دکتر محمدعلی مرادی، مدرس فلسفه، دار فانی را وداع گفت
صبح دیروز خبر درگذشت دکتر محمدعلی مرادی، دانش‌آموخته دکترای فلسفه از دانشگاه برلین جامعه علمی و فلسفی کشور را در بهت و اندوه فرو برد. مرادی در طول زندگی ۵۹‌ساله خود فراز و فرودهای بسیاری را پشت سرگذاشت. در جوانی به‌ تعبیر خودش مارکس جوان بود و در انقلاب فعال بود و به زندان رفت و سپس به آلمان سفر کرد تا جامعه‌شناسی و فلسفه بخواند و در آن‌جا با تفکر فلسفی غرب و به‌ویژه ایده‌آلیسم آلمانی مواجهه جدی پیدا کرد. پس از بازگشت به ایران به مطالعه و تحقیق و تدریس فلسفه پرداخت. او که زن و فرزندی نداشت خودش را وقف آموزش و پژوهش فلسفه به‌ویژه برای جوانان دوست‌دار دانش کرده بود. در گفت‌وگو با سه تن از اساتید فلسفه و جامعه‌شناسی دکتر قاسم پورحسن، دکتر سیدجواد میری و دکتر بیژن عبدالکریمی که در این سال‌ها دوستی و همکاری نزدیکی با او داشتند، ویژگی‌های علمی و عملی مرحوم دکتر مرادی را مرور کردیم.

دکتر پورحسن سه ویژگی را برای مرحوم دکتر مرادی برشمرد: نخستین ویژگی ایشان مساله متن‌محوری بود. ایشان با نگاه ژورنالیستی به‌ویژه از جانب اساتید فلسفه مخالف بود. معتقد بود که اگر در چارچوب متن سخن نگوییم نمی‌توانیم اندیشه‌ای را به نحو بنیادی مورد توجه قرار بدهیم. به همین دلیل بخش زیادی از زمانش را صرف متن‌خوانی کرده بود. سنتی که به تدریج در دپارتمان‌های ما کمرنگ شده است.
او ویژگی دوم مرادی را در باره نگاه به غرب این‌گونه تعریف کرد: حرفش این بود که ما در ایران متاسفانه غرب را به درستی نمی‌خوانیم. ما باید بنیادهای غرب را بخوانیم نه آنچه را که به عنوان ظواهر غرب می‌بینیم. بنیادهای غرب سنت فکری اندیشمندان غرب است.

پورحسن درباره ویژگی سوم مرحوم مرادی گفت: من یک سخنرانی درباره مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم‌ حائری درباره توجه به عقلانیت داشتم، دکتر مرادی به‌عنوان سخنران بعد از من گفت من خیلی خوشحالم که یک استادی از نگاه‌های ایدئولوژیک دفاع می‌کند. علامه، دکتر حائری و شهید مطهری کسانی بودند که از تفکر عقلی دفاع می‌کردند. معتقد بود که ما باید بنیادهای عقلی را در فهم ایران و آینده ایران مورد التفات قرار دهیم. ما بدون نگره‌های فلسفی نمی‌توانیم درباره آینده ایران سخن بگوییم اما فلسفه‌ای که انضمامی است. می‌گفت ما هایدگر هم را انتزاعی می‌خوانیم و فکر می‌کنیم او هم انتزاعی است. در‌حالی‌که پروژه مهم هایدگر سبب شد که محیط‌زیست و مساله فوزیس و طبیعت در غرب تبدیل به مساله شود.

دکتر میری، مرادی را مردی عمیقاً سیاسی دانست و گفت: این به معنای فردی است که دغدغه جامعه و مردم را داشت و در راه ارتقای فهم آن‌ها می‌اندیشید و زندگی‌اش را وقف این موضوع کرده بود. هیچ اندیشمندی را نمی‌توان از بیوگرافی‌اش جدا کرد. از سال‌های پیش از انقلاب درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی بود. هیچ‌گاه مدرک و فلسفه را محل درآمد خودش قرار نداد و خودش را در دانشگاه مشغول نکرد. می‌خواست فلسفه را به میان جامعه ببرد و خیل عظیمی از شاگردان را تربیت کرد. دو گروه علمی در انجمن جامعه‌شناسان ایران راه‌اندازی کرد و در بحث‌ها و همایش‌ها شرکت می‌کرد. شاید بیش از ۲۵۰‌دانشجوی مستقیم داشت. همیشه مثالی می‌زد و می‌گفت فیلسوفان یهودی اشکنازی خوانشی از کانت داشتند که این خوانش با خوانش فیلسوفان مغرب زمین متفاوت است. کانت و هگل و هوسرل و هایدگری که ما اینجا درس می‌دهیم باید مبتنی بر چشم‌انداز ایرانی باشد. همیشه می‌گفت: «ما نیز مردمانی هستیم». طیف اشخاصی که با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کرد طیف وسیعی بود؛ از بچه‌های حوزه علمیه تا دانشگاهیان از ادیان و مذاهب و گرایش‌های سیاسی مختلف. معتقد بود که هر کسی باید در سنت خودش رشد کند و این به تنوع جامعه کمک خواهد کرد.او افزود: نوع مواجهه انسان با علم متفاوت است. یک مواجهه این است که من فلسفه و جامعه‌شناسی می‌خوانم و استاد دانشگاه می‌شوم اما این علم با جان من آمیخته نمی‌شود؛ یعنی یک فهم اگزیستانسیال حاصل نمی‌شود و نوعی نگاه کارمندی به فلسفه دارند اما محمدعلی مرادی فلسفه را زندگی می‌کرد. همان‌گونه که می‌گفت می‌زیست و همان‌گونه که می‌زیست سخن می‌گفت.میری درباره پروژه‌های فکری مرادی توضیح داد: حداقل شش یا هفت کار بزرگ در حوزه تعریف کرده بود. مثلاً یکی از اینها نگاه هایدگری به محیط زیست بود که این نگاه را به زاینده‌رود داشت و خوانشی از محیط‌زیست اصفهان و ایران به دست داده بود. قریب به پنج یا شش کتاب او زیر چاپ است و در انتشارش به دلایلی تأخیر افتاده است. بیش از سی نشست ما با هم اجرا کردیم که مجموعه اینها اثر نفیسی خواهد شد. دو تا از این‌ها به‌صورت کتاب منتشر خواهد شد. مثلاً کتاب «زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی» است که یکی از فصول آن نوشته آقای مرادی است. این نشست‌ها معروف شده بود و عده‌ای که شاید حسادت می‌کردند عنوان گذاشته بودند که بانی دورهمی‌های آکادمیک آقای میری و مرادی هستند. نکته جالب درباره آقای مرادی ذهن زیبا و جوال ایشان است. به موضوعات مختلف سعی می‌کرد چارچوب مفهومی بدهد.

او بیان کرد: مرادی می‌گفت جلال آل‌احمد مهم است، شریعتی مهم است اما این‌ها در بهترین حالت ایده‌پردازی کرده‌اند اما تفکر مفهومی را گسترش ندادند و این خودش دلیلی است که در جامعه ایران به‌سرعت بحث‌ها به پیکار سیاسی تبدیل می‌شود. به همین دلیل می‌گفت ما باید این متفکران را محاصره مفهومی بکنیم تا بتوانیم پایه قوی‌ای برای بحث و گفت‌وگو پیدا کنیم.
میری با بیان اینکه محمدعلی، انسانی تک‌بعدی و تک‌ساحتی نبود، گفت: عطوفت و شفقت انسانی را درک می‌کرد و لوطی‌گری‌های خاصی داشت و فقط به دنبال سود و منافع خودش نبود. زن و بچه‌ای هم نداشت و خودش را وقف جامعه کرده بود و به زبان خودش می‌گفت: «خدایش بیامرزد کسی که خدایی ندارد.»
میری در پایان گفت: ایشان در جوانی فوتبالیست حرفه‌ای بود و دید خاصی درباره رابطه فلسفه و ورزش داشت و رویکرد عمیقی نسبت به رابطه فلسفه و فوتبال داشت. قرار بود درباره چیستی فوتبال برای ما سخنرانی کند که متاسفانه همان زمان ناخوشی پیدا کرد. بازیکن حرفه‌ای بود و زمین و توپ را می‌شناخت و رابطه سیاست و فوتبال را در جهان جدید مطالعه کرده بود و بحث‌های شیرینی درباره فوتبال داشت که متاسفانه نتوانست آن‌ها را به انجام برساند.
دکتر عبدالکریمی با اشاره به گرایش‌های چپ آقای مرادی در دوران جوانی گفت: او آرمانخواه بود و تا آخرین لحظه آرمانخواهی در وجودش بود. با همه چیز بی‌تفاوت برخورد نمی‌کرد اما این آرمانخواهی او را به تفکر ایدئولوژیک سوق نداده بود. کودک درونش هنوز زنده بود. انسان به میزانی که پیر می‌شود محافظه‌کارتر و عافیت‌طلب‌تر می‌شود و آرمانخواهی، این روحیه افلاطونی در او کمرنگ می‌شود. اما آقای مرادی به‌رغم چهره و هیبت خشنش روح لطیف و زیبایی داشت.
او افزود: ویژگی دیگر ایشان ساختارشکنی بود. او مارکسیستی بود که برای علامه طباطبایی و دکتر مهدی حائری (نویسنده کتاب هرم هستی و حکمت و حکومت) ارزش زیادی قائل بود و این دو را متفکرانی می‌دانست که در سنت ایرانی اندیشیده‌اند. این خیلی جالب است که یک چپ، با روحانیون وارد دیالوگ شود. البته منتقد چپ‌ها هم بود و به همین دلیل می‌گویم ساختارشکن و در حال حرکت بود و چرخش‌های مهمی داشت. از مارکسیسم تا هایدگر یک چرخش مهم است.

عبدالکریمی بیان کرد: دکتر مرادی به‌عنوان یک دانش‌آموخته فلسفه به‌خوبی ارزش مفهوم را کشف کرده بود و اینکه کار اصلی روشنفکر و جامعه فلسفی کشور را مفهوم‌سازی می‌دانست. فهم کرده بود که مفاهیم در جهان چه قدرتی دارند. این را خیلی از اهل نظر درنیافته‌اند. ویژگی دیگر فکری ایشان مخالفت با خطابه و تکیه بر متن بود. خود این نکته برای خود من خیلی درس‌آموز بود. اینکه تکست اصیل می‌تواند اثرگذار باشد. نکته دیگر این که ایشان می‌کوشید به‌عنوان یک سوژه ایرانی بیاندیشد و مفاهیم متافیزیک غربی را از نگاه ایرانی ببینید. هم از نگاه سوژه ایرانی و هم درباره سوژه ایرانی می‌اندیشید.
عبدالکریمی در پایان گفت: او حرف درستی می‌زد. می‌گفت حب و بغض‌ها و کینه‌ها و محبت‌ها را به جای اینکه متوجه فردیت و روانشناسی افراد کنیم متوجه مفاهیم کنیم. ما از طریق نقد مفاهیم می‌توانیم با هم مخالف و درعین‌حال دوست باشیم.