کنگره‌ی بین المللی علامه سید محمد حسین طباطبایی، با حضور مسئولان استانی، اساتید حوزه و دانشگاه کشوری و استانی و تعداد کثیری از دانشجویان آذربایجان شرقی در تالار وحدت دانشگاه تبریز برگزار شد. قاسم پورحسن، نویسنده کتاب دستاوردهای معرفتی اعتباریات علامه، سخنرانی خویش را با اشاره به چند نکته آغاز نمود. من معتقد هستم علامه، ناشناخته مانده است. علامه، گنجینه بی نظیر حکمت عقلی شیعی است. فقط تداوم سنت فلسفی ما نیست. ابداعاتی که علامه در حوزه تفکر اسلامی انجام داد اگر دنیای اسلام، علامه را داشت و او را می فهمید وضع عقلی ما این گونه نبود. اگر غرب، صاحب علامه بود بنیان های مهمی برای تفکر در باب آینده پی ریزی می نمود. لذا این ناشناخته بودن، بنظر می آید آنچنان که شایسته است به اندیشه های علامه راه پیدا نکردیم. امیدوار هستم چنین کنگره ای زمینه‌هایی را فراهم سازد تا علامه را مورد بازخوانی بنیادین قرار دهیم.

ما خرسند به تجلیل ها و برگزاری مناسک هستیم.

وی ادامه داد: از زمانی که مرحوم مطهری، مناقشات فکری اش را با علامه در باب گزاره های عقلانی شروع کرد، فکر نکنم غیر از آیت الله مصباح، ما متفکری داشته باشیم که در این سطح بیان کند که بنیان اخلاق چیست؟ پرسش مهم ایشان این بود که آیا گزاره‌های اخلاقی از سنخ انشائیات است یا إخباری هستند؟ در صورت نخست نه قابل صدق و کذب است و نه معرفت بخش خواهد بود . بعلاوه کاشف از واقعیات نخواهند بود. در صورت دوم، گزاره‌های اخلاقی در نسبت با غایت و خود فعل و نه اعتبار کردن آن از سوی فرد یا جامعه مورد توجه است. این مناقشه ای بسیار مهم در باب اعتباریات علامه بود که البته در کتابم به تفصیل آنرا شرح داده ام. حال چرا از میان اندیشه های علامه ، مساله اخلاق را برای این سخنرانی برگزیده ام؟ می دانید که یکی از پرسش های دنیای امروز، مساله اخلاق است. آیا باید نظام اخلاق را بدون پشتوانه دین پذیرفت؟ بر خلاف باور بسیاری از متفکران، نمی‌توان ادعا کرد که اخلاق نسبتی با دین، سعادت آدمی و غایات و اغراض حیات مطلوب نداشته و تنها هنجارهای عرفی است که متاسفانه داین منظر در حال گسترش است. اصلا اینگونه نیست فردی مانند فوکو گفته باشد که نظام قدرت، چیرگی بر اخلاق دارد. نظام اخلاق و نظام فرهنگ تابعی از نظام قدرت هستند. مراد وی از نظام قدرت، شخص نیست، بلکه شبکه پیچیده ای از روابط و مناسبات که نظام قدرت را شکل می دهد. یعنی الان که غرب را نگاه می کنیم، بنظر می‌رسد تحت تاثیر بدفهمی یا نافهمی از بنیانهای اخلاق، مساله انسان، اساسا پرسش مهمی تلقی نمی شود. دقیقا مانند بیان جان راولز در کتاب تئوری عدالت، که تاکید دارد چنین سنخ از قدرت بهیچ روی نمی تواند توجهی به عدالت داشته باشد. براساس تفکر علامه، در مساله اخلاق، افرادی که ادعا می کنند تمدن جدید اسلامی را باید ظهور دهیم، تفاوت این تمدن با تمدن موجود در چه چیزی خواهد بود؟ بی تردید در بنیان اخلاق و التفات به انسان است. بعبارتی باید تمدن مورد ادعا، شالوده بنیادین و متفاوتی داشته باشد ، داعیه اش این است که انسانی تر و اخلاقی تر از تمدنی است که وجود دارد علیرغم همه هیمنه تکنولوژی در تمدن کنونی. لذا مراد من از خوانش نادرست علامه، این است که غرب به خوبی متفکرانش را نقد می کند. در این صورت است که اندیشه های متفکران غرب بروز پیدا می کند. اما ما خرسند به تجلیل ها و برگزاری مناسک هستیم.

پورحسن با اشاره به مباحث مطرح شده در ابتدای کتاب دستاوردهای معرفتی اعتباریات خویش، بیان می کند که علامه، بسیار متاثر از تفکر فارابی و ابن سینا است. می دانید معانی حرفی و معانی اسمی در باب سوم کتاب الحروف فارابی آمده است و بحثی اساسی در فارابی است و علامه به آن توجه دارد. اصل کتاب به سال ۳۲۰ برمی گردد در باب مناقشه ابو سعید سیرافی و متی بن یونس در باب نسبت میان عقل و دین که کشمکشی اساسی در دنیای اسلام بود و با ظهور تفکر اشعری (بیست سال قبل از آن) مخالفت با عقل گسترش نیز پیدا کرده بود.

وی اشاره می کند که نه در دانشگاه ها و نه در حوزه های علمیه و نه در میان محققان، کتاب مهم الحروف خوانده نشده و در قیاس با آن کتاب المباحثات ابن سینا نیز مورد خوانش قرار نگرفته است. براستی که بیانات علامه کاملا متاثر از این دو کتاب مذکور است. طی دوسال آینده، دانشگاههای مهم اروپا، فقط مقدمه و بخش چهارم از کتاب المباحثات ابن سینا را برای کنگره مشخص نموده اند.

علامه طباطبایی، فارابی و ابن سینا را به‌عنوان بنیان های حیات عقلی به‌خوبی خوانده بود

وی خاطرنشان کرد که این مطلب نادرست است که پیش از ملاصدرا، به مساله وجود و مراتب آن تفطن نشده است. زیرا در مباحثه چهارم و پنجم کتاب المباحثات، ابن سینا همانند فصل هفدهم از نمط رابع، بحثی را مطرح می کنند در رابطه با شدت و ضعف وجود و فارابی در فصوص و در دانش الهیات وقتی مساله قدسی را مطرح می کند که خاص پیامبر اکرم می داند. اینگونه است که توجه و التفات آنها مشخص می شود. یعنی، ابن سینا برای پیامبر، عقل قدسی را مطرح می کند و آن حدّ، حدّ نوعی است و الا توجه دارند که مراتب انسان، مختلف است. ابن سینا در رساله فی العشق وقتی ظرفاء را بیان می کند به این مساله توجه دارد. بدین علت که ما فارابی و ابن سینا نخوانده ایم اما علامه خوانده است عبارت های علامه کاملا نشانگر این سنت عقلی برای علامه دارای اهمیت بود. سنت عقلی که الان در بسیاری از کشورهای غربی در دپارتمان های شرق شناسی با ولع آن را می خوانند و البته عمدتا به اشتباه. آنجایی که به غلط، فارابی را تداوم سنت ارسطو می دانند و بر آن پافشاری می کنند. علامه فارابی و ابن سینا را به عنوان بنیان های حیات عقلی به خوبی خوانده بود.

فقدان توجه و تفطن به عقل، سبب وضعیت دنیای کنونی اسلام شده است

هیات علمی دانشگاه علامه در باب گفتگوی کربن با علامه می گوید: کربن یک روز در فرانسه که پیش ماسینیون رفته است گفته بود که او کتاب حکمه الاشراق را به من داده و گفته شاید بتوانی گمشده خود را در آن بیابی. البته می دانیم که کربن متعلق به حلقه اورانوس بوده است به همین سبب فهم وی از شیعه، بیشتر صوفبانه بود. در ۱۶ مهر ۱۳۳۷، کربن که به ایران آمده بود با علامه طباطبایی برای دومین بار ملاقات نمود. علامه گفت که پروفسور کربن چه خبر؟ کربن می گوید من الان از نشستی در ژنو در باب آخرالزمان برگشتم. علامه گفت از این نشست گزارشی ارائه دهید. در گزارش های کربن کاملا نگاه صوفیانه مشهود است. علامه در ادامه می گوید پروفسور کربن، معارف شیعه سراسر عقلی است. یعنی بی دلیل نیست که علامه طباطبایی رساله فی معانی العقل فارابی را به خوبی خوانده است آن زمانی که بیان می کند نسبت عقل و دین چیست؟ او به عقل مفتاحی و عقل مصباحی هم رضایت نمی دهد و حتی به عقل تعلیلی هم رضایت نمی دهد . از دیدگاه علامه، نه صرفا در منطقه الفراغ، عقل تاسیس گر است بلکه بطور کلی معارف دینی بر بنیاد عقل قابل فهم صحیح است عقل البته آنچنان که مرسوم شد خودبنیاد نیست. عقل، بنیاد است و تاسیس گر. و فقدان توجه و تفطن به عقل، سبب وضعیت دنیای کنونی اسلام شده است.

زن و مرد در جایگاه و ارزش انسانی برابرند و اگر شما می بینید تفاوتی است آن حکم ثانوی در مورد انسان است

هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در بخش آخر سخنان خود تاکید کرد که موضوع زن در تمدن اسلامی دچار فراز و فرودهایی شده و علامه منظر صحیح فارابی و ابن سینا را مورد توجه قرار داده زمانیکه از بنیادین بودن ارزش انسانی زن دفاع کرده است. فارابی، در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، و در فصول منتزعه و ابن سینا در رساله بسیار مختصر العهدف و نیز در السیاسه، یا در تدبیرالمنزلیه، و در رساله فی الاخلاق که تاکنون به تمام آنها بی توجه بودیم، یک بحثی دارند در باب مقام زن. انجا بیان می کند که مرد و زن در نیروی خرد و خیال برابرند. علامه نیز در تفسیر المیزان بین دو ساحت از مقام انسانی زن و ثانویه بودن احکام شریعت، تاکید دارد. علامه براین اعتقاد است که زن، در ارزش انسانی با مرد برابر است. علامه تاکید دارد که این فهم بنیادین اسلام از مقام انسانی است که زن و مرد در جایگاه و ارزش انسانی برابرند. و اگر شما می بینید تفاوتی است آن حکم ثانوی در مورد انسان است که نه به انسانیت بلکه به جنسیت برمی گردد. گرچه در تفسیر عرفانی با این فهم روبرو هستیم اما عرفا نتوانستند نسبت میان ارزش و جایگاه انسانی زن و احکام شریعت را بررسی کرده و راه حل ارائه کنند. مطهری در مسئله زن سراسر مدیون علامه است. این منظر یکی از بنیادی ترین رهیافت در تاریخ تفکر بشری و ادیان در باب زن محسوب می‌شود که متاسفانه هیچ به فهم علامه توجه نکردیم.