فارابی و الحروف: جستاری در تأملات زبانی – فلسفی فارابی

کتاب الحروف مهمترین اثر فلسفی فارابی بشمار می آید. الحروف نه تنها محصول تاملات دقیق فلسفی فارابی است بلکه پژواکی از وضعیت فکری دنیای اسلام در سده چهارم هجری است. پرسش اساسی این است که چرا این اثر تاکنون در مراکز علمی و حوزه های دانشگاهی دنیای اسلام مورد توجه قرار نگرفته و چرا فارابی‌شناسان تفطنی درخور به این نوشته نداشته‌اند؟ عمده مطالعاتی که تاکنون در باره این اثر فارابی صورت پذیرفته که البته بسیار اندک بوده و تاثیر چندانی بر روند مطالعات فلسفی نداشته است، یا با رویکرد منطقی بوده و یا رویکرد زبانی بر آن غلبه داشته است. اینکه مهمترین فارابی‌شناسان، الحروف را تنها شرح اثر ارسطو بپندارند و از مباحث بنیادین باب دوم آن در خصوص مسئله سازگاری و یا ناسازگاری دین و فلسفه غفلت ورزند، نشان می‌دهد تاکنون کوششی شایسته در فهم و شرح آن به انجام نرساندند و یا التفات اندکی به اهمیت بی بدیل این نوشته در درون میراث فکری اسلامی داشتند.

نوع طرح بحث‌های زبانشناسی در الحروف به اندازه‌ای‌گرانقدر و پر اهمیت است که در صورت اعتنای جدی متفکران اسلامی به آن، می‌توانست تبدیل به یکی از آثار اصیل و پیشگام در مطالعات زبانی قلمداد شود. شاید برای نخستین بار بود که فیلسوفی بر این باور رفت که استعاره قدرت زبان است.فارابی برای نخستین بار عنوان کرد که فلسفه را نمی‌توان بدون کنکاش های زبانی فهم کرد. الحروف بر واقعیت فکری و چالش‌های عینی تفکر در دنیای اسلام بنا گردید. فارابی بروشنی از کوشش‌های مخالفان تفکر عقلی در سده های سوم و چهارم، در گسترش ایده ناسازگاری فلسفه و دین بمنظور کنار زدن اندیشه عقلی آگاه بود و در مناظره سال ۳۲۰ هجری قمری در کانون دنیای اسلام آنرا مشاهده کرد. وی دریافت که طرد و حذف عقل فلسفی در دنیای اسلام می‌تواند سبب زوال اندیشه وجامعه شده و همه کوشش‌ها در پیشرفت و استعلاء بخشیدن به تفکر را به محاق ببرد. نوشتن الحروف تنها بر خاسته از میل و ذوق شخصی نبود بلکه بنیادی‌ترین نیاز جامعه انسانی و اسلامی بود. فارابی دریافت چنانچه از عقلانیت دفاع نکند و وجوه مهم آنرا عیان نسازد، جامعه به سوی مرگ تدریجی پیش خواهد رفت. الحروف اثری برای دفاع از عقل بشری در مقابل تاریک اندیشی‌هایی بود که فارابی در برابر آن قرار داشت. الحروف دفاع از تفکر عقلی است که هم اکنون نیز بدان نیازمندیم.

اهمیت الحروف تنها از آن جهت نیست که پاسخی صرف به مناظره تلقی شود یا از منطق صرفا دفاع نماید یا جانب استادش را گرفته و در دفاع از او کتابی بنویسد و یا حتی کوشش کند تا تنها بنیان‌های زبانی تفکر را آشکار نماید بلکه اهمیت اساسی الحروف بواسطه اهتمام‌هایی است که فارابی بعنوان یک فیلسوف در برابر جامعه انسانی از خود ظهور داده تا ضمن آنکه از عقل انسانی دفاع بعمل می‌آورد، نسبت کنکاش‌های زبانی و تاملأت فلسفی و نیز پیوند میان دو ساحت زبان طبیعی و زبان فلسفی و بالاخره رهیافت سازگاری فلسفه و دین را تبیین سازد. بعبارتی الحروف باید بمثابه واکنش یک فیلسوف به جریان مخالفت با عقل و تفکر قلمداد شده که می‌تواند امروزه برای ما سرشت نزاع‌های کلام و فلسفه و نحو ومنطق که به مدت دویست سال در دنیای اسلام جریان داشت را عیان ‌سازد. در ابتدای سده چهارم جریانی وجود داشت که جریان عقلی و فلسفی را در تضاد آشکار با دین تلقی کرده و فهم دین بر اساس بنیان‌های فلسفی را موجب تباه شدن دین قلمداد می‌کردند.البته عمده جریانهای فکری در دنیای اسلام در آنروز با فهم عقلی و فلسفی شریعت سر مخالفت داشتند و سنت فلسفی را سنتی بیگانه بر می‌شمردند. باید الحروف را تفسیری عقلی از دین و جامعه بر شمرد تفسیری که در مقابل تفسیر جاری و مبتنی بر قدرت قرار می‌گرفت. فارابی با الحروف نشان داد که نظام دانایی یک بنیاد است و ارزش آن به خود عقل باز می‌گردد. در مقابل، مخالفان جریان عقلی به پشتوانه نظام قدرت یا بی اعتنایی جامعه اسلامی به بنیان تفکر و عقل ، سعی داشتند تا به حذف فلسفه و عقل و در نهایت کنار گذاشتن تفکر عقلی در جامعه دست بزنند. در ابتدای سده چهارم یعنی بیست سال قبل از تدوین کتاب الحروف، جریان کلامی اشعری ظهور کرده و مخالفت با فلسفه را شتاب بخشید. مساله اصلی نزد فارابی ابتدا ارزش بنیادین تفکر و فلسفه بود و سپس در پرتو آن کوشید تا اعتبار و وثاقت عقل و نقش تفکر فلسفی در فهم دین را تبیین سازد. شریعت مساوی با کلام و حدیث تلقی می‌شد و فلسفه امری بیگانه محسوب می‌گردید.

فارابی در واقعیت تحولات جامعه حضور داشت و چیرگی جریان‌های ظاهرگرایانه و ضد عقلی را می‌دید و از خطر آنها برای آینده دنیای اسلام آگاهی داشت. دنیای اسلام از لحاظ سیاسی و فکری دچار کشمکش شدید شده بود و مذاهب سیاسی و فرق مذهبی بسیاری سر بر آورده بودند. خطر حذف عقل و عقلانیت نزدیک بود. مناظره سال ۳۲۰ تنها یک رخداد جزئی محسوب می‌شد چرا که از زمان متوکل یعنی در دوره پس از سرکوبی‌های عقل معتزلی، جریان ضد عقل شروع به گسترش کرده و بنحوی خشن با فلسفه مخالفت کرده بودند. فارابی مرگ عقل را از نزدیک می‌دید و از حذف عقل در دنیای اسلام بشدت نگران بود. او کوشش کرد تا دوباره به عقل زندگی ببخشد. اهمیت الحروف را باید در نسبت با زنده کردن دوباره عقل دید. متاسفانه کوشش‌های عقلی خواجه نصیر نیز همانند فارابی نادیده گرفته شد. وی در نقد المحصل دست به نقد جریان‌های ضد عقلی زده و به اشاعره و فخر رازی در باره جایگاه و اهمیت بنیادین عقل پاسخ داده و از مقام تفکر عقلی دفاع می‌نماید. سهم خواجه نیز پس از فارابی و ابن سینا در دفاع از عقل حائز اهمیت است. فارابی بر خلاف بسیاری از پژوهش‌های صورت گرفته، یک فیلسوف واقع‌گرا بوده و بسیاری از تحولات در جامعه آنروز را مورد توجه قرار داده و آنها را در اندیشه فلسفی خود در الحروف نشان داده است.لذا این دگرگونی‌ها و چالش‌های فکری در تأملات فارابی در الحروف پژواکی در خور پیدا کرد.

فارابی در پاسخ به جریان ضد عقل دو مسئله بنیادین را مورد توجه قرار می‌دهد: نخست دفاع از مقام و جایگاه و اهمیت عقل در حیات بشری و نیز در دنیای اسلام و سپس دفاع از پیوند میان فلسفه و دین با ابتناء بر تقدم مطلق عقل و فلسفه. فارابی در الحروف در باب دوم در دو فصل از پیوند حکمت و شریعت (الصله بین الفلسفه و المله)نشان می‌دهد که چاره ای جز دفاع از نظریه سازگاری و حتی بنیانی دانستن شالوده عقل، نیست. فارابی بصراحت بیان می‌کند که دین غیرعقلانی، توهم است. فارابی بنیان‌های اساسی شریعت را بر عقل و برهان استوار می‌سازد. نه ابوبشر و نه ابوسعید اهمیت دیدگاه جمع را در نیافته بودند. متی‌بن‌یونس تنها نماینده منطق و عقل نبود بلکه وی و همراهان و طرفدارانش، تنها بر عقل خودبنیاد تکیه می‌کردند که جریان الهیاتی آنرا یک عقل افراطی دانسته و منشاء آنرا نیز معتزله تلقی می‌کردند، دیدگاهی که فارابی نیز آنرا نابسنده دانست. در مقابل ابوسعید نیز تنها نماینده نحو مکتب بغداد نبود بلکه او بهمراه تعداد زیادی که از رویکرد دینی صرف دفاع بعمل می‌آوردند، مخالف نقش عقل در فهم و توجیه باورهای دینی بودند. فارابی در الحروف می‌کوشد تا با تحلیل دو دیدگاه، نظریه سوم را طرح و تدوین نماید.

تاکنون تتبع دقیقی در باب رساله الحروف فارابی از منظر بررسی زبان‌شناسانه و معرفت شناسانه نیز صورت نگرفته است. فارابی در هر سه باب الحروف می‌کوشد تا با تحلیلی ژرف از بنیادهای زبان طبیعی، چگونگی گذار از زبان عرفی یا به تعبیری” العامیه” را به زبان فلسفی شرح دهد. الحروف صرفا یک اثر زبانی نیست بلکه وی در صدد پاسخ دادن به پرسش جامعه بخصوص اشکال پیوند زبان و معرفت که بواسطه مناظره السیرافی و ابوبشر ظهور کرد، می‌باشد.