به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: «صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی» مشهور به ملاصدرا و صدرالمتألهین، فیلسوف پرآوازه ایرانی قرن یازدهم هجری قمری است. او که بنیان‌گذار حکمت متعالیه است، در آثار خود به موضوعات مختلف و البته مبتلا‌به جامعه آن روزگار و همچنین مباحث متعدد فکری و علمی پرداخته و بسیاری از پرسش‌های اندیشمندان زمانه خود را پاسخ گفته است که از جمله آنها می‌توان به نسبت بین عقل و دین اشاره کرد که در آن برهه یکی از مباحث مهم محسوب می‌شد. ملاصدرا در آثار خود به خوبی این نسبت را توضیح داده است. بر آن شدیم به مناسبت فرا رسیدن روز بزرگداشت این فیلسوف بزرگ ایرانی با دکتر «قاسم پورحسن» عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت‌وگویی اختصاصی داشته باشیم که در ادامه حاصل آن را می‌خوانید:

به عنوان نخستین سوال نظرتان را در رابطه با نسبت عقل و دین در گستره اندیشه ملاصدرا، فیلسوف نامدار ایرانی عنوان کنید. آیا اساسا در دیدگاه او می‌توان جایگاه و رتبه برتری را نسبت به هرکدام از این دو در قیاس با دیگری قایل شد؟

در سنت فلسفه اسلامی نخستین بار فارابی است که به دلیلی کاملا انضمامی که در آن برهه در دنیای اسلام شکل گرفته بود، درباره مساله نسبت عقل و دین پاسخ گفته است. سال ۳۲۰ در بغداد درون حکومت دینی خلافت، مناظره‌ای بر اساس این سوال شکل می‌گیرد که: عقل مهمتر است یا دین؟

در این بین جریانی که از عقل دفاع می‌کند شکست می‌خورد و در پی آن «ابونصر محمد بن محمد فارابی» رساله «الحروف» را تالیف می‌کند، او در باب دوم از فصل‌های نوزدهم و بیست‌وچهارم از این اثر گرانسنگ به این مساله پاسخ می‌دهد که عقل مهمتر است یا دین و این دو چه سازگاری با یکدیگر دارند و از سوی دیگر معاضدت بین این دو مولفه چگونه است.

اما در چنین شرایطی فیلسوفی چون ملاصدرا که بخشی از میراث عقلی و فلسفی اسلام است، این مباحث را مطالبه می‌کند. در واقع ملاصدرا اشراف تامی بر اندیشه‌های ابن‌سینا و فارابی دارد و در مکتب اصفهان، مباحث و مناظراتی که در جامعه علمی آن روزگار وجود داشت مطرح می‌کند. ‎‌

در مجموعه کتب ملاصدرا مناقشه بین عقل و دین دیده می‌شود؛ بنابراین ملاصدرا که در دوره حیات‌اش نگرش دینی و حدیثی حاکم بوده و از سوی دیگر پیش از او جریان اخباری‌گری و حدیثی نیرومندی وجود داشته است، به مساله ترجیح عقل بر دین یا دین بر عقل به شکل جدی می‌پردازد، با این حال نمی‌توان به آسانی استدلال کرد که کدامیک در گستره فکری ملاصدرا نسبت به دیگری برتری دارد.

با این وصف نمی‌توان دفاع مستقیم و جدی از هرکدام از مولفه‌های عقل و دین را در آثار ملاصدرا یافت؟

او در واقع به روش خودش به مساله می‌پردازد و به همان نسبت که متکلمان را نقد می‌کند و دین‌داران را زیر ذره‌بین نگاه منتقدانه خود قرار می‌دهد، از عقل دفاع می‌کند. در نتیجه اینکه ملاصدرا می‌گوید: «و حقیقه الحکمه انما تنال من العلم اللدنی و ما لم یبلغ النفس هذه المرتبه لاتکون حکمه» (اما از آنجا که تنها کشف غیرقابل تردید، کشف نبوی است، سایر مکاشفات ‌باید ‌با میزانی ارزیابی بشوند که آن شرع است). البته این استدلال به معنای مخالفت با عقل نیست و ملاصدرا به همان میزان در باب روش فلسفی این مساله را بیان می‌کند که ما هیچ راهی جز عقل نداریم. 

برای مثال ملاصدرا در رساله‌های« کسرُ أصنامِ الجاهلیه» و «سه اصل» دست به نقد دین‌داران، صوفیان و اهل حدیث می‌زند اما در مقابل و در قالب تفسیر و مجموعه رسائل «اکسیر‌العارفین فی معرفه طریق الحق و الیقین، الواردات القلبیه فی معرفه الربوبیه» او را به عنوان یک دیندار جدی می‌شناسیم. بنابراین به نظرم ملاصدرا تلاش می‌کند تا در دورانی که جامعه عقل‌گرا نیست و عمدتا به دین توجه دارد به مقام عقل اعتنا کند. حقیقت این است که اگر بخواهیم در مورد ملاصدرا شفاف صحبت کنیم، باید اینگونه داوری داشته باشیم که صدرالمتألهین، اصلِ دین را منبع می‌داند و عقل را کاشف تلقی می‌کند. او تفسیرِ دین یعنی احادیث و روایات را کاشف می‌داند، به بیان دیگر برای ملاصدرا اصل و اساس «وحی» است، البته برای همه فیلسوفان اسلامی نیز چنین بود. فارابی، ابن‌سینا، سهروردی و خواجه‌نصیر نیز وحی را منبع می‌دانستند و در روزگار معاصر علامه طباطبایی نیز چنین بود.

با این اوصاف، وقتی سراغ ملاصدرا می‌رویم اگر در مقام پرسش از او برآییم و بگوییم: دین، او پاسخ می‌دهد از دین منبع حرف میزنی یا دین کاشف؟ ملاصدرا بدون دین کاشف نمی تواند حکم تاسیس کند، لذا هر کدام از مولفه‌های عقل و دین در اندیشه او جایگاه خود را دارند. در نتیجه ما هیچ راهی جز عقل برای فهم دین نداریم، کاشف می تواند اشتباه کند یا درست بگوید، نقل نیز همین گونه است؛ پس با این وصف ملاصدرا قایل به تفکیک میان منبع و کاشف است. اگر از دیدگاه ملاصدرا عقل را کنار بگذاریم هیچ ملاک و ابزار نیرومندی برای عمل به دین نداریم. در نتیجه او در رساله «کسر أصنام الجاهلیه» دست به نقد دین‌داران ظاهری می‌زند.

این سبک از اندیشه ملاصدرا برای جامعه امروز ما چه دستاوردهایی دارد و از چه نظر می‌تواند الگو باشد؟

واقعیت آن است که در طول دویست سال اخیر بزرگترین مشکل دنیای اسلام فقدان عقلانیت بود، اکنون نیز گویی در عین حال که از عقل واهمه داریم، می‌خواهیم آن را در آغوش بگیریم و این در حالی است که بزرگانی چون شهید مطهری نیز به این مساله تاکید دارند که بدون عقل، آگاهی دنیای اسلام ممکن نیست. این بدان معناست که امروز باید میراث عقلی‌مان را بازخوانی کرده و بنویسیم.

اساسا بدون خرد نمی‌توان اندیشه‌ای را سامان داد و یا وضعیت را به سمت و سوی تغییر کردن سوق داد. فارابی در باب دوم از فصل بیستم کتاب «الحروف» به بررسی این مساله می‌پردازد که چرا در جامعه دین‌داری نادرست شکل می‌گیرد و در ادامه پاسخ می‌دهد که علت این پدیده آن است که عقل کنار گذاشته شده است. در واقع ملاصدرا از کنار گذاشتن عقل هراس دارد و به این مساله اشاره می کند که اگر عقل کنار گذاشته شود جامعه میمیرد.

امروز نیز چنین است، بررسی کنیم که اکنون در جهان اسلام تا چه اندازه جریان‌های رادیکالِ در ظاهر دین‌دار وجود دارد که در حقیقت اصل بر مبنای دین نیست. کنار گذاشتن عقل، انحطاط در جهان اسلام را در پی دارد. بنابراین باید با بازخوانی میراث عقلی ملاصدرا، فارابی و ابن‌سینا به عقل بازگردیم و پاسخ پرسش‌ها را بر مبنای عقل ارایه کنیم. موضوع این است که میراث فکری فلسفی ما واجد عقل است اما امروز ما آنچنان که باید به آن عمل نمی کنیم.

در پایان به این مساله اشاره می کنم که در این مجال تنها پرتوی از نسبت بین دین و عقل را در اندیشه ملاصدرا بیان کردم و علاقه‌مندان می‌توانند شرح ماجرا و دیدگاه این فیلسوف در رابطه با مسایل یاد شده را در فصول نوزدهم و بیست وچهارم کتاب‌ام با عنوان «فارابی و الحروف» مطالعه کنند. در مقدمه این کتاب به این مساله اشاره کرده‌ام که میراث ملاصدرا چه دردی از جامعه امروز ما درمان می‌کند.