رنگ ها وجود دارند که معرفت ما به آنها پیشینی است. نقد دیگر که می تواند بسیاری از بنیادهای تاملات کانت را معرفت پیشین مورد پرسش و چالش جدی قرار دهد، مبنای وی در تمایز سازی میان حقایق تجربی و معرفت پیشین است. می کوشیم نشان دهیم برخلاف نظر کانت چنین تمایزسازی موجه نمی نمایاند. نقد سوم آن است که برخلاف دیدگاه کانت چنین نیست که حقایق و گزاره های پیشینی لزوما باید کلی و ضروری باشند. حقایق جزیی وجود دارند که معرفت ما به آنها به نحو پیشین است. 

دانلود مقاله