خوانشی غیرتاریخی از فارابی

بیژن عبدالکریمی

دانشگاه آزاد اسلامی

مقاله اینجانب، در خصوص ایده اصلی کتاب «خوانشی نو از فلسفه فارابی (گسست بنیادین معرفتی از سنت یونانی» است. به نظر می¬رسد ادعای دکتر پورحسن، نویسنده اثر مذکور، در خصوص این که آنچه به اصطلاح فلسفه اسلامی نامیده می¬شود، به طور کلی و اندیشه فارابی، در مقام مؤسس و بنیان¬گذار به اصطلاح فلسفه اسلامی، به طور خاص، از سنت متافیزیکی یونانی به نحو بنیادین گسست داشته است و با تفکر فارابی و دیگر فیلسوفان مسلمان شکل خاصی از عقلانیت، در تمایز بنیادین از متافیزیک یونانی، ظهور یافته است، از یک خلل اساسی رنج می¬برد که خود را در چند محور آشکار می¬سازد. خللی اساسی تلقی دکتر پورحسن از سنت به اصطلاح فلسفه اسلامی، فقدان نگرش تاریخی و اسارت در اسانسیالیسم ارسطویی در تلقی از سرشت تفکر و شیوه اندیشیدن است. پورحسن به سرشت تاریخی تفکر و عقلانیت التفات نداشته، به همین دلیل معنایی خاص و واحد را از فلسفه مد نظر داشته است. آنچه وی به منزله تمایز فلسفه و متافیزیک بیان می¬داردــ صرف نظر از این که انتساب این نحو تمایزگذاری به هایدگر صحیح است یا نه¬ــ سبب گشته پورحسن به تمایز معرفت دینی، که در سنت تفکر عبری¬ـ¬سامی¬ـ¬یهودی شکل یافته است با معرفت متافیزیکی، که در سنت نظری یونانیان متأخر ظهور یافته است، بی¬توجه بماند.
به نظر اینجانب، تأکید پورحسن بر وجود نوعی عقلانیت فلسفی در سنت تفکر اسلامی، که دلایل و انگیزه¬های آن، با توجه به بحران¬های موجود در جهان اسلام به دلیل گسست از عقلانیت متافیزیکی و عقلانیت مدرن، کاملاً قابل فهم است، بی¬پیرایه از جهت¬گیری ایدئولوژیکی که برخاسته از وضعیت جهان کنونی اسلام است، نیست. همین پیرایه ایدئولوژیک، نگاه پورحسن را از مواجهه پدیدارشناسانه با تاریخ تفکر در عالم اسلام دور ساخته، سبب گردیده است که وی نتواند پیوند بنیادین میان سنت فلسفه به اصطلاح اسلامی با سنت متافیزیک یونانی را به خوبی دریابد، هر چند این سخن اخیر به معنای نادیده¬انگاشتن تمایزاتی نیست که میان ظهور عقلانیت متافیزیکی در عالم اسلام با عقلانیت متافیزیکی در خاستگاه اصلی آن، یعنی یونان، وجود دارد