تجربهی دینیِ برآمده از سنت اسلامی ما از مبنا باتجربهی دینی مبتنی بر مدرنیته متعارض است. موقعیت اندیشهی فلسفیِ امروزمان بازاندیشی دربارهی مبانیِ این دو و رابطهشان را ضروری میکند. اقبال نخستین متفکر اسلامی است که با مفهومِ «تجربهی دینی» و «مبانی علمی مدرن» به بازاندیشیِ مسائل اساسی اسلام و تبیینهایی اساساً متعارض با ماهیت مبانی آن میرسد. موضوع ما نقد پیامدهای دیدگاه او نیست، بلکه دو مسأله در رویکرد اوست: یکی معرفت مشککِ حاصل از تجربهی دینیِ مبتنی بر «جهانبینیِ مادی»، دوم بُعد سومی به نامِ «روحانی بودن»، که به این معرفت ِمدرن اضافه میکند. این دو، برخلاف تلاش اقبال، جمعپذیر نبودهاند و امروزه دیگر رفعشدنی هم نیستند. فهم موقعیتِ دیالکتیکیِ این دو متناقضْ در بطن فرهنگ امروز، زمینهسازِ خودآگاهی به نحوهی مواجههی امروزیمان باریشهی حقیقت یا خدا و موقعیت اندیشهی فلسفیمان است.