بسیاری از منتقدان نظام پژوهشی و دانشگاهی در ایران بر این عقیده هستند که دانشگاه های کشور به دلایل متعددی فاقد فضای لازم برای تفکر و پژوهش در معنای اصیل کلمه است. این منتقدین بر کمیت گرایی افراطی و استیلای اعداد بر نظام دانشگاهی تأکید دارند. در جوامع پیشرفته، این دانشگاه ها هستند که آینده را برای سیاست گذاران و تصمیم گیران ترسیم می کنند. این رابطه در کشورهای در حال توسعه برعکس است. به بیان دیگر، این سیاستگذاران و تصمیم گیران هستند که برای پژوهش و پژوهشگر خط و مشی تعیین می کنند و از آنجایی که تصمیمات سیاست گذاران بیشتر از جنس عدد و رقم است، مسأله کیفیت، همیشه مغفول می ماند. به راستی، دانشگاه و نظام پژوهشی چه جایگاهی در کشور دارد؟ آیا دانشگاه توانسته است، در سامان دهی یک نظام دانایی مستقل موفق باشد؟ سهم دانشگاه های ایرانی از جریان جهانی دانش چیست؟ چه اندازه پژوهش های پژوهشگران ایرانی در کلان روندهای پژوهشی جهان تأثیرگذار است؟ این ها سؤالاتی است که ما در ساعد نیوز به مناسبت هفته پژوهش، طی یک مصاحبه اختصاصی با دکتر قاسم پورحسن استاد دانشگاه علامه طباطبایی، مؤلف و نظریه پرداز و منتقد در میان نهادیم. نظر مخاطبان محترم ساعد نیوز به مطالعه این مصاحبه دعوت می کنیم:

ساعد نیوز: عیار پژوهش های دانشگاهی را در ایران چگونه ارزیابی می فرمایید؟

دکتر قاسم پورحسن: بسم الله الرحمن الرحیم. شاید یکی از مهمترین و در عین حال، دشوارترین سؤالاتی که در ایران در مقطع کنونی می توان مطرح کرد، مسأله پژوهش و تفکر است. من در چندین سخنرانی ام در موضوعات مرتبط با این مسأله، سخنرانی هایدگر با عنوان “خودبیانی دانشگاه” جلوی چشمم آمده است. هایدگر در این سخنرانی اش برای نخستین بار از منظری فلسفی به دانشگاه نظر کرده است. البته کانت نیز در مقاله “نزاع دانشکده ها” این مسأله را مد نظر قرار داده است. کانت در این مقاله گفته است که ثمرات بحث های دانشگاهی در جهت گیرهای کلی جوامع تأثیر بسزایی دارد. بر این اساس، نزاع های دانشکده حقوق و الهیات، به مشوش شدن جامعه منجر می شود در حالی که مباحث مطرح در دانشکده فلسفه راهی به روشنگری و خرد است. سؤال این است: آیا ما تا به حال، به این مسأله عنایت داشته ایم؟ آیا از این منظر به دانشگاه نگاه می کنیم؟ به باور من، ما هنوز، نگاهی جامعه شناختی به دانشگاه داریم. اصلاً منظری فلسفی درباره دانشگاه نداریم؟ بنیادی ترین مسأله دانشگاه، تفکر است. دانشگاه ارتباطی وثیق با تفکر دارد. هایدگر می گوید که “یک دانشگاه برای بیان خودش، باید بر اساس ذاتش کار کند. دانشگاه، از زمان تأسیس اش در ایران، در انقیاد است. در دوره پهلوی اول و دوم، اساساً ما نظم آکادمیک نداشتیم و در دوران بعد از انقلاب، بینش دانشگاهی ما گم شده است. ما باید نگاه انتقادی داشته بشایم. باید از انقیاد خارج شویم. تصور من این است که پژوهش در ایران، وضعیت بسیار رنجوری دارد. دانشگاه قرار است که گاه دانایی باشد. دانشگاه قرار است که نظام دانایی را شکل دهد. این چیزی که هست، گاه دانایی نیست. لازم است، شرایطی مهیا شود که دانشگاه بتواند نظام دانایی را سامان دهد. دانشگاه باید به اندازه ای قوی باشد که بتواند در برابر طوفان ها بایستد. به تعبیر افلاطون که می گفت: “آنچه عظیم است، در برابر طوفان تاب می آورد”. ولی متأسفانه باید بگویم که دانشگاه در وضعیت کنونی اش بسیار مأیوس کننده است.

ساعد نیوز: مهمترین آفات در زمینه تحقیقات دانشگاهی چیست؟

دکتر قاسم پورحسن: ما با سه مانع یا آسیب اساسی در اینجا مواجه هستیم. مانع اول این است که پژوهش ها بر اساس اقتضائات، نیازها و آینده ایران و بحران هایی که کشور با آنها دست به گریبان است، شکل نمیگیرد. به یک معنا، پژوهش ها در خلع به وجود می آیند. اساساً پژوهش های ما خالی از مسأله است. پژوهش اصیل معطوف به یک پرسش بنیادین است ولی درباره پژوهش هایی که در کشور صورت میگیرد ما چنین چیزی نداریم. این مطلب حتی درباره رساله های دکتری هم صدق می کند. تحقیقات پروبلماتیک نیستند. تحقیقات ما مسأله مند نیستند. ما بر اساس پرسش های بنیادین پژوهش نمی کنیم. دومین مانع موجود این است که ما هنوز التفات درستی به دانشگاه و ماهیت آن نداریم. استاد مثل یک کارمند است برای ما. دانش با انقیا سازگاری ندارد. نمی شود به استاد آزادی ندهیم و انتظار دانایی داشته باشیم. استاد باید بتواند مستقل و آزادانه پژوهش های خودش را سامان دهد و این چه بسا به سامان دهی نظام دانایی جدیدی منجر شود. این مسأله مهمی است که می تواند زمینه را برای پیشرفت تفکر و پژوهش مهیا سازد. این مسأله همیشه با ما وجود داشته است. ما هیچگاه نگاه استقلالی و آزاد به استاد نداشتیم. ما به استاد اجازه نمی دهیم که مستقل پژوهش کند. اساس دانشگاه، استاد و دانشجو است. این در حالی است که ما شاهد آن هستیم که بخشنامه ها اساس قرار داده شده اند. مانع سوم عبارت است از این که ما اصلاً به اهمیت پژوهش واقف نیستیم. عیار پژوهش اصیل، تولید مقاله و کتاب نیست. بلکه این نوع مقیاس و معیارها دقیقاً حاکی از سیطره کمیت است. سامان دادن نظام دانایی اساس است. هایدگر می گوید که انبوهی از استادان در دانشگاه فعالیت می کنند ولی دانشگاه باز از بیانگری خودش بازمی ماند. چرا؟ دلیلش این است که ماهیت دانشگاه، ذات دانشگاه نمی تواند از دریچه کمیت خودش را عیان سازد. ما نزدیک ۶ هزار دانشکده و دانشگاه در کشورمان داریم. این در حالی است که این آمار در خصوص کشورهای پیشرفته بسیار کم است. زیر پانصد دانشگاه شما در کشورهای پیشرفته مشاهده می کنید. چرا ما نمیتوانیم با این حجم فعالیت دانشگاهی رسمی، سهمی در تولید دانش داشته باشیم؟ پاسخ این سؤال آن است که ما تلقی درستی از پژوهش نداریم. ما نمی دانیم که پژوهش است که آینده را شکل می دهد. امروزه دانشگاه مرجعیت ندارد و شما بدون این مرجعیت نمی توانید انتظار تأثیر داشته باشید.

ساعد نیوز: آیا پژوهش در ایران در عرصه علوم انسانی به طور کلی و فلسفه به طور خاص، ترجمه ای است یا ما تحقیقات فلسفی اصیل هم داریم؟

دکتر قاسم پورحسن: این پرسش فوق العاده مهمی است. من در کتاب “خوانشی نو از فارابی” به این مسأله پرداخته ام. نبود اتوریته برای دانشگاه به این مسأله دامن می زند. همین مسأله ترجمه نشان می دهد که ما التفات چندانی به دانش و سامان دادن نظام دانایی نداریم. وقتی شما به استقلال دانشگاه توجه نمی کنید. دانش تولید نمی شود. کدام کتاب در این نظام دانشگاهی تولید شده است که مرجعیت جهانی پیدا کرده است؟ چرا ما هنوز مقهور نگاه غربی هستیم؟ چرا به سنت خودمان هیچ التفاتی نداریم؟ ما هنوز ذیل گفتمان اروپامحوری به تفکر می پردازیم. چرا ما هنوز توان به چالش کشیدن دیدگاه های اروپایی ها را درباره یک مسأله وطنی نداریم؟ نمونه اش را بگویم. هانری کربن که یک استثناء است و خیلی با مستشرقان غربی متفاوت است. من در جایی دیدگاه کربن را به چالش کشیدم. با واکنش بسیار تندی مواجه شدم. من گفتم که حرف کربن، حرف آخر در این زمینه نیست و چندان وثاقتی ندارد. گفتند که تو حق نداری، کربن را به چالش بکشی. در زمینه تحقیقاتم درباره فارابی، بسیاری از خلل و فُرج دیدگاه های مستشرقان را درباره فارابی و اندیشه های او، نشان داده ام. چرا اجازه اظهارنظر به استاد داده نمی شود؟ فرهنگ انقیاد! یکی از موانع همین ترجمه زدگی است. ترجمه می تواند تمهید باشد ولی نمی تواند اصل و متن ماجرا باشد. ما به حوزه اندیشه و تفکر نگاه انقیادی داریم و این نگاه ما را گرفتار خودش کرده است. ما وقتی نمی توانیم از چیستی دانش ها صحبت کنیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم که دانشگاه وظیفه اش را به درستی انجام دهد. برای وصول به آن مقصد اعلی که مدنظرمان است، ما نیازمند قرار گرفتن در گاهِ دانایی هستیم. ما باید از انقیاد قدرت و انقیاد تفکر خارج شویم.

ساعد نیوز: آیا پژوهش های فلسفی صورت گرفته زمینه تعامل با دیگر علوم را مهیا می کنند و اساساً چنین انتظاری باید از تحقیقات فلسفی وجود داشته باشد یا نه؟

دکتر قاسم پورحسن: ما باید چنین انتظاری داتشه باشیم. “فلسفه برای فلسفه” فرمول غلطی است. فلسفه درباره اخلاق، جامعه و مردم و دغدغه های آنها باید بیندیشد. فلسفه درباره میراث فرهنگی و تمدنی، اخلاق و مدنیت باید بیندیشد. اینها در متن فلسفه قرار داشته اند، ولی ما از آن فاصله گرفته ایم. وقتی یک فیلسوف از “فلسفه و اولویت دموکراسی” سخن می گوید، این نشان می دهد که نسبت به ذات فلسفه دچار سؤتفاهمی اساسی شده است. البته که رورتی به دلایلی در این سؤتفاهم گرفتار آمده است. فلسفه یعنی اندیشیدن به پرسش های بنیادین. مگر می شود بدون اندیشیدن به پرسش های بنیادین به وضع کنونی انسان و جامعه اندیشید. مگر می شود بدون فکر فلسفی به دموکراسی دست یافت. فلسفه باید به فرهنگ بیندیشد. این جزو ذات و ماهیت فلسفه است که در چند صد سال گذشته مغفول واقع شده است. اخلاق جزیی لاینفک از تفکر فلسفی است. فلسفه دانش بنیادین است. فیلسوف به قول ارسطو، حق دارد درباره چرایی امور، هنر و اخلاق پرسش کند. اصلاً متافیزیک ارسطو با اندیشیدن به هنر آغاز می شود. لذا نکته اساسی این است که فیلسوفان ما به جامعه ایرانی و معضلات آن نمی اندیشند. علامه جعفری و علامه طباطبایی به انسان و فرهنگ و اهمیت تفکر درباره آنها توجه داشتند. علامه جعفری از فرهنگ پیشرو و فرهنگ پیرو سخن می گوید. اصلاً چرخشی که در تفکر فوکو به سمت تبارشناسی صورت گرفته است همگی به دلیل اهمیت اندیشیدن فلسفی به اجتماع، انسان و اخلاق بوده است. فارابی هم همین دغدغه ها را داشته است و سیر فکری این فیلسوف، کاملاً این مطلب را نشان می دهد. بنابراین ما در جامعه ایرانی نیاز به فیلسوفانی داریم که به فرهنگ، اخلاق و مردمانی که در این جامعه زیست می کنند بیندیشند.

ساعد نیوز: چه راهکارهایی را برای زایا کردن پژوهش های دانشگاهی پیشنهاد می کنید؟

دکتر قاسم پورحسن: البته من در ضمن پرسش های قبلی به نوعی این راهکارها را برشمردم و این پرسش مجال خوبی است برای جمع بندی مطالب و عرضه یک خلاصه ای از بحث. سخن اول من این است که ما باید تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم: آیا پژوهش ذاتاً برای ما ارزشمند است یا ما فقط نام پژوهش را بر روی یک روز در تقویم گذاشتیم؟ آیا پژوهش ها برای حل مسائل است و می خواهند دردی از ما دوا کنند؟ آیا برای پژوهشگر ما قدری قائل هستیم؟ این مسأله مهمی است. وضعیت کنونی در ایران واقعاً قابل دفاع نیست. می شود در مقام دفاع سخنانی را به صورت رتوریک وار عرضه کرد ولی اصل ماجرا این است که وضعیت بسیار مأیوس کننده است. نباید در دانشگاه فقط انتظار داشت که استاد مقاله بنویسد و رتبه علمی دانشگاه بالا برود. سؤال اصلی این است: واقعاً سهم ما از کلان روندهای دانش چقدر است؟ ما باید والایی و ارزش پژوهش را درک کنیم. نکته بعدی این است که ما دانشگاه را فراموش کردیم. دانشگاه دارای مرجعیت است. نیچه می گوید: ما روح دانشگاه را از دست دادیم و به همین دلیل، جامعه آلمانی را از دست دادیم. ببینید دانشگاه چه اهمیتی دارد؟! اصلاً ما چرا دانشگاه تأسیس کردیم؟ مگر جز برای سامان دادن نظام دانایی؟! استاد باید صدر ببیند. استاد باید ارزش اندیشه هایش را ببیند. ما چه مقدار توجه و نگاه اصیلی به بنیان پژوهش داریم؟ آیا ما به دانشگاه چنین نگاهی داریم؟ نکته سوم من آن است که ما هنوز بحث مستقلی درباره دانشگاه نداریم. همه نگاه های ما جزئی نگرانه است. در هفته پژوهش شاهد لیستی بلند بالا از آمارهای مختلف و ارقام هستیم. اصلاً حرفی از غایت دانشگاه در میان نیست. اگر ما به این نکته دقیق عنایت کافی نداشته باشیم که دانشگاه و پژوهش، آینده جامعه را می سازد با مشکلات عدیده ای روبرو خواهیم شد. فرید زکریا استراتژیست مشهور آمریکایی در کتاب “جهان پساآمریکایی” به صراحت می گوید که راز قدرت غرب در نظام دانشگاهی اش مکنون است و راز عقب ماندگی شرق هم باید در نظام دانشگاهی اش جستجو شود. این یک فرصت مهم برای تذکر اهمیت تفکر فلسفی درباره کارکرد اصلی دانشگاه است و همانا این کارکرد چیزی نیست جز سامان دادن نظام دانایی.