این کتاب از انتشارات بانک جهانی و مترجمان آن، آقایان پوراصغر و رمضانی هستند، با ویراستاری آقای جباری. در این جلسه نقد و بررسی کتاب، دو تن از کارشناسان دانشگاهی حضور دارند؛ آقایان دکتر قاسم پورحسن عضو هیئت علمی دانشگاه علامه و جناب دکتر سیدجواد میری عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی. نقد این کتاب را در چند جلسه پی خواهیم گرفت. قسمت نخست جلسه اول این نشست را می‌خوانید.

دیدارنیوز: در بدو امر پیرامون کتاب توضیحات مختصری می‌دهیم و سپس به نقد کتاب می‌پردازیم و از نظرات کارشناسان محترم استفاده می‌کنیم.

 حوزه توانمندسازی و کاهش فقر یکی از حوزه‌های بسیار تأثیرگذار و مهم اجتماعی است که ما در آن هم از قواعد ملی و محلی می­‌توانیم الگو‌هایی داشته باشیم و هم از قواعد جهانی ـ مثل بانک جهانی که در این حوزه کار کرده‌اند ـ می‌­توانیم بهره­‌برداری کنیم. توانمندسازی در حوزه نهادی ـ نهاد‌های رسمی و غیررسمی ـ دارای الگو‌های متفاوتی است. از زمانی که بحث توسعه و کاهش فقر مطرح شد، توانمندسازی و ارتباط آن با کاهش فقر به‌عنوان یکی از دغدغه‌های مهم و جدی کارگزاران توسعه ـ چه رسمی و چه غیررسمی و چه در حوزه آکادمیک و چه در محافلی که سیاستگذاری را انجام می­‌دهند ـ مطرح شده است. این کتاب هم در راستای این موضوع است.

در مقدمه آن اشاره می‌شود که محتوای این کتاب دیدگاه نویسندگان آن است و صرفاً دیدگاه‌های خود بانک جهانی نیست. امکان دارد سیاست‌های بانک جهانی طی چهار یا پنج سال اخیر متفاوت شده باشد. این کتاب فصل‌هایی دارد که در خدمت عزیزان، آنها را بررسی و نقد می‌کنیم تا از این طریق بتوان مسئله و مؤلفه‌های توانمندسازی و ارتباط آن با کاهش فقر و مسائلی از این دست را بررسی کرد. ابتدا از آقای دکتر پورحسن تقاضا می‌کنیم که نقد و بررسی خود را بفرمایند.

پورحسن: شما معرفی اجمالی خوبی انجام دادید. قبل از اینکه به تبع شما وارد بخش دوم معرفی کتاب بشوم، این نکته را ذکر کنم که احتمالاً در این جلسه من در سه بخش، بحث خواهم کرد؛ بخش اول مقدمات بحث است که عمدتاً مربوط به اهمیت این کتاب است. بخش دوم مربوط به شاکله کتاب است. بخش سوم این است که چگونه می‌توانیم از تجربیات عملی کارشناسان و نظریه‌پردازان این کتاب، در حوزه ایران بهره بگیریم؟ البته این می‌تواند بخش نخست از دیگر جلساتی باشد که در مورد این کتاب، در دیدارنیوز بحث خواهیم کرد. دیدارنیوز عمدتاً مباحث اجتماعی را از حیث رصد کردن معضلات و مسائل و تحلیل راه­کار‌های ممکن، بررسی می‌کند.

کتاب بسیار اهمیت دارد، زیرا هزار نفر از نظریه‌پردازان، متفکران، کارشناسان حوزه اجرایی در این کتاب سهیم بودند. فرض کنید هزار نفر از سوی بانک جهانی در بسیاری از کشور‌ها مطالعه‌ای انجام دهند و اصطلاحات جدیدی تحت عنوان انقلاب لبنیاتی، انقلاب فولاد و انقلاب فقرزدایی خلق کنند. این امر نشان دهنده اهمیت نظریه­ توانمندسازی است زیرا مجموعه­ دیدگاه‌ها به این نتیجه رسیده بودند که همه­ دولت‌ها دو دیدگاه در مورد توانمندسازی داشتند. یک دیدگاه تزریق کمک و پول بود که از نظر این کارشناسان، بدترین شیوه بود. دیدگاه دوم رها کردن به بخش خصوصی و عدم مسئولیت‌پذیری دولت بود که آن نیز تبعات خاص خود را داشت و نمی‌توانست جامعه را توانمند کند.

در اینجا وجه حمایتی و هدایتی و راه‌گشایی حکومت‌ها را در باب اینکه چگونه می‌توانند در یک جامعه بر فقر غلبه پیدا کنند، مطرح می‌شود. ما در ایران با این معضل مواجه هستیم. مهم‌ترین نکته‌ای که در مورد فقر به ذهن حاکمیت می‌رسد این است که به‌طور مستقیم کمک کند. این امر در کتاب به‌عنوان بدترین شیوه ذکر شده است. از این طریق، هیچ­گاه نمی‌توان بر فقر غلبه کند؛ لذا این دیدگاه تا حدی درست است و ما باید شیوه دیگر را به کار بگیریم. یکی از این شیوه‌ها، آموزش است که بسیار مهم است. شیوه دیگر مشارکت و سهیم شدن جامعه است که مشارکت گسترده اجتماعی جامعه را می‌طلبد.

نکته دوم اینکه کتاب مذکور، در چهار فصل تنظیم شده است. در مقدمه­ آن، معنای توانمندسازی بیان شده است. در این کتاب به درستی اشاره شده که ما دو سنخ توانمندسازی داریم که یکی اجتماعی و دیگری روان‌شناختی است. روان‌شناختی به این معنی است که از طریق آموزش به افراد این اعتماد داده شود که اگر مشارکت کنند و آموزش ببینند و مسئولیت‌پذیر باشند، می­‌توانند بر فقر غلبه کنند. به این امر توانمندسازی داخلی گفته می‌شود یعنی نسبت به فرد اعمال می‌شود. اما توانمندی دیگر، خارجی است. یعنی مربوط به حوزه اجتماعی و عمومی است که به آن توانمندسازی اجتماعی گفته می‌شود.

توانمندسازی اجتماعی در واقع همین موضوعی است که در این کتاب روی آن کار می­‌شود. اینکه چگونه یک حکومت یا قدرت یا جامعه می‌تواند روی این چند مورد مهم از جمله مشارکت، آموزش و مسئولیت­‌پذیری توانمندی اجتماعی را شکل دهد. در مقدمه کتاب، این موضوع و اهمیتش بحث می­‌شود. می­‌توان پذیرفت، این امر یک گسست فکر، درباره توانمندسازی است. یعنی یک چرخشی در نظریه ایجاد کرد که شروع توانمندسازی، از حوزه اجتماعی مهم‌تر است یا از حوزه فردی؟ دیدگاه ایشان این است که اگر چه حوزه فردی مهم است، اما معنای درست توانمند‌سازی در حوزه جمعی است.

پس از مقدمه، چهار فصل داریم که هر کدام متولی یک بحث هستند. یک فصل در مورد مفهوم توانمندسازی است. فصل دیگر در مورد این است که چگونه از حوزه نظر توانمندسازی به حوزه عمل بیاییم. یعنی چگونگی به کار بستن رویکرد‌های توانمند‌سازی است که در پنج حوزه مختلف آن را بحث می‌کند. فصل دیگر در مورد درس‌­هایی که از کشور‌های مختلف درباره اجرای نظام‌مند رویکرد‌های توانمندسازی، به دست آمده است. فصل آخر شامل ابزار‌ها و تمرین‌ها است و طرز به کارگیری در جوامع مختلف است.

نقد و بررسی کتاب «توانمندسازی و کاهش فقر»

میری: نکته‌ای که باید ابتدا گفته شود این است که کتاب چگونه باید خوانش شود؟ ما می‌توانیم کتاب را از نظر تعداد صفحات، مؤلفان و فصل‌های مختلف و … مورد بررسی قرار دهیم. یا اینکه می‌توانیم به صورت دیگر بگوییم این کتاب یک ژانر در حوزه علوم اجتماعی و ادبیات توانمندسازی و کاهش فقر ایجاد کرده و تلاش می‌کند برخلاف چشم‌انداز‌های دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، چشم‌انداز نوینی را توصیف و ترسیم کند. باید دقت کنیم که مثلاً این کتاب را در کشور‌های دیگر مانند آمریکا، لندن یا چین می‌خوانیم و یا در تهران این کتاب را می‌خوانیم. مقصود من از این گفته این است که منظرِ ایرانی در این کتاب کجاست؟ آیا ما می‌توانیم بگوییم که این کتابی که توسط ۱۰۰۰ کارشناس نوشته شده، این کارشناسان و نویسندگان توانسته‌اند دغدغه‌های جامعه ایرانی را در نظر بگیرند؟

ریمون آرون نکته جالبی مطرح می­‌کند و می‌گوید بحث social یا امر اجتماعی یا چیزی که ما به آن جامعه‌شناسی می‌گوییم از کجا شروع شد و قرار بود چه چیزی را مطرح کند که در گفتمان‌های پیشین نبود؟ او می‌گوید یکی از مسائل بزرگی که ذهن بشر را در طول تاریخ به خود مشغول کرده بود مسئله «شر» بود که چگونه آن را ترسیم و تعریف کنند. می‌گوید در کلام مسیحیت شاخه‌ای به نام Theodicy (اعتقاد به‌عدالت خدایی) ساخته شد. مثلاً هنگامی که می‌خواستند بگویند چرا یک نفر فقیر است، گفته می­‌شد که خدا خواسته این­گونه باشد؛ و برای فقرزدایی صدقه­‌ای می­‌دادیم. اتفاقی که در دوران مدرن با چرخش پارادایمی می‌افتد بحث Theodicy نیست، بلکه بحث Social science است. یعنی فقر یک پایه اجتماعی دارد. اگر بخواهیم از این منظر فقر و فقرزدایی و توانمندسازی را مورد بررسی قرار دهیم و منظر ایرانی را وارد مطالعه توانمندسازی و کاهش فقر کنیم، مثلاً بنیاد مستضعفان، کمیته امداد و صندوق صدقات را چگونه باید ببینیم؟! آیا باید پول تزریق کنیم و یا باید اساساً سازوکار تولید و توزیع فقر در جامعه را بررسی کنیم؟ فکر می‌کنم اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم تا حدی نوع خوانش ما نسبت به کتاب تغییر خواهد کرد. در برخی مواقع برای نقد، کتاب را کامل می‌خوانیم و یک سری پارامتر‌ها را از کتاب می‌گیریم. اما ربط و نسبت آن با موضع و مقام ایرانی مشخص نیست. زیرا این کتاب فقط یک نوشته نیست. بلکه ما می‌خواهیم ببینیم نسبت آن با امر اجتماعی در ایران در حوزه توانمندسازی و فقر چیست؟ چگونه می‌توانیم انسان ایرانی را توانمند کنیم و معلولیت اجتماعی آن را کاهش دهیم و فقر را به مثابه یک مسئله اجتماعی ببینیم؟ زیرا فقر در ایران به عنوان یک امر اجتماعی دیده نمی‌شود. هنوز در بین اذهان مردم اگر کسی ثروتمند باشد گفته می‌شود خدا به او داده است. اگر کسی فقیر باشد گفته می‌شود خدا روزی او را تنگ کرده است. آیا این گفته‌ها درست است یا اینکه سازوکار اجتماعی باعث فقیر و ناتوان شدن افراد می‌شود؟

نقد و بررسی کتاب «توانمندسازی و کاهش فقر»

پورحسن: من دو نکته کوتاه در مورد فرمایشات آقای دکتر میری عرض کنم. مسئله در نسبت با ایران درست است، اما من عرض کردم در سه بخش صحبت خواهم کرد. تا زمانی که کتاب درست خوانده نشود، نمی‌توانیم آن را نقد کنیم. ما در ایران روی عنوان اکثر رساله‌ها می‌نویسیم نقد و بررسی، در صورتی که درست این است که اول بررسی کنیم، سپس به نقد بپردازیم. به نظر می‌آید ابتدا باید چهارچوب کتاب درست دیده شود.

توانمندسازی به این معنی نیست که حامیانی، جمعیت یا گروه‌هایی را حمایت کند، بلکه باید دیدگاهی بیاید تا انسان‌هایی که منتظر هستند، خودشان مسئولیت‌پذیر شوند، این امر بدون آموزش امکان‌پذیر نیست. در این کتاب هنگامی که از نقد صحبت می‌کنیم لزوماً به معنای رد یک دیدگاه نیست. نقد یعنی کنکاش و حلاجی کردن نقاط قوت و حتی بهره‌ای که می‌گیریم. ممکن است در جایی نسبت خود را با آن مشخص کنیم که این می‌تواند به معنای critic باشد. critic لزوماً به معنای صرف انکار یا ابطال نیست و می‌تواند تبیین یک دیدگاه از منظری متفاوت باشد.

ما سه معنا از توانمند‌سازی داریم. در این کتاب بر معنای سوم تأکید می‌شود. یک معنای توانمند‌سازی به معنای اعتمادبخشی درونی است که عمدتاً در حوزه‌های روان‌شناختی این شناخت صورت می‌گیرد. یعنی تصور این بود که چرا افراد جامعه نسبت به توانایی‌های خود اعتماد ندارند؟ اولین کاری که انجام می‌دادیم بخش روان‌شناسی ایجاد می‌کردیم. امروزه در ورزش هم این کار را می‌کنیم. هنوز در ایران، در باب ورزش نظریه روان‌شناختی بر نظریه کار تیمی و تاکتیکی غلبه دارد. ما هنوز نمی‌دانیم که فوتبال یک امر ساختارمند است، نه یک امر فردمحور؛ لذا تلاش می‌کنیم مشاوره‌های روان‌شناسی را به کار بگیریم. در این کتاب عنوان شده مشاوره‌های روان‌شناسی فقط گام نخست هستند در صورتی که ما آن را کل گام تلقی می‌کنیم.

در تعریف دوم، توانمندسازی به معنای نظریه‌های اجتماعی است. این کتاب عنوان می‌کند که نظریه اجتماعی، یک پاشنه­ آشیل مهم دارد. اینکه ما فقط اجتماع را ببینیم و سایر ساحت‌­ها را مثل آموزش، بحث‌های فرهنگی و حتی بحث‌های پیشینه‌ای و یا معطوف به آینده را در آن نبینیم. اگر تنها یک اجتماع را ببینیم، آن زمان فقط نظریه‌های جامعه‌شناختی را در آن دخالت می‌دهیم. در مثالی درباره هند، ما به این نتیجه رسیدیم که در هند یک انقلاب لبنیاتی شکل گرفت. زیرا در هند کشاورزان، چند گاو با بازده شیر کم داشتند که به صرفه نبود و نمی‌توانستند خوراک دام را بخرند و در توزیع شیر و فروش آن دچار مشکل بودند. ما در اقتصاد ایران هم با همین موضوع مواجه هستیم. در این دیدگاه این­گونه تصریح شده بود که ما اگر ساختار را بین دامدار و کارخانه و بین حوزه پزشکی و دامدار و به همین ترتیب بقیه موارد درست کنیم، تأثیر این­گونه می‌شود که به‌جای اینکه یک فرد با چند دام ببینیم، یک گروه و کلونی بزرگ از دامداران را می‌بینیم که همه در یک مجموعه مسئولیت‌پذیری شریک هستند. طبق این دیدگاه توانمندسازی چند ماهیتی است؛ لذا نمی‌توان آن را تنها به یک دانش معطوف کرد. یعنی نمی‌توانیم بگوییم تنها عامل فقر، حکومت یا فرد است. هنگامی که گفته می‌شود چند ماهیتی یعنی سررشته‌های متفاوت دارد؛ بنابراین ساحات مختلف دارد.

ممکن است نگاه تقدیر‌گرایانه در باب فقر دیدگاه مهمی باشد. باید بر دیدگاه تقدیر‌گرایانه در باب فقر غلبه کنیم. هنگامی که دانش جدیدی آورده می‌شود می­‌توان بر دیدگاه تقدیر‌گرایانه غلبه کرد و یا زمانی که نظریه جدیدی پیدا می‌شود آن زمان گفته می‌شود این مسئله تنها روان‌شناختی نیست. زمانی که در کتاب عنوان می‌کند با سه مفهوم از توانمندسازی مواجه هستیم، مفهوم سوم را باید بکاویم که در این کتاب هست و این دیدگاه رسمی این متفکران است.

خوبی کتاب این است که تنها جامعه‌شناسان یا متفکران در آن دخیل نیستند، بلکه آنها پدیده‌های اجتماعی در یک کشور را دیده و تحلیل کرده­‌اند. مثال خوبی که عنوان شد کمیته امداد است. من می‌توانم بگویم کمیته امداد عملاً به لحاظ فکری ناموفق مطلق بوده است، اما شما با این امر مخالفت کرده و بگویید که پول تزریق کرده است، در صورتی که به‌واسطه تزریق پول نبوده است. تلقی من این است که در کمیته امداد ناموفق بودید زیرا تفکر نظری نداشتید که برگرفته از یک دیدگاه جهانی باشد که در سایر کشور‌ها چگونه رفتار می‌کنند. منظور از تزریق نکردن مستقیم پول این نیست که اصلاً نباید پول دهیم بلکه نباید تماماً بر بنیاد پول معطوف شویم زیرا فرد را کاملاً به شما متکی می‌کند و تمام توانایی‌های او را خواهیم گرفت.

چیزی که عنوان کردم تنها فصل اول بود که فهم متفاوتی از توانمندسازی آورده است. ما اگر بخواهیم معنای درستی از توانمندسازی ارائه دهیم پنج مورد مهم هستند:

۱- Self Afshnsy، یعنی ما در اثر آموزش به فرد بگوییم که شایستگی دارد. خیلی از افراد در ایران وقتی دچار معضل فقر می‌شوند، فکر می‌کنند کاری نمی‌توانند انجام دهند.

۲- Self determination، به معنای احساس خود سامانی است. یعنی فرد بتواند خود را سامان دهد.

۳- Partnership، که مسئله مهم  مسئولیت‌پذیری است.

۴- Meaning، به معنای اینکه زندگی معنا داشته باشد و بتوان توانایی‌ها را معنادار کرد.

۵- trust،

این پنج مورد با حوزه‌های مختلفی درگیر است. پس ما نمی‌توانیم یک‌سرشتی به توانمندسازی نگاه کنیم. این نشان می‌دهد فهم درستی از پدیده‌های اجتماعی دراین کتاب در حال شکل گیری است.

میری: نکته مهمی دکتر پورحسن در مورد کتاب مطرح کردند و آن مسئله کانونی این اثر هم می‌باشد، مسئله آموزش است. همان‌طور که به بُعد چند ماهیتی این مسئله اشاره کردید، من در مورد تجربه کشور‌های اسکاندیناوی مثالی می‌زنم و به مفهوم این کتاب و آموزش ربط می­‌دهم. در آنجا به این نتیجه رسیدند که فقر و مسئله ناتوان‌مند بودن افراد، فقط به صورت یک مسئله انتزاعی نیست بلکه یک شبکه معنایی و نظام مفهومی گسترده دارد که باید به صورت شبکه‌ای آن را دید. هنگامی که می‌گوییم آموزش، آموزش را چه چیزی و چگونه می‌بینیم؟ خود مفهوم آموزش نیازمند یک واکاوی عمیق است. مثلاً در مورد اینکه چرا کمیته امداد ناموفق بوده، اگر بخواهیم سیر کمیته امداد را در این سه دهه رصد کنیم می‌بینیم مفهوم آموزش به صورت سنتی و مدرن در آن وجود نداشته و به شبکه معنایی، که بتواند آن پنج گام را در خود قرار دهد، توجه نشده است. زیرا کمیته امداد و نهاد‌های دیگری که به دنبال فقرزدایی بودند ذیل مفهوم کلی توسعه قرار نگرفتند و فهمی از توسعه وجود نداشته، زیرا پشتوانه تئوری فراهم نشده بود.