فلسفه دین ، هم بر اساس الهیات مسیحی تعریف شده و هم به طور پسینی بـه سرشت آن توجه شده است . امروزه هر دو وجه به گونه ای بنیادین در تعریف فلسفه دین نقد می شوند و باید تلاشی نظام مند در طرح نظریه رقیب صورت داد. تاکنون نه تنها درباره این دو وجه در تعریف، پژوهشی شایسته صورت نگرفته ، بلکـه ـ به باور نویسنده ـ التفات خوبی نیز به آنها نشده است . در این مقاله دو مسئله بررسی می شود؛ نخست آنکه عیان می کند تعریف رایج از فلسفه دین، تعریفی محدود و ناقص است و با غفلت از «امکانهای» ادیان دیگـر صورت پذیرفته و رویکرد فلسفی را به الهیاتی تقلیل می دهد. این تقلیل پذیری، تنها به تقویت رویکرد الهیاتی مودی نشده، بلکـه بـه مدافعـه گـروی روی خواهد آورد. همچنین خصلت فلسفی را که تفکر و نقد است، به محاق می برد. دوم آنکه تعریف رایج از فلسفه دین، اساسا تعریفی پسینی است. مهم ترین نقیصه این رویکـرد، نبود نگاه استعلایی به تعریف است. به بیان دیگـر با تعریف پسینی، جامعیت در تعریف مورد خدشه قرار می گیرد و نمی توان نسبتی آزاد با ماهیت فلسفه دیـن برقـرار کـرد. نتیجه این رویکرد، نداشتن تعریفی صحیح خواهد بود.

دانلود مقاله