نشست مجازی «الهیات در عصر پساکرونا» با حضور قاسم پورحسن، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی و سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به صورت مجازی برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام ایکنا ویدئو به نشانی https://www.instagram.com/iqna_video/?igshid=n۱gqc۳ddijww پخش شد. پورحسن در این نشست به پرسشهایی از جمله اینکه «کرونا چه تأثیری در حوزه الهیات داشته است» و همچنین «جایگاه الهیات در عصر پساکرونا به چه صورت خواهد بود؟» پاسخ داد که در ادامه میخوانید:
ما دانشهای بنیادین را دانشهای ساکن نمیدانیم، بلکه آنها را دانشهایی در ترابط و تحول میدانیم. از جمله دانشهای بنیادین در علوم انسانی، دانش فلسفه و در ذیل آن الهیات به معنای خاص است. فارابی در کتاب «الحروف» که به تقسیمبندی ترتیب علوم میپردازد، میگوید همه امکانهای یک علم در فلسفه ظهور پیدا میکند و الهیات به معنای خاص یعنی دانش کلام را در بخشی از تطور فرایندی فلسفه میداند. لذا این مهم است که تلقی ما این نباشد که دانشی مانند الهیات را که در چهار سده اخیر ربط نیرومندی با تحولات سایر دانشها یافت و هر گزارهای در حوزه مرتبط با الهیات مطرح میشد، بر الهیات تأثیرگذار بود، غیرمهم تلقی کنیم.
حوادث مهمی اعم از حوادث معرفتی و غیرمعرفتی رخ میدهد ـ وضعیت فعلی را در حوادث غیرمعرفتی قرار میدهم ـ که میتوانند به نحو پسینی و نه پیشینی در دانشی مانند الهیات تأثیرگذار باشند. یعنی رخدادی به وقوع پیوسته که نوع و جهت نگاه از حیث نه بنیاد، بلکه از حیث معطوف شدن به مباحث انضمامی را در دانش الهیات مضاعف میکند. پس دانش الهیات، اگر تاکنون با علم به مثابه کلان توجه داشت، اگر حوادثی مانند این حادثه رخ دهد، معطوف شدنش به مباحث انضمامی شدیدتر میشود. همچنان که در دوره نخست که بحث تعارض علم و دین مطرح شد، در حیطه کلان و خرد، شاهد یک چالش بنیادین بین دانش الهیات و علم بودیم.
شرور اخلاقی و طبیعی در عالم
شهید مطهری وقتی میخواهد مسئله شر را مطرح کند، میگوید شر چه نسبتی با فلسفه دارد؟ یعنی باید شر را در علوم جستوجو کنیم یا در فلسفه؟ میگوید درست است که از منظر فلسفه پاسخ میدهیم، اما توجه انضمامی ما را برمیانگیزاند. با توجه به اینها باید بگویم، اینگونه نیست که اگر بگوییم الهیاتی پاسخ مناسبی به پدیدار موجود نداده، یعنی یک الهیات ثابتی است. خیر، مهمترین توجه الهیات به مباحث انضمامی است که مباحث انضمامی مانند کرونا میتواند در درون شرور اخلاقی یا شرور طبیعی قرار گیرد. هر دو منظر یا سبب امکان معرفت یا سبب دست یافتن به پاسخی برای پرسشی برای این مسئله است. لذا اینطور نیست که به صورت ذوقی بحث کنیم، یا بگوییم در حوادث پساکرونا، الهیات از حیث نگاه کلاننگرانه به نگاه خُرد میآید؛ نگاه پیشینی را کم و به نگاه پسینی و انضمامی توجه میکند. خیر، اینگونه نیست. این یک قاعده است و بر مسائل پرسشهای شما افزوده میشود و این پرسش نیز تاریخی نیست.
وقتی انسان در آغاز سده حاضر برای اولین بار چیزی به نام انحطاط غرب را مطرح کرد، این صرفاً یک پرسش نیست، بلکه همه زوایای دستگاه شناختی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. اگر از انحطاط حرف میزنیم، باید ببینیم که جایگاه شرق کجا است و این تا الآن ادامه یافت. پس در درجه اول، الهیات نسبت به وجوه انضمامی پرسشها، توجه کلانتری خواهد داشت. در صورتی که تا پیش از آن به دنبال قواعد و بررسیهای مفهومی بود، الآن درد و رنج بشر، پرسش اساسی او خواهد شد.
این مسئله که عرض کردم انضمامی است، یعنی ما یک موقع است که در دانشی مانند الهیات به دنبال قواعد بنیادین هستیم، اما یک موقع به دنبال درد و رنج انضمامی بشر خواهیم بود. اینکه از حیث وجودی ببینیم این پرسش در تمام متفکران وجود دارد، اما من میگویم پس از کرونا، بشر تنها با وجه دانش سر و کار ندارد که الهیات کنار برود. با درد تنهایی، درد روحی و با بحرانی که نیچه در کتابش آورد، مواجه است و از این منظر نگاه میکنیم. بنابراین چیزی که در الهیات میتواند در دوران پس از این حوادث شکل گیرد، این است که الهیات به جای یک نگاه کلانمحور یا قیاسگونه، دارد خود بشر را از حیث درد و از حیث آسیبهای روحی که دیده بررسی میکند، اما حیث وجودی بیرون از این نیست. آن حیث وجودی هم اتفاقاً همین حیثیت است.
الهیات؛ سر و کار با مفاهیم یا زیستجهان
این نکته درست است که یک وقت با مفاهیم سر و کار داریم و یک موقع با زیستجهان. در یکی از آثارم در مورد همین تجربه زیسته و زیستجهان، به ویژه در حوزه الهیات در سنت آلمانی که بحث کردهام، این نکته را گفتهام که شما در تجربه زیسته با مفهوم صرف سر و کار ندارید. اگر به الهیات به معنای کلاسیک نگاه کنیم، ممکن است تجربه زیسته، مبنای فهم و کوشش عقلانی در الهیات نباشد و من هم معنای عام الهیات را معتقدم که حداقل در تمدن اسلامی مطرح میکنیم، الهیات را به معنای جامع به کار میبردند و فلسفه نیز ذیل همان بود و اینطور نبود که تکدانشی مانند کلام را بخواهیم الهیات بدانیم.
تجربه زیسته حواشی زیادی حتی در باب دین داشت،. مسئله تجربه بعدها تبدیل به یک رهیافت کلان شد. یعنی اگر با یک شری مانند کرونا مواجه میشویم، یک تجربه است و تنها یک مفهوم نیست. در کتاب «الهیات و مسئله شر» بیان کردم که نگاه من به بحث انضمامی، منوط به همین تجربه زیسته است. در کتاب «خدای مهربان و مسئله شر» که دوازده دیدگاه را آوردیم، اولین پرسش این است که آیا انسانی که تنها از حیث مفهومی با یک شری مانند بیماری دردآور مواجه است، با انسانی که خودش درگیر این بیماری است، قابل مقایسه است؟ خیر. دقیقاً مانند این است که کربن که مهمترین مستشرق ما است، ابن سینا را صوفی عارف میداند، اما ملاصدرا ابن سینا را فیلسوف میداند. بنابراین زیستجهان بسیار مهم است.
الهیات را به تجربه تقلیل ندهیم
بنابراین، نباید بحث الهیات را آنچنان تقلیل دهیم که تنها در تجربه محدود بماند. یکی از انتقادات مهمی که «اوتو» به «ماخر» میکند، این است که تصور نکنید در مورد یک بنیادی مانند فهم دین، تنها بخواهیم آن را به تجربه تقلیل دهیم. لذا اگر میگوییم مواجهه وجودی یا زیستجهان، باید مراقبت کنیم که بنیانهای معرفتی آن را از دست ندهیم. لذا دو حیث مهم است؛ یک حیث اینکه یک نظمی از دانش داریم که این نظم متوجه بهرهگیری از بنیادها است که وجه معرفتی دارد. در آنجا مانند تجربه عمل نمیشود و مانند دلیلورزی عمل میشود، اما یک موقع است که این مواجهه، مفهومی نیست. یعنی نه شناختی است و نه معرفتزا است که خود شما باید با آن درگیر شوید.
من میگویم الهیات پس از این واقعه متوجه اهمیت مسائل خواهد شد. مسائل یعنی مطلوبات و اینطور نیست که بخواهد تنها در قلمرو مفاهیم به رفع معضلی دست پیدا کند. شهید مطهری میگوید یک موقع به شرور نگاهی مفهومی و از دارید که تا الآن فیلسوفانه نگاه کردهاند و در نتیجه شر عمدتاً عدمی میشود و مطهری میگوید این مشکلی را حل نمیکند. تا نتوانید قبول کنید که شر مسئله مهمی است، با او مواجهه ندارید. پس این را رد نمیکنم که تجربه مهم است، اما الهیات اینطور نیست که بنیادهای معرفتیاش را از دست بدهد و به امری تبدیل شود که تنها همطراز با علم در جستوجوی این معضلات باشد.
مرادم این است که تجربه مهم است، اما ترس از این دارم که یک بحث معرفتی مهم را تنها تقلیل دهیم. ما یک بحث معرفتشناسانه داریم و وقتی تقلیل یابد، با وجه معرفتی و با وجه شناختاری آن مواجه نخواهید بود، بلکه یک مواجهه شخصی و فردی خواهد بود و عین همان چیزی است که در ایده ویتگنشتاین در مورد دین میبینید که نه میتوانید گفتوگو کنید و نه نقد. بنابراین من چندان موافق نیستم که بگوییم الهیات آنطور از کرونا تأثیر میپذیرد که به طور کلی الهیات از دیسیپلینش خارج شود. خیر، الهیات به امری که تحت عنوان تجربه ذکر میکنیم، توجه میکند.
الهیات و فلسفه با یک پدیده فرو نمیپاشد
دانشهایی مانند الهیات یا فلسفه اینطور نیست که نسبت به یک پدیده خاصی دچار فروپاشی شوند. پدیدهها و پدیدارها از جمله وضعیت کنونی ما سبب میشود که از منظر متفاوتی در درون همان دانش، به مسئله بپردازیم. بیان میکنم که بحث من به هیچ وجه بیرون از مباحث معرفتشناسی نیست. وقتی میگویم چه تأثیری میگذارد، منظورم این است که آیا بر ادلهای که ما داریم اقامه میکنیم که آیا این دیدگاه درست است یا خیر، آیا توجه درستی به این پدیدار داریم یا خیر؟
چنین اعتقادی ندارم که از این به بعد تاریخ را به دو بخش پیشا و پساکرونا تقسیم کنیم؛ همچنان که پس از حادثه یازده سپتامبر این مسئله مطرح شد. یعنی اصلاً اینطور نیست که تلقی کنیم ما از این حوادث کم داشتهایم. من معتقدم کرونا بر ما تأثیر میگذارد، نه اینکه تغییر بنیادینی در زندگی ما شکل دهد، اما مسئله این است که آیا امکان اندوختن بنیادهای معرفت را نسبت به این وضعیت پیدا میکنیم یا خیر؟
اتفاقاً در مناقشات میان دستاوردهای علمی و الهیاتی در همین مسئله، بسیاری از امور، نیازمندی خودشان را به بنیادهای فلسفی نشان دادند. زمانی که شما از حیث درمان در حیطه دانش بر بیماری کرونا غلبه میکنید، از حیث روحی گرفتار هستید. چه دانشی کمک میکند؟ تنها یک بحث انسانشناسی به معنای عام نیست. اینکه گفته شود یک انسانشناسی وجودی داریم، کافی نیست. سیصد سال است در مورد ابعاد انسانشناسی وجودی حرف میزنیم و حتی اگر این انسانشناسی را پس از مباحث وجودی مطرح کنیم یا بعد از حوادث جنگ جهانی مطرحش کنیم، دستگاههای فکریاش همچنان هست. اما نوع مواجهه ما عوض میشود و گاهی اوقات با مفاهیم و گاهی با واقعیتهایی سرو کار دارید که این شما را دگرگون میکند.
ما به واسطه کرونا در معرض این پرسش هستیم که آیا میتوانیم به همین نحو که نگاه افراطی خوشبینانه به علم داشتیم و همه ساحات روحی را کنار زدیم، ادامه دهیم؟ قبلاً اگر یک متفکری در مورد تکنولوژی پرسش میکرد، فکر میکردیم که آدم بیکاری است و از باب تفنن پرسش میکند، اما یک متفکر دارد از منظری کاملاً حقیقی با یک مسئلهای مواجه میشود که اگر مواجه شدیم، چه باید بکنیم.
ظرفیتهای الهیات در حیطه انسان
تاکنون دلدادگیهایی به علم داشتیم و به ظرفیت بحثهای الهیاتی در حیطه انسان توجه نکردیم. این امر سبب شد که برگردیم و ببینیم چه چیزی میتواند نیازهای انسان تنها را درمان کند. حیات بشر در سالهای اخیر به سمتی رفت که انسان تکساحتی شد. به سمت علم تکساحتی هم رفتهایم. لذا وقتی از تأثیرات حرف میزنیم، یعنی بازخوانشی نسبت به الهیات و انسان خواهیم داشت.
در باب اینکه این بیماری تأثیرات مخربی دارد، مناقشهای ندارم. من میگویم در این وضعیت که هستیم و بعداً که وضعیت ما عوض شد، انسانها در مورد شرور که حرف میزنند، به آن مفاهیم بسنده نمیکنند و آن دلدادگی که به علم داشتند و افراطی که در خوشبینیهای آنان بود، به آن سمت نمیروند. لذا از الهیات میخواهند به این پرسشها پاسخ بدهد. اگر دانشی نتواند از درد بشر بکاهد، آن دانش نمیتواند نسبت بنیادینی با انسان پیدا کند. آنچه در وضعیت پساکرونا رخ میدهد، این است که در دانشهای الهیات و فلسفه، به پدیدارها توجه بنیادیتری خواهیم داشت.