به گزارش ایکنا، «نظام معرفتشناسی؛ بازخوانی بنیانهای معرفتی فارابی»، عنوان جدیدترین کتابی است که قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی به رشته تحریر درآورده است. به منظور آشنایی بیشتر با این کتاب و همچنین کنکاش پیرامون حدود بازخوانی میراث فلسفی مسلمانان و چگونگی فرایند تأسیس از دل بازخوانی، با مؤلف کتاب به گفتوگو نشستیم که در ادامه متن آن را میخوانید؛
ایکنا ـ کمتر از ۱۰ روز دیگر کتاب «نظام معرفتشناسی؛ بازخوانی بنیانهای معرفتی فارابی»، روانه بازار نشر خواهد شد. از اهداف و انگیزههای تألیف آن توضیح میدهید؟
کتاب با سه هدف اساسی تدوین شد. گرچه بازخوانی دیدگاههای فارابی است، اما به صورت کلی این کتاب که با نام «نظام معرفتشناسی؛ بازخوانی بنیانهای معرفتی فارابی» منتشر خواهد شد، در حقیقت به مسئله مهم معرفتشناسی در فلسفه اسلامی میپردازد. کتاب در پانزده باب سامان یافته که هر باب آن مطالب و نکاتی را به خود اختصاص داده است.
در مورد اولین هدف اساسی تألیف کتاب باید بگویم که شاید برای نخستینبار در درون بحث معرفتشناسی، مسئله انضمامی نسبت میان فلسفه و دین مورد توجه قرار گرفت. فارابی آغازگر این مسئله است و در کتاب «فارابی و الحروف» نیز در تشریح باب دوم کتاب «الحروف» توضیح دادهام که فارابی برای اولین بار نسبت بین حکمت و شریعت را مطرح کرد و نسبت به آن اشکالاتی هم مطرح شد و ما به اشکالات آن نیز جواب دادیم. از جمله بحثهایی که الجابری در دوره متأخر مطرح کرد که عباراتش را آوردهایم. بنابراین تنها بحث معرفتشناسی در این کتاب طرح نشد و هدف اساسی، دفاع از دیدگاه فارابی و فلاسفه اسلامی در باب نسبت میان عقل و دین یا حکمت و شریعت بود که در بسیاری از بخشهای این کتاب از جمله در دو باب مستقل که ابواب چهارده و پانزده باشد، مورد توجه قرار گرفت.
اما در باب هدف دوم باید بگویم؛ خیلیها معتقد هستند که فلسفه اسلامی محصور در بحثهای انتزاعی، ذهنی و هستیشناسی است؛ گرچه اساسا این اشکال وارد نیست، اما برای اینکه توجه را جلب کنم که فیلسوفان اسلامی به فرهنگ، جامعه، نظام دانش و … توجه داشتهاند در این کتاب بحث کردهام که اساساً معرفتشناسی نزد فارابی و فلاسفه اسلامی مانند ابنسینا، خواجهنصیر تا علامه طباطبایی چه حیثهای انضمامی داشته است؛ یعنی به این مسائل پرداختهام که آیا میتوانیم به بنیانهای معرفتی فلاسفه اسلامی برگردیم و معضلی از مسئله اخلاق را حل کنیم؟ یا آیا میتوانیم پاسخ مسئله قدرت و فضیلت یا قدرت و اخلاق را بدهیم؟ مسئله قدرت و اخلاق را در یک جلد جداگانه در فارابی تدوین خواهم کرد، اما مسئله من این بود، نه اینکه از روی یکسری دغدغهها و تفنن ذهنی مسئله معرفتشناسی را در این کتاب طرح کنم، بلکه در مقدمه و پیشگفتار کتاب، انضمامیبودن بحثهای معرفتشناسی فلاسفه اسلامی و نسبت آن با ساحات دیگر مانند اجتماع، اخلاق، فرهنگ، قدرت و سیاست را مورد توجه قرار دادهام؛ لذا این هدف یکی از اهداف مهم است و کوشیدم نشان دهم که دستگاه فکری فلاسفه اسلامی به جهات انضمامی التفات داشتند.
اما هدف سوم این بود که در پرتو بازخوانی بنیانهای معرفتی فارابی و فلاسفه اسلامی، راهی برای دستگاه معرفت پیدا کنم. از زمانی که در سال ۱۹۶۳ مسئله اشکال توجیه مطرح شد گفتند که امکان دستیابی به معرفت یقینی میسر نیست که پاسخهایی به آن داده شد، اما بنده به کمک اندیشه فارابی و بوعلی تا علامه طباطبایی کوشیدم نشان دهم که چطور یقین معرفتی امکانپذیر است. بنابراین، این سه هدف اساسی بود که برای تألیف کتاب داشتم.
ایکنا ـ اشاره کردید که در این سنت به مسائل انضمامی توجه شده است اما شاید یکی از نقدهای که همواره به سنت اسلامی وارد است این است که چندان به صورت ملموس و عینی به ساحات اجتماعی توجه نداشته و بیشتر روی انتزاعیات تمرکز کرده است. بنابراین شما میگویید این سنت حیث انضمامی دارد اما منتقدین منکر این مسئله هستند. در این زمینه چه توضیحی دارید؟
در پیشگفتار عنوان کردهام که ما چون دست به بازخوانی دقیق این میراث نزدیم با این نقدها روبهرو شدیم. توجه کنیم که چرا الجابری در تکوین عقل عربی، میراث فلسفی ما و فارابی و ابنسینا را متهم میکند که به مسئله نسبت فلسفه و شریعت و به نسبت میان فلسفه و قدرت توجه داشتهاند؟ سخن من این است که چون میراث را دقیق نخواندیم داریم این ادعا را میکنیم که فلسفه ما انضمامی نیست. یکی از نوشتههایی که داشتم بحث ادراکات اعتباری علامه طباطبایی بود و در آنجا گفتم این یکی از مهمترین ابداعات فکری فلاسفه اسلامی در مورد مسئله اعتبار عقل و پیشرفت عقلی جامعه است. اما به این توجهی نداشتیم و عین این را میتوان در باب علوم انسانی مطرح کرد که فرایند ظهور دانشها چطور است.
در باب سیزدهم کتاب معرفتشناسی، عنوان فصل «فرایند ظهور دانش از دیدگاه فارابی» است. او در مورد جامعه این اعتقاد را دارد که اگر جامعه مبتنی بر صرف نظام قدرت است، باید مبتنی بر عقلانیت شود و تلاش وی در حیطه معرفتشناسی، جایگزینی مسئلهای به این مهمی است؛ لذا وی اخلاق را مورد پرسش قرار میدهد و میگوید: اخلاق دارد در ذیل قدرت طرح میشود و این را در ابنسینا هم بحث کردهام و اکنون که سه مجلد ابنسینا را مینویسم، همین پرسش را مطرح کردهام که چرا نتوانستیم در فلسفه ابنسینا، اخلاق و فرهنگ را بازخوانی کنیم؟ بنابراین بحث من این نیست که صرف ادعا باشد، بلکه در متون فارابی و ابنسینا، به مقداری که توانستم نشان دادم که اخلاق برای آنها مهم است.
در کتاب «خوانشی نو از فلسفه فارابی» مطرح کردم که فارابی در سال ۳۲۹ از بغداد خارج میشود و اشاره کردم که این سال، مقارن حوادث زیادی در بغداد است که در تفکر امامیه اهمیت دارد؛ از جمله پایان دوره غیبت، فوت کلینی و غلبه قدرت خلافت در جامعه که موجب میشود فارابی در درون اندیشه همدانیان یا فاطمیون وارد شود. این مسئله متأسفانه یا از نگاه مستشرقین مورد توجه قرار نگرفت یا از نگاه مورخین عرب، مانند جابری و … به عنوان نگاه صرف باطنی مورد بحث قرار گرفت.
فارابی میگوید وظیفه فیلسوف این است که در جامعه بیمار، عقلانیت را بدمد. پس دغدغه فارابی عقل انتزاعی نیست، بلکه عقلی است که جامعه را از یک بیماری نجات دهد؛ لذا در بخشی از بحثها در باب هفتم که مسئله عقل و ادراک را داشتم، اولین مسئلهام این بود که چرا جامعه اسلامی در زمان فارابی با عقل مخالف است و ارزش عقل از حیث اجتماعی، اخلاقی و … نزد فارابی چیست. در حقیقت، فارابی جایگاه و اهمیت عقل را در جامعه به این صورت مطرح میکند و میگوید جامعهای که عقل را از دست بدهد از بین میرود و جامعه ناراستین است. بنابراین مطالب بنده صرف مدعیات نیست و عبارات فارابی است و بر این اساس کتاب «نظام معرفتشناسی» را متفاوت از سایر کتبی که صرفا بحثهای انتزاعی دارند تدوین کردهام.
ایکنا ـ از بازخوانی سخنهای بسیاری به میان میآید و خود شما هم تاکنون در بازخوانی میراث فلسفی مسلمین کوشیدهاید اما پرسش این است که جایگاه تأسیس کجاست؟ چه زمانی باید از تأسیس سخن گفت یا به تعبیر دیگر نسبت بین بازخوانی و تأسیس یک فلسفه جدید چیست؟
این یک پرسش مهم و بنیادین است و شاید دغدغه به این خاطر است که آیا با بازگشت به سنت میتوانیم سؤالات و اقتضائات دوره کنونی را پاسخ دهیم یا باید دست به تأسیس بزنیم. معتقدم که بازخوانی منافاتی با تأسیس ندارد. در غرب نیز اینطور است که اندیشمندان غربی هم برای فهم اندیشههای مورد نیاز برای جامعه امروز مجبور هستند بروند و دوباره سنت یونانی را بخوانند تا راهی پیدا کنند.
من به کرات تذکر دادهام که مرادم از بازخوانی، بازگشت نیست، بلکه مراد من از بازخوانی، بازجست است. به این دلیل میخواهیم بازجست کنیم که میراث، پرسشی را مطرح میکند که میتوانید از قِبَل آن راهی پیدا کنید. اما هدف بنیادین، تأسیس است؛ یعنی فارابی با این سؤال مواجه شود که چرا جامعه اسلامی امروز، از عقلانیت دور شد؟ سال ۱۹۷۵، الجابری در هزار و صدمین سالگرد فارابی در همایشی که در بغداد برگزار شده بود گفت: هزار و صد سال از فارابی فاصله داریم اما راه حل عقلانی که او برای جامعه اسلامی ارائه کرد، صد سال بیشتر با ما فاصله ندارد.
این به کرات در عبارتهای وی تکرار شده است. برای اینکه بنیادهای عقل میتواند تأسیس را شکل بدهد، اما بدون بنیاد عقل نمیتوانید دست به تأسیس بزنید. پس اگر جامعه الان ما نیاز به کاوش در حوزه اخلاق، عقلانیت، فرهنگ و برتری نظام دانایی بر نظام قدرت دارد، راهی جز رجوع به بنیاد عقل ندارد و به همین دلیل است که در این کتاب، بازخوانی بنیانهای معرفتی فارابی را مطرح کردم و مرادم این نیست که وقتی این میراث را میخوانیم، برگردیم.
یکی از معضلات نگاه سلفی که در دنیای اهل سنت وجود دارد توجه به میراث بدون لحاظ شرایط آن است. مسئله این است که آیا اگر میراث را بخوانیم، راهی برای آینده میتواند ارائه بدهد و کمک کند؟ با بازجستی که در بنیانهای میراث عقلی میکنیم، میتوانیم با همان راهحلهایی که برای معضلات داشتند برای خود راهی بیابیم. در دپارتمانها و مراکز علمی غرب چرا افلاطون و ارسطو میخوانند؟ آنها این کار را میکنند اما نمیخواهند برگردند. وقتی از اولویت دموکراسی بر فلسفه صحبت میشود نیز نمیخواهند بگویند فلسفه را کنار بزنید و حتی دارند میگویند اگر هم به فلسفه برگردیم و این میراث را بخوانیم، میگوید که دموکراسی اهمیت دارد. دموکراسی صرف نظام قدرت نیست، بلکه نظام دانایی است که بگوید بهترین شیوه حکومتداری کدام است.
بنابراین کوشش من این است که توجه دهم؛ فلاسفه ما نیز به گذشته برنگشتند، بلکه خواندند، نقد کردند، هضم کردند و پاسخ جدیدی ارائه کردند که همین ارائه پاسخهای جدید، شد تأسیس آنها. چرا میگوییم فارابی فلسفه اسلامی را تأسیس کرد؟ به همین دلیل است. بنابراین وقتی علامه طباطبایی فلسفه اسلامی را میخواند، در اعتباریات دست به تأسیس میزند و اعتباریات علامه عصاره دیدگاه فلاسفه ما در مورد معرفهالاجتماع است که چطور جامعه پیشرفت میکند. فارابی نیز در باب دوم و سوم الحروف بحثی میکند که دانشها چطور شکل میگیرند و چطور میتوانیم از دوران ابتدایی حیات بشر به دوران عقلانی برسیم که یک راه حل است.
ما باید دست به تأسیس بزنیم، چهاینکه سؤالات امروز ما نیز مختلف است و در باب اخلاق، فرهنگ، اجتماع و توجه به دیگران و ساحات جمعی بشر پرسشهایی وجود دارد، اما بدون اینکه میراث را بخوانید نمیتوانید دست به تأسیس بزنید و تأسیس نیازمند بنیانهایی است که از قِبل این بازخوانی برای شما میسر میشود.
ایکنا ـ به عنوان جمعبندی این گفتوگو اگر پیرامون کتاب نکتهای دارید بفرمایید.
باید اشاره کنم که کتاب مقدمهای دارد که در باب حیث انضمانی معرفتشناسی نزد فلاسفه اسلامی است که چطور با ساحتهای دیگر از جمله بحث اجتماعی، اخلاق و قدرت نسبت دارد. پیشگفتاری هم دارد که مطرح کردهام که چرا مسئله معرفتشناسی مغفول بوده است. عنوان فصلها نیز باب است و تا پانزده باب ادامه دارد. در باب اول، مسئله حقیقت معرفت را مطرح کردم که سرشت معرفت چیست و فلاسفه ما در مورد معرفت چه دستاوردی داشتند که بیان کردم، مهمترین دستاورد آنها مسئله یقین معرفتی بود که یکی از بنیانهای مهم است و مقداری با سنت یونانی تطبیق دادم.
باب دوم در مورد نسبت میان زبان و معنا است که فارابی در باب سوم کتاب الحروف مطرح میکند که یکی از بحثهای مهم است. در باب سوم، مسئله معرفت و شکاکیت را مطرح کردم که یک مقدار این باب انتقادی است و در ابتدا بیان کردم که فلاسفه ما دو مواجهه در این زمینه داشتند؛ معرفتی و غیرمعرفتی. فارابی نیز گزارشهایی داده است اما به این پرداختم که چرا فارابی گزارشهای افلاطون را بازخوانی کرد و به گونه دیگری سخن گفت.
در باب چهارم یکی از بحثهای خاص فارابی که در مورد حیث حکمی یک معرفت است؛ یعنی داستان تصور و تصدیق را آوردم. در باب پنجم، ادراکات چهارگانه را آوردم، اما مرادم این بود که دو ادراک عقلی و خیال را توضیح دهم و بیان کردم که از دیدگاه افلاطون و ارسطو خیال ارزش معرفتی ندارد و با فارابی و ابنسینا ارزش معرفتیاش شروع میشود و با سهروردی و ابنعربی خیال منفصل مطرح میشود و شکوفایی آن را در اندیشه ملاصدرا و علامه طباطبایی میبینیم که خیال، بسیار با اهمیت میشود و شاید کُربَن حق دارد که بگوید ابنرشد اهمیت خیال را در فلاسفه اسلامی درک نکرد و این فقدان درک او از ارزش معرفتی خیال سبب شد که این ابداع فلاسفه ما به حوزه غرب راه نیابد. در باب ششم، مسئله نفس و معرفت را مطرح کردم. در باب هفتم مسئله عقل را مطرح کردم که بحث طولانی است و نسبت عقل و شریعت و ارزش عقل و معانی ششگانه عقلی از دیدگاه فارابی و مسئله دستاوردهای عقل را در جامعه اسلامی از دیدگاه فلاسفه اسلامی از فارابی تا علامه طباطبایی بحث کردم.
باب هشتم، معقولات نخستین و دومین است که برخلاف تصور که فکر میکنند در دوره متأخر شکل گرفته بیان کردم که این مسئله اهمیت زیادی دارد و در باب نهم، مسئله علم حضوری را آوردهام که بحث قابلتوجهی در معرفتشناسی فلسفه اسلامی است؛ چون خطاناپذیری معرفت را شکل میدهد. در باب نهم، یقین را مطرح کردم که ادامه مسئله معرفت یقینی است. در باب یازدهم مسئله توحید را آوردهام. در باب دوازدهم، مسئله بدیهیات و تکثر معرفت، در باب سیزدهم فرایند ظهور دانش و در باب چهاردهم، مسئله فلسفه و شریعت و مناقشاتی که وجود دارد را آوردهام.
در فصل پایانی هم مسئله خیال، رؤیا و وحی را مطرح کردم. در اینجا به بحثهایی که در دوره اخیر از جانب متفکرین ما از جمله دکتر سروش در مورد وحی مطرح شد را براساس دیدگاه فلاسفه پاسخ دادم و بیان کردم در دیدگاه فارابی رؤیا مربوط به خواب نیست، بلکه مربوط به عالم خیال است که در آنجا نیروی متخیله و متعقله در فیلسوف و نبی مورد توجه فارابی قرار گرفته و به گونهشناسی آثار فارابی برای فهم وحی پرداختم.