در دورانی طولانی پرسش از ماهیت فلسفه اسلامی تبدیل به مناقشهیی پراهمیت گردید. نوع مواجهه با این پرسش میتواند در رهیافت ما نسبت به فلسفه اسلامی تعیینکننده باشد. سه سنخ از دیدگاهها در این باب شکل گرفته که هر کدام قابل تأمل و در عین حال بررسی انتقادی است: نخست، دیدگاهی است که بر یونانی بودن فلسفه اسلامی تأکید ورزیده و آن را تداوم فلسفهیی تلقی میکنند که سنت یونانی نامیده میشود. این گروه مدعیند تمامی جریانهای فلسفی در تمام دورهها متأثر یا منشعب از فلسفه یونان بوده و باید در نظریه تداوم خطی مطالعه گردد. طبق این رأی، فرض اینکه تفکر عقلی از ایران، هند یا چین و نیز بابل و بینالنهرین یا مصر اخذ شده باشد، چندان اعتباری ندارد. دیدگاه دوم بر بیمصداق بودن فلسفه اسلامی پای میفشارند. این عده معتقدند اساساً فلسفههای دینی بدون مصداق است. تلقی آنان این است در صورتی که قائل به فلسفه اسلامی باشیم با معضلاتی همچون قداست، تناقض، تفسیر متون و عدم رشد و بسط فلسفه روبرو خواهیم بود. ادعای ایندسته این است که اگر از اسلامیبودن فلسفه جانبداری کنیم، لازم میآید که فلسفه قداست پیدا کند و هر نقدی به آن بمثابه نقد دین خواهد بود؛ در حالی که این ملازمه صحیح نیست. در مشکل تناقض ادعا میشود که به هیچ روی نمیتوان میان دیدگاه قرآنی و روایی و یونانی سازگاری ایجاد کرد. بنابرین تلقی سعادت یونانی با قرآنی در مقابل یکدیگرند. در گونه سوم، تأکید میشود که فلسفه اسلامی بسط یافته فلسفه یونان است و چنانچه نتوانیم تفسیر درستی از این سنخ بدست دهیم، نمیتوانیم تبیین صحیحی از ماهیت فلسفه اسلامی و تفاوت گوهری آن با یونان بدست دهیم. اینکه مسائل فلسفی در یونان به دویست مسئله محدود میشد و در دوره اسلامی به هفتصد مسئله گسترش یافت بخودی خود نه بیان درستی از سرشت فلسفه اسلامی است و نه میتواند اسلامی بودن این نوع از فلسفه را توجیه کرده و بنحو مدلّل از آن دفاع نماید. سخن این است که آبشخور فلسفه اسلامی نه یونان، بلکه آیات قرآن و روایات مأثوره، ادعیه و متون دینی است. با نظریه بسط مسائل نمیتوان از خاستگاه دینی فلسفه اسلامی سخن بمیان آورد. تفاوت بنیادینی وجود دارد میان این نظریه که ریشه فلسفه اسلامی را یونان تلقی کنیم و تلاش فیلسوفان مسلمان را محدود بر گسترش موضوعات یا تنوع بخشیدن براهین یا اصلاح و افزونهکردن آن بدانیم و این نظریه که مسلمانان پیش از آشنایی با فلسفه یونان، تحتتأثیر تعالیم دینی و آموزههای قرآنی و سنت نبوی، به تفکر عقلی روی آورده و بتدریج از سایر ملل و نحل بهرمند گردیدهاند که در این میان بهرهگیریشان از ایران و هند و یونان بیش از سایرین بود. بنابرین، مدعای ما این است که درصدد اثبات خاستگاه اولیه قرآنی و روایی فلسفه اسلامی هستیم.