به گزارش ایکنا؛ «فارابی و الحروف؛ جستاری در تأملات زبانی فلسفی فارابی»، عنوان جدیدترین تالیف قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، است که قرار است طی روزهای آینده روانه بازار نشر شود. کتاب «الحروف» از منظر برخی از اندیشمندان مهم‌ترین اثر فارابی است که در آن به مسئله عقل و دین و پیوند آن‌ها و اهمیت توجه به عقل در جامعه پرداخته شده است.

به منظور بررسی بیشتر اندیشه‌های فارابی در این زمینه و همچنین آگاهی از چند و چون تألیف کتاب «فارابی و الحروف؛ جستاری در تأملات زبانی فلسفی فارابی»، با پورحسن به گفت‌وگو نشستیم؛

وی درباره مدت زمان تألیف این کتاب بیان کرد: حدود سه سال و نیم قبل، تألیف این کتاب را آغاز کردم و حدوداً یک هفته قبل بود که نگارش آن به اتمام رسید و عنوان آن را نیز «فارابی و الحروف» گذاشته‌ام و عنوان فرعی آن نیز «جستاری در تأملات زبانی فلسفی فارابی» در کتاب الحروف است.

پورحسن گفت: مهم‌ترین فارابی‌شناس یعنی «محسن مهدی» معتقد است که «الحروف» مهم‌ترین کتاب فارابی است و من نیز با وی در این نظر موافق هستم. به ویژه باب دوم کتاب الحروف نشان می‌دهد که فارابی چقدر دغدغه دنیای اسلام را داشته است و از این حیث این کتاب پاسخ و پژواکی بر تحولات و وضعیت فکری دنیای اسلام است. به نظر می‌آید علی‌رغم اهمیتی که این کتاب داشته، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. البته تردیدی در این نیست که فارابی آثار مهمی مانند «السیاسه المدنیه» دارد، اما کتاب الحروف از حیث‌هایی شاید مهم‌ترین کتاب فلسفی فارابی محسوب می‌شود.

این استاد دانشگاه بیان کرد: نکته دیگر این است که علی‌رغم اینکه کتاب اهمیتی در این حد دارد و مبتنی بر واقعیات دنیای اسلام نوشته شده و محصول تأملات دقیق فلسفی فارابی است، اما کمتر در مجامع علمی و پژوهشی مورد توجه قرار گرفته است. این کتاب التفات مهمی به وضعیت دنیای اسلام دارد و فارابی پس از رصد واقعیات مهم راهکار ارائه می‌دهد، راهکاری عقلانی که برای همه زمان‌های دنیای اسلام است، اما متأسفانه تاکنون به خوبی مطالعه نشده و آن چنان که باید پژوهشی روی این کتاب صورت نگرفته است؛ لذا در مورد این کتاب دیدگاه‌هایی از سوی مورخان عرب ارائه شده و الحروف را شرح مقولات ارسطو دانسته‌اند و یا تنها بررسی‌های زبانی و منطقی صرف قلمداد کرده‌اند.

اهمیت بی‌بدیل «الحروف» در میراث تفکر اسلامی

وی با بیان اینکه در کتاب «فارابی و الحروف»، تلاش کردم که اهمیت بی‌بدیل الحروف در درون میراث تفکر اسلامی را نشان دهم و تاکید کنم که باید آن را مورد توجه قرار دهیم، گفت: آنچه را که الحروف را مهم می‌کند، به تحولات نیمه اول سده چهارم دنیای اسلام برمی‌گردد که مهم‌ترین مناقشه‌ای بود که در مورد مسئله عقل و دین صورت گرفته بود. این مناظره معروف است که سال ۳۲۰ بین جریانی که مخالف جریان عقلی بود، یعنی ابوسعید سیرافی و جریانی که از منطق و عقل دفاع می‌کند، اما دفاعش ناقص است، صورت گرفت. بعد از فراز و فرودهای آن مناظره، فارابی برای نخستین بار آمد و بیان کرد که به طور کلی مسئله اصلی عقل و تفکر فلسفی چیست و اگر جامعه‌ای فاقد تفکر عقلی باشد با چه وضعیتی روبه‌رو خواهد شد.

پورحسن بیان کرد: بسیاری از مباحثی که فارابی در باب دوم الحروف که مهم‌ترین بخشش نیز پیوند میان شریعت و فلسفه است مطرح می‌کند، در حیطه مقابله با ایده ناسازگاری عقل و دین است که جریان مسلط در سده چهارم این ایده را داشتند. او سعی دارد نشان دهد که طرد عقل و بنیان فلسفه در دنیای اسلام می‌تواند سبب زوال جامعه و اندیشه شود؛ لذا تمام کوشش‌هایی که در الحروف صورت می‌گیرد، از باب این است که بنیان عقل را نشان دهد و اهمیت عقل در جامعه اسلامی و انسانی را نمایان کند؛ لذا فارابی دارد از عقل دفاع می‌کند و به همین دلیل نشان می‌دهد که اگر جامعه‌ای تفکر عقلی را کنار بگذارد به سمت زوال حرکت خواهد کرد.

این استاد دانشگاه در پاسخ به این پرسش که در نظام فکری فارابی، «عقل» به چه معنا است؟ گفت: فارابی رساله‌ای به نام «فی معانی العقل» دارد که در مورد معانی شش‌گانه عقل بحث می‌کند و در این رساله از عقل ابتدایی متعارف عرفی تا عقل برهانی یقینی را توضیح می‌دهد. در نگاه فارابی، عقل دارای تشکیک و مراتب است و مراد فارابی در درجه اول، همه مراتب شش‌گانه عقل است؛ یعنی فارابی معتقد است که در جامعه بر اساس تصور و اصناف مختلف انسان‌ها و جوامع، با اقسامی از عقل مواجه هستیم و به همین دلیل او می‌گوید ما با دینداری‌های مختلفی هم مواجه هستیم و دینداری نیز تشکیکی است.

وی افزود: مثلاً می‌گوید که گاهی اوقات دینداری مبتنی بر خطابه و گاهی اوقات نیز دینداری مبتنی بر اندیشه جدلی است، اما فارابی دنبال عقل یقینی و خطاناپذیر است. عقلی که برای فهم دین تلاش می‌کند، تمثیلات، مجازات و استعارات دین را به جای دین نگذارد. به همین دلیل است که در اینجا بیشترین بحث را در مورد خود دین و عقل غیرراستین و عقل راستین انجام می‌دهد. فارابی بحث مهمی دارد به اینکه، بسیاری معتقدند که عقل راستین را وقتی به جای عقل ناراستین می‌نشانند، فکر می‌کنند آن، عقل است. عقل ناراستین از دید وی می‌تواند شامل مغالطه شود، یعنی سبب غلط انداختن جامعه شود و مردم فکر کنند که عقل است. عقل ناراستین، یعنی عقل فریبنده که خیلی زیاد این عبارت را به کار می‌برد و می‌گوید بسیاری فکر می‌کنند بهره‌مند از عقل هستند، اما دور از عقل هستند؛ یعنی عقلی که بتواند آنان را به معرفت یقینی و اندیشه‌های اصیل و راستین برساند را ندارند.

تأکید فارابی بر سازگاری عقل و دین

این استاد دانشگاه گفت: وقتی از اندیشه یقینی نام می‌برد، به این دلیل است که دنبال سعادت یقینی است. حتی فارابی از دین راستین حرف می‌زند؛ لذا به اندازه کافی هم در الحروف و هم در دیگر رساله‌ها از مراتب دین و دینداری و عقلانیت سخن گفته است؛ لذا وقتی بیان می‌کند جامعه اسلامی از عقل دور است، یعنی اموری که از عقل دور هستند را به جای عقل می‌نشانند. مانند جدلیات که متکلمان آن را به کار می‌برند. غزالی در «المنقذ من الضلال»، بیان می‌کند وقتی بر سر مزار ابراهیم خلیل(ع) رفتم نذر کردم دیگر مناظره نکنم. چرا؟ برای اینکه یک متکلم وقتی دست به جدل می‌زند، حق را ناحق و ناحق را حق جلوه می‌دهد. غزالی می‌گوید که در بسیاری از مناظرات به این دلیل که باور و گرایش به یک باوری داشتم، تلاش کرده بودم که امور ناحق را حق جلوه دهم، لذا فارابی بیان می‌کند کسانی که فهم درستی از عقل و دین ندارند، ادعا می‌کنند که دین و فلسفه در تضادی آشکار هستند. وی شرح می‌دهد که بنیان فلسفه و عقل و دین چیست و چرا این‌ها سر ناسازگاری ندارند.

پورحسن بیان کرد: فارابی توضیح می‌دهد که اگر دین ناراستین و عقل ناراستین مطرح باشد، با هم سر مخالفت دارند، لذا وقتی در الحروف عنوان می‌کند که فهم صحیح از دین و عقل به ما نشان می‌دهد که نظام عقل و دین با هم سازگار هستند، این یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای فارابی است که جایگاه عقل را نشان می‌دهد و از عقل برهانی دفاع می‌کند که این عقل می‌تواند سبب سعادت شود و از طرفی نیز عنوان می‌کند نوع دینداری که در جامعه ما وجود دارد، دینداری اصیل و راستین نیست که برخاسته از فهم درست از مبانی دین باشد، بلکه دینداری است که ناشی از نزاع‌های مذهبی صرف، آن هم بر اساس نظام قدرت است. فارابی درست می‌گوید که بعد از متوکل، متأسفانه جریان فهم دین بر اساس نظام قدرت به وجود می‌آید و بنیان‌های راستین دین پنهان می‌ماند؛ لذا کشمکش‌های فکری که فارابی آن‌ها را مطرح می‌کند که جریان‌های نیرومند مهمی در سده چهار داشتند، به دیدگاه وی در زمینه نسبت میان دین و فلسفه بوده است.

وی افزود: فارابی این را درست تشخیص داد، چون بعد از او در زمان ابن‌سینا، ابوحیان توحیدی، ابوالحسن عامری، سجستانی و … تا زمانه خواجه نصیر این کشمکش را داریم. شهرستانی نسبت عقل و دین را بیان می‌کند و اشکال وارد می‌کند و خواجه از این نسبت سازگاری عقل و دین دفاع می‌کند و عین این مناقشه میان ابن‌تیمیه و علامه حلی هم هست. الان هم که در دنیای اسلام هستیم، این مناقشه وجود دارد که آیا باید میان دین و عقلانیت سازگاری ببخشیم یا اینها دو بحث جدا هستند. عین مسئله‌ای که در علم و دین داریم.

پورحسن بیان کرد: البته این بحث در بسیاری از ادیان صورت گرفته است، اما دغدغه فارابی مستقل است که بنیان‌های عقل را نشان می‌دهد و از فلسفه و دین به عنوان دین راستین دفاع می‌کند؛ لذا الحروف اثر ممتازی است که فارابی با التفات‌ها و تحلیل‌های زبانی شروع می‌کند و وارد قلمرو معرفت‌شناسی می‌شود و بعد مباحث هستی‌شناسی را طرح می‌کند. آن‌چنان این ساحات را در هم امتزاج می‌دهد که انسان فکر می‌کند بدون کنکاش‌های زبانی فارابی، نمی‌تواند جایگاه و نقش و اهمیت عقل را بفهمد و فهم درستی ارائه کند.

مخالفان عقل و برهان متوهم‌اند

این استاد دانشگاه در پاسخ به این پرسش که نظریات فارابی در این زمینه چقدر در حل مشکلات روز جامعه ایران می‌تواند مؤثر باشد؟ گفت: فارابی یک عبارت مهمش این است که دینِ غیرعقلانی توهم است. این شاه‌کلید عبارت فارابی است و در وضعیت کنونی با چند جریان مختلف غیرعقلانی در دینداری در ایران مواجه هستیم که در دنیای اسلام بیشتر است. وقتی جریان‌هایی داریم که سر مخالفت با عقل و برهان را دارند، به دیدگاه وی در توهم هستند. اینکه ادعا کنیم دین تعبد محض است، بدون بنیان‌های عقلی و یا اصلاً بنیان‌های عقلی و فلسفی دین را تباه کنیم، نشان می‌دهد که به دیدگاه وی، فهم درستی از دین و بنیان‌های فلسفی و عقلی صورت نگرفته است.

وی افزود: علامه طباطبایی در در رساله «علی و فلسفه الهی» همین نگاه را که متأثر از دیدگاه فارابی است دارد و مطرح می‌کند که چطور باید بنیان‌های اساسی شریعت را بر عقل و برهان استوار کنیم و اگر شما سخن از دینداری می‌زنید، ولی دینداری است که غیرعقلانی است، فارابی مفصل در مورد نوع دین‌داری و جوامع حرف می‌زند. می‌گوید اگر یک جامعه دینداری را بگیرد، اما بر پرسش عقلی مبتنی نباشد و جامعه دوم این را از جامعه اول بگیرد و جامعه سوم از دوم، مطمئن باشید در این جوامع نه دین و نه عقل وجود ندارد چون آنان آنچه را که توهم بود اساس دین تلقی کردند و تمثیلات و پندارها را به جای دین نشاندند.

این استاد دانشگاه بیان کرد: در دوره امویان و عباسیان نیز این روند وجود داشته و فارابی کسی بود که در مرکز خلافت بغداد نشسته و می‌بیند نظام قدرتی که باید بر سعادت حقیقی انسان‌ها مبتنی شود، مبتنی بر زور و تحکم شده است و لذا است که فارابی از مدینه فاضله و مبتنی بر فضیلت فکری و عقلی حرف می‌زند و می‌گوید که جامعه اسلامی که من می‌بینم، مبتنی بر این نیست.

راهکار فارابی برای حل مصائب جهان اسلام

وی افزود: الان نیز دنیای اسلام از عقل هراسان است. عقل امر ترسناکی برای مسلمانان شده است و تا زمانی که به قول شهید مطهری مسلمانان به عقل بازنگردند و تا زمانی که به گفته علامه طباطبایی، بنیان‌های عقل شکوفا نشود و با پرسشی عقلی سراغ دین نروند، در آن صورت همین مصیبتی به وجود می‌آید که گرفتار آن هستیم و داعش از دل آن بیرون می‌آید که جریاناتی بیرون از عقلانیت هستند. نمی‌توانید بدون بنیان عقلی به آن‌ها نشان دهید که این دینداری نیست، بلکه ضد دینداری است. لذا فارابی از بنیان عقل دفاع می‌کند و ارزش عقل را در باب دین نشان می‌دهد و به دیدگاه فارابی، دینداری اصیل دینداری است که می‌تواند مبتنی بر بنیان‌ها و اساس عقل باشد.

این استاد دانشگاه گفت: لذا فارابی در حقیقت در «الحروف» کوششی را انجام داده که هم واقع‌گرایانه است و هم پاسخی است به وضع آن زمان دنیای اسلام و یک دیدگاهی برای دوران بعدی دنیای اسلام نیز هست که وضعیت بعدی دنیای اسلام را در ابهام می‌بیند و برای آن ابراز نگرانی می‌کند و تصورش بر این است که از عقل دور خواهد شد و این دور شدن زوال حیات را برای جامعه اسلامی به وجود می‌آورد.

پورحسن بیان کرد: اهمیت «الحروف» این است که مهم‌ترین کشمکش‌های فلسفی، عقلی و الهیاتی ۳۰۰ ساله اول دنیای اسلام را نشان می‌دهد. کشمکشی که تاکنون وجود دارد. فارابی دارد مسئله آشتی شریعت و حکمت را نشان می‌دهد و این نشان دهنده این است که هر زمان، دنیای اسلام از عقل و حکمت دور افتاده، شریعت نیز از حیطه راستین خودش دور شده است و این زوال و این انحطاط، الان نیز در دنیای اسلام حاکم است و علتش این است که ما عقل را کنار گذاشتیم و نتوانستیم بنیان‌های راستین عقل را مورد فهم قرار دهیم؛ لذا به نظر من، کتاب «الحروف» تنها یک کتاب نیست، بلکه یک رهیافت کلان است که دارد، اهمیت اساسی اندیشه عقلی را نشان می‌دهد و می‌تواند برای دنیای کنونی اسلام که امروزه در باب دینداری و توجه به وضعیت اجتماعی در مسیر زوال افتاده است، اهمیت بی‌بدیلی داشته باشد و با این نکته شهید مطهری موافقم که تا زمانی که به اندیشه عقلی راستین برنگردیم، نمی‌توانیم اندیشه‌های شکوهمند و تمدن طلایی‌مان را دوباره احیا کنیم.

در ادامه بخش‌هایی از کتاب «فارابی و الحروف» را مطالعه می‌کنید:

کتاب الحروف مهم‌ترین اثر فلسفی فارابی به شمار می‌آید. الحروف نه تنها محصول تأملات دقیق فلسفی فارابی است بلکه پژواکی از وضعیت فکری دنیای اسلام در سده چهارم هجری است. پرسش اساسی این است که چرا این اثر تاکنون در مراکز علمی و حوزه‌های دانشگاهی دنیای اسلام مورد توجه قرار نگرفته و چرا فارابی‌شناسان تفطنی درخور به این نوشته نداشته‌اند؟ عمده مطالعاتی که تاکنون در باره این اثر فارابی صورت پذیرفته که البته بسیار اندک بوده و تاثیر چندانی بر روند مطالعات فلسفی نداشته است، یا با رویکرد منطقی بوده و یا رویکرد زبانی بر آن غلبه داشته است. اینکه مهم‌ترین فارابی‌شناسان، الحروف را تنها شرح اثر ارسطو بپندارند و از مباحث بنیادین باب دوم آن در خصوص مسئله سازگاری و یا ناسازگاری دین و فلسفه غفلت ورزند، نشان می‌دهد تاکنون کوششی شایسته در فهم و شرح آن به انجام نرساندند و یا التفات اندکی به اهمیت بی‌بدیل این نوشته در درون میراث فکری اسلامی داشتند.

نوع طرح بحث‌های زبانشناسی در الحروف به اندازه‌ای گرانقدر و پراهمیت است که در صورت اعتنای جدی متفکران اسلامی به آن، می‌توانست تبدیل به یکی از آثار اصیل و پیشگام در مطالعات زبانی قلمداد شود. شاید برای نخستین بار بود که فیلسوفی بر این باور رفت که استعاره قدرت زبان است. فارابی برای نخستین بار عنوان کرد که فلسفه را نمی‌توان بدون کنکاش‌های زبانی فهم کرد. الحروف بر واقعیت فکری و چالش‌های عینی تفکر در دنیای اسلام بنا گردید. فارابی بروشنی از کوشش‌های مخالفان تفکر عقلی در سده های سوم و چهارم، در گسترش ایده ناسازگاری فلسفه و دین بمنظور کنار زدن اندیشه عقلی آگاه بود و در مناظره سال ۳۲۰ هجری قمری در کانون دنیای اسلام آنرا مشاهده کرد.

وی دریافت که طرد و حذف عقل فلسفی در دنیای اسلام می‌تواند سبب زوال اندیشه و جامعه شده و همه کوشش‌ها در پیشرفت و استعلا بخشیدن به تفکر را به محاق ببرد. نوشتن الحروف تنها بر خاسته از میل و ذوق شخصی نبود بلکه بنیادی‌ترین نیاز جامعه انسانی و اسلامی بود. فارابی دریافت چنانچه از عقلانیت دفاع نکند و وجوه مهم آنرا عیان نسازد، جامعه به سوی مرگ تدریجی پیش خواهد رفت. الحروف اثری برای دفاع از عقل بشری در مقابل تاریک اندیشی‌هایی بود که فارابی در برابر آن قرار داشت. الحروف دفاع از تفکر عقلی است که هم اکنون نیز بدان نیازمندیم.

اهمیت الحروف تنها از آن جهت نیست که پاسخی صرف به مناظره تلقی شود یا از منطق صرفا دفاع نماید یا جانب استادش را گرفته و در دفاع از او کتابی بنویسد و یا حتی کوشش کند تا تنها بنیان‌های زبانی تفکر را آشکار نماید بلکه اهمیت اساسی الحروف بواسطه اهتمام‌هایی است که فارابی بعنوان یک فیلسوف در برابر جامعه انسانی از خود ظهور داده تا ضمن آنکه از عقل انسانی دفاع بعمل می‌آورد، نسبت کنکاش‌های زبانی و تأملأت فلسفی و نیز پیوند میان دو ساحت زبان طبیعی و زبان فلسفی و بالاخره رهیافت سازگاری فلسفه و دین را تبیین سازد. به عبارتی الحروف باید به مثابه واکنش یک فیلسوف به جریان مخالفت با عقل و تفکر قلمداد شده که می‌تواند امروزه برای ما سرشت نزاع‌های کلام و فلسفه و نحو و منطق که به مدت دویست سال در دنیای اسلام جریان داشت را عیان ‌سازد. در ابتدای سده چهارم جریانی وجود داشت که جریان عقلی و فلسفی را در تضاد آشکار با دین تلقی کرده و فهم دین بر اساس بنیان‌های فلسفی را موجب تباه شدن دین قلمداد می‌کردند.البته عمده جریانهای فکری در دنیای اسلام در آن روز با فهم عقلی و فلسفی شریعت سر مخالفت داشتند و سنت فلسفی را سنتی بیگانه بر می‌شمردند. باید الحروف را تفسیری عقلی از دین و جامعه بر شمرد تفسیری که در مقابل تفسیر جاری و مبتنی بر قدرت قرار می‌گرفت.

فارابی با الحروف نشان داد که نظام دانایی یک بنیاد است و ارزش آن به خود عقل باز می‌گردد. در مقابل، مخالفان جریان عقلی به پشتوانه نظام قدرت یا بی اعتنایی جامعه اسلامی به بنیان تفکر و عقل ، سعی داشتند تا به حذف فلسفه و عقل و در نهایت کنار گذاشتن تفکر عقلی در جامعه دست بزنند. در ابتدای سده چهارم یعنی بیست سال قبل از تدوین کتاب الحروف، جریان کلامی اشعری ظهور کرده و مخالفت با فلسفه را شتاب بخشید. مساله اصلی نزد فارابی ابتدا ارزش بنیادین تفکر و فلسفه بود و سپس در پرتو آن کوشید تا اعتبار و وثاقت عقل و نقش تفکر فلسفی در فهم دین را تبیین سازد. شریعت مساوی با کلام و حدیث تلقی می‌شد و فلسفه امری بیگانه محسوب می‌گردید.

فارابی در واقعیت تحولات جامعه حضور داشت و چیرگی جریان‌های ظاهرگرایانه و ضد عقلی را می‌دید و از خطر آن‌ها برای آینده دنیای اسلام آگاهی داشت. دنیای اسلام از لحاظ سیاسی و فکری دچار کشمکش شدید شده بود و مذاهب سیاسی و فرق مذهبی بسیاری سر بر آورده بودند. خطر حذف عقل و عقلانیت نزدیک بود. مناظره سال ۳۲۰ تنها یک رخداد جزئی محسوب می‌شد چرا که از زمان متوکل یعنی در دوره پس از سرکوبی‌های عقل معتزلی، جریان ضد عقل شروع به گسترش کرده و بنحوی خشن با فلسفه مخالفت کرده بودند. فارابی مرگ عقل را از نزدیک می‌دید و از حذف عقل در دنیای اسلام بشدت نگران بود. او کوشش کرد تا دوباره به عقل زندگی ببخشد. اهمیت الحروف را باید در نسبت با زنده کردن دوباره عقل دید. متاسفانه کوشش‌های عقلی خواجه نصیر نیز همانند فارابی نادیده گرفته شد. وی در نقد المحصل دست به نقد جریان‌های ضد عقلی زده و به اشاعره و فخر رازی در باره جایگاه و اهمیت بنیادین عقل پاسخ داده و از مقام تفکر عقلی دفاع می‌نماید. سهم خواجه نیز پس از فارابی و ابن سینا در دفاع از عقل حائز اهمیت است. فارابی بر خلاف بسیاری از پژوهش‌های صورت گرفته، یک فیلسوف واقع‌گرا بوده و بسیاری از تحولات در جامعه آن روز را مورد توجه قرار داده و آن‌ها را در اندیشه فلسفی خود در الحروف نشان داده است.لذا این دگرگونی‌ها و چالش‌های فکری در تأملات فارابی در الحروف پژواکی در خور پیدا کرد.

کشمکش‌های فکری ابوبشر و السیرافی و پاسخ فارابی در الحروف تاثیرات نیرومندی در مسئله دین و فلسفه داشته و نزد فیلسوفان پس از او نیز این اهمیت گسترش پیدا کرد. این نزاع در فاصله فارابی و ابن سینا در نوشته‌های سجستانی، ابوحیان توحیدی و ابوالحسن عامری انعکاس یافته و در ابن سینا به نحوی نظام‌مند بسط می‌یابد. ابن سینا در اشارات، منطق المشرقیین و رساله های رمزی به تفصیل در باره آن سخن گفته و در رساله حی بن یقظان از این نظریه دفاع بعمل آورده و شیوه‌ای نو در تبیین نظریه سازگاری ارائه می‌دهد. در مناقشات شهرستانی بخصوص در مصارعه الفلاسفه و پاسخ خواجه نصیر در مصارعه المصارعه این نزاع ادامه یافته و در نوشته‌های ابن‌تیمیه و علامه حلی تداوم دارد. بواسطه همین تاثیر نیرومند است که کتاب الحروف اهمیت پیدا می‌کند. با این وصف متاسفانه تاکنون تلاش خوبی در شرح و فهم این اثر گرانقدر صورت نگرفته است.

درباره الحروف و مفاد آن داوری‌های متفاوتی وجود دارد. برخی آن را تنها یک اثر زبانی دانسته‌اند که فارابی با بررسی‌های زبانی می‌کوشد تا نتایجی منطقی و گاهی نیز فلسفی بدست دهد.طبق این دیدگاه، دغدغه اصلی فارابی را در این اثر، مسائل زبانی و نحوی می‌دانند گرچه اینان، دغدغه فارابی در بحث زبانی را متفاوت از نحویونی مانند ابن سراج و السیرافی ارزیابی کردند. نحویون با اصالت بخشیدن به نحو و ملاک های زبانی، ارزش عقل و منطق را انکار می‌کردند. اما فارابی در الحروف بر خلاف آنان، دغدغه‌ای فلسفی داشته و می‌کوشد تا با بررسی تمهیدی و مدخلی زبان و دانش نحو، نتایج آنرا در مسائل برهانی یا منطقی بکار بگیرد. این بدان معنی است که فارابی بدون کنکاش‌های زبانی نمی‌تواند از نسبت نحو و منطق یا شریعت و فلسفه دفاع نماید. بنابراین گرچه در ظاهر، الحروف اثری زبانی بر شمرده می‌شود اما دستاوردهای فلسفی آن قصد اصلی فارابی است. التفات‌ها یا تحلیل‌های زبانی فارابی را باید در درون دو قلمرو معرفت‌شناسانه و هستی‌‎شناسانه جای داد. البته این سه ساحت، چنان با یکدیگر امتزاج یافته‌اند که نمی‌توان این سه را بدون دیگری در درون نظام فکری فارابی قرار داد. بهر روی پیوند زبان یا نحو با منطق یا برهان مهم‌ترین تلاش فارابی در الحروف محسوب می‌شود.

ابوفرات فضل بن جعفر که وزیر شیعی خلیفه عباسی المقتدر (۳۲۰- ۲۹۵ه.ق) بود ، در حدود سال ۳۲۰ مناظره ای را میان دو مدعی منطق و نحو صورت داد. ابوسعید که نماینده جریان فقهی – الهیاتی و نیز مدافع جریان های ضد عقل بود در این مناظره مدعی شد که با وجود علم نحو و لغت دیگر نیازی به منطق و فلسفه نخواهد بود.ابوبشر نتوانست در برابر پرسش‌ها و نقدهای ابوسعید بر فلسفه و عقل، پاسخی درخور و منطقی ارائه کند .غلبه ابوسعید جوان بر ابوبشر به عنوان استاد و شیخ در حوزه منطق، در حلقه‌های فکری بغداد بلوایی را برانگیخت و مقابله با منطق و عقل و به طور کلی خردگرایی را بر زبانها انداخت. فارابی واکنش نشان داد و با نوشتن اثر برجسته‌اش یعنی الحروف به ابوسعید و به عبارتی صحیح‌تر به جریان مخالف عقل پاسخ داد. فارابی نه تنها از جایگاه ممتاز و یگانه منطق در اندیشه بشری دفاع کرد بلکه بر پیوند نیرومند لغت یا زبان و فلسفه نیز تاکید نمود. او نشان داد که در فلسفه اسلامی بدون تتبعات و التفات‌های زبانی نمی‌توان وجوه معرفت شناسی را عیان ساخت و مباحث متافیزیکی را طرح‌اندازی کرد. پیوند نیرومند این سه ساحت که از دیدگان ابوبشر و متی بن یونس و به طور کلی پیشینیان بدور مانده بود،در الحروف آشکار گردید. فارابی نشان داد که الفاظ و زبان و تحلیل آن‌ها، آغازگاه اندیشه ورزیدن است. فارابی در این کتاب پیوند میان زبان و تفکر را عیان ساخت.

فارابی در پاسخ به جریان ضد عقل دو مسئله بنیادین را مورد توجه قرار می‌دهد: نخست دفاع از مقام و جایگاه و اهمیت عقل در حیات بشری و نیز در دنیای اسلام و سپس دفاع از پیوند میان فلسفه و دین با ابتناء بر تقدم مطلق عقل و فلسفه. فارابی در الحروف در باب دوم در دو فصل از پیوند حکمت و شریعت (الصله بین الفلسفه و المله) نشان می‌دهد که چاره ای جز دفاع از نظریه سازگاری و حتی بنیانی دانستن شالوده عقل، نیست. فارابی به صراحت بیان می‌کند که دین غیرعقلانی، توهم است. فارابی بنیان‌های اساسی شریعت را بر عقل و برهان استوار می‌سازد. نه ابوبشر و نه ابوسعید اهمیت دیدگاه جمع را در نیافته بودند. متی‌بن‌یونس تنها نماینده منطق و عقل نبود بلکه وی و همراهان و طرفدارانش، تنها بر عقل خودبنیاد تکیه می‌کردند که جریان الهیاتی آنرا یک عقل افراطی دانسته و منشاء آنرا نیز معتزله تلقی می‌کردند، دیدگاهی که فارابی نیز آنرا نابسنده دانست. در مقابل ابوسعید نیز تنها نماینده نحو مکتب بغداد نبود بلکه او به همراه تعداد زیادی که از رویکرد دینی صرف دفاع بعمل می‌آوردند، مخالف نقش عقل در فهم و توجیه باورهای دینی بودند. فارابی در الحروف می‌کوشد تا با تحلیل دو دیدگاه، نظریه سوم را طرح و تدوین نماید.