ابونصر فارابی از نظر بسیاری از اصحاب اندیشه، مؤسس فکر فلسفی در عالم اسلام است. به بیان دیگر، فارابی نخستین کسی است که در عالم اسلام، بخت مسلمانان را در آوردگاه فکر فلسفی آموخته است و به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران، سربلند از این آوردگاه بیرون آمده است. با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی، دینی و سیاسی جهان اسلام در قرن چهارم هجری، فارابی با پرسش هایی اساسی مواجه بوده است. پاسخ به این پرسش ها او را به سمتِ نگاه جدید فلسفی رهنمون شده است که مبتنی بر معنایی متفاوت از عقل و تفکر عقلی است. عقل در معنای مد نظر فارابی، نیازمند فربه تر شدن است و عقل نحیف ارسطویی پاسخگوی پرسش ها و مطالبات فارابی و چالش های موجود در جامعه اسلامی زمان فارابی نبوده است. بنابراین، فلسفه در معنای تفکر آزاد عقلی، مسیر متفاوتی را با فارابی پیموده است که به نتایج و دستاوردهای بسیار متفاوتی انجامیده است. تفسیرهای زبانی، کلامی و تفسیری از اندیشه فارابی، نمی تواند اصالت تفکر فارابی در عالم فلسفه را روشن سازد و تنها یک تفسیر فلسفی است که فارابی را در مقام یک “فیلسوف” مؤسس به تصویر می کشد.

دکتر قاسم پورحسن در مجموعه فارابی شناسی خود قصد دارد تا چنین تفسیری فلسفی را از اندیشه فارابی ارائه دهد. مجموعه فارابی شناسی دکتر پورحسن از پنج مجلد تشکیل یافته است: جلد نخست این مجموعه با عنوان “خوانشی نو از فلسفه فارابی: گسست بنیادین معرفتی از سنت یونانی” به همت انتشارات نقد فرهنگ منتشر شده است. جلد دوم این مجموعه با عنوان “فارابی و الحروف: جستاری در تاملات زبانی- فلسفی فارابی” در هشتصد صفحه به تفسیر رساله مهم “الحروف” اختصاص دارد و توسط انتشارات بنیاد حکمت صدرا در تهران منتشر شده است. این کتاب در سه بخش به بررسی تفکر فلسفی نوآورانه فارابی در کتاب الحروف می پردازد. دکتر پورحسن این کتاب را در پنج سال تألیف کرده است و این مجلد از مجموعه فارابی شناسی یکی از عمیق ترین تحقیقات در زمینه آثار فارابی است. بخش اول این کتاب، به “خوانش فلسفی از الحروف” اختصاص دارد. دکتر پورحسن در این بخش از کتاب تلاش می کند تا ناکارآمدی تفسیرهای غیرفلسفی از اندیشه فارابی را نشان دهد. وی بر این باور است که تحقیقات محسن مهدی بر روی الحروف صرفاً آن را به عنوان تفسیر متافیزیک و کتاب قاطیغوریاس ارسطو ارائه می دهد و با این تفسیر، مقام فارابی به عنوان یک فیلسوف نادیده گرفته می شود. بخش دوم کتاب به ترجمه و شرح کتاب “الحروف” اختصاص دارد. در بخش سوم، شرح متن با تفسیرهای تطبیقی مفصل همراه شده است. به طور مثال، فارابی در فصل مربوط به بحث “زمان” در رساله “الحروف”، این مسأله مهم فلسفی را در هفت سطر مورد بررسی قرار داده است. دکتر پورحسن در پانزده صفحه دیدگاه خاص فارابی درباره “زمان” را شرح و بسط داده است. جلد سوم مجموعه فارابی شناسی دکتر قاسم پورحسن با عنوان “نظام معرفت شناسی فارابی” در اردیبهشت ماه سال هزار و چهارصد هجری شمسی توسط انتشارات صراط روانه بازار کتاب خواهد شد. جلد چهارم مجموعه به “دیدگاه فارابی درباره قدرت و نسبت آن با اخلاق” اختصاص دارد. در نهایت، جلد پنجم نیز با عنوان “نقش فارابی در عالم اسلام” به ارتباط تفکر فلسفی فارابی با سنت های فکری و فلسفی شکل گرفته در عالم اسلام پرداخته است. دکتر پورحسن در چهار مجلد مجزا نیز به تفکر فلسفی ابن سینا پرداخته است که این چهار مجلد نیز در آینده نزدیک، در دسترس علاقمندان به اندیشه شیخ الرئیس قرار خواهد گرفت. به بهانه انتشار جلد دوم فارابی شناسی مصاحبه ای را با استاد پورحسن انجام داده ایم که توجه مخاطبان ساعد نیوز را به آن، جلب می کنیم:

ساعد نیوز: از آنجایی که فلسفه بر مدار عقل می چرخد و ما در تعریف فلسفه همیشه بر عنصر عقل تأکید داریم، به نظر می رسد برای درک فلسفی، فلسفه فارابی ما نیازمند پرسش از معنای عقل در اندیشه فارابی داریم. لطفاً بفرمایید فهم فارابی از عقل چه ویژگی هایی دارد؟

دکتر قاسم پورحسن: بسم الله الرحمن الرحیم. شاید محوری ترین بنیان رساله الحروف، پاسخ به پرسش مهمی باشد که در سال ۳۲۰ هجری و با مناظره مهم سعید سیرافی و ابوبشر متی مطرح شد. آن پرسش، مسأله عقل و نسبت آن با شریعت است. قبل از پاسخ به سؤال شما، باید دو مقدمه را در این خصوص بگویم. کتابی که در تفسیر و شرح رساله الحروف فارابی منتشر کرده ام حاصل ۵ سال مطالعه و پژوهش بر روی این اثر مهم فارابی است. این کتاب فصل جدیدی در زمینه فارابی شناسی است. این کتاب پیشتر توسط محققان دیگری مورد بررسی قرار گرفته بود ولی عمده تلاش این محققین بر روی تفسیر منطقی و زبانی این رساله متمرکز بوده است. خصوصاً کاری که محسن مهدی بر روی این رساله انجام داده است. یکی از فارابی شناسان مشهور دنیا است. الحروف تا به حال به صورتی مستقل و از منظری فلسفی مورد بررسی قرار نگرفته بود، و کتابی که بنده منتشر کرده ام، در تلاش است تا این رساله را منظری فلسفی و به صورتی مستقل مورد بررسی قرار دهد. به اعتقاد من، کتاب الحروف پاسخی فلسفی به چالشی است که در سال ۳۲۰ با طرح پرسش از نسبت عقل و شریعت به وجود آمده بود. با غلبه سیرافی در این مناظره، ظاهرگرایی در عالم اسلام غلبه پیدا کرد و همین مسأله باعث تحت الشعاع قرار گرفتن مقام عقل شد. فارابی با تألیف این کتاب تلاش کرد تا از جایگاه عقل دفاع کند. البته فارابی در کتاب “فی المعانی العقل” که با عنوان “فی العقل” نیز از آن یاد می شود، بحث مستقلی درباره معانی عقل بیان کرده است. در آنجا، ۶ معنای متفاوت از عقل را مطرح می سازد. در کتاب الحروف نیز در فصل ۱۹ و آغاز باب دوم، اعلام می کند که معنای مد نظر او از عقل، همان برهان است. عقل همان شالوده ای است که تنها بر دلیل استوار است. فارابی به هیچ نحو در پی آن نیست که به هر صورتی که ممکن است، عقل را در ذیل شریعت جای دهد. او به صراحت می گوید که عقل و فلسفه بر ملت (دین) مقدم است. و این تقدم، یک تقدم ذاتی است. از هر حیثیتی شما بخواهید این مسأله را بررسی کنید، تقدم از آن عقل است. لذا فارابی بیان می کند که عقل همان “الفلسفه الیقینیه و هی البرهانیه” است. عقل بنیان و ملاک است. البته عقل در این معنا محدود به عقلی نیست که بتواند از باوری دفاع کند. فارابی اعتقاد دارد که عقل مقدم است؛ عقل ملاک است؛ اگر عقل بر درستی چیزی حکم کرد، شما می توانید درباره آن چیز حکمتان را به صورت یقینی مطرح سازید. عقل مد نظر فارابی صرفاً یک عقل کاشف نیست بلکه عقل در نظر او، مؤسس و بنیانگذار است. به همین دلیل، عقل در نزد فارابی شالوده است.

ساعد نیوز: ارتباط این عقل با شریعت چیست؟ به تعبیر دیگر، حدود غور عقل در حقایق دینی چیست؟

دکتر قاسم پورحسن: ما سه رویکرد درباره نسبت عقل و دین داریم. رویکرد نخست، رویکرد استقلالی است. تأکید بر این است که عقل و دین دو منظر و ساحت مستقل هستند. این رویکرد با فیلون در عالم مسیحیت شروع شده است. من در کتاب هرمنوتیک تطبیقی، این بحث را به تفصیل بیان کرده ام. فیلون در ابتدای مسیحیت بیان می کند که عقل و دین با همدیگر می توانند از وجوهی تعامل کنند؛ در برخی ساحت ها، عقل مقدم است در برخی ساحت ها دین و هر کدام ارزش و معیار خاص خودشان را دارند. رویکرد دوم، رویکرد ناسازگاری و مغایرت است. این دیدگاهی است که در زمانه فارابی حاکم بوده است. تأکید بر این بوده است که عقل و دین با همدیگر سازگاری ندارند. به اعتقاد فارابی، این نوع نگاه به بحث عقل و دین ریشه در سؤفهم هر دو دارد. به اعتقاد فارابی، عقل مناط و مبنا و مکیال است. عقل معیار درستی و نادرستی است. فارابی در الحروف پژوهش های دقیقی بر روی دین انجام داده است. او مبانی دین شناسی درست مبتنی بر عقل را به صراحت بیان کرده است و گمراه ترین جوامع را جامعه ای می داند که در آن دعاوی دین شناسانه مطرح می شود در حالی که سراغی از عقل گرفته نمی شود. محاکات دین حاکم است؛ مصادیق با ذات خلط می شوند و این یعنی مسخ دین. الجابری در کتاب خودش، به این مباحث اشاره دارد و می گوید که فارابی جامعه اسلامی را با جامعه یونانی مقایسه کرده است. به هیچ وجه این طور نیست. فارابی سیر فکری خاص خودش را دارد. او ابتدا تعریفی از عقل راستین می دهد و فهم راستین از دین را هم مبتنی بر همین عقل می داند. در الحروف، السیاسه المدنیه و آراء مدینه فاضله این مباحث را از نو مطرح می سازد. نکته دوم که نکته مهمی است، این می باشد، که فارابی به عقل مفتاحی راضی نیست. یعنی این طور نیست که عقل ما را تا ورودی دین هدایت کند. بلکه عقل در تمام مسیر دین شناسی حکمرانی دارد. او از عقل تعلیلی سخن گفته است. عقلی که فراتر از عقل مصباحی است. یعنی مبنای شرایع را بیان می کند. تنها علامه طباطبایی است که بحث عقل تعلیلی را قبول دارد. فارابی تنها کسی است که از عقل چهارمی به نام عقل انشایی سخن گفته است. هیچ کس را من سراغ ندارم که این عقل را پذیرفته باشد. حتی آقای جوادی هم در کتاب خودشان به این مسأله نمی پردازند. فارابی می گوید که عقل انشاء می کند. به همین دلیل است که فیلسوف برای خودش هویتی مستقل دارد. بحث فیلسوف و نبی بر همین بنیاد مطرح شده است.

ساعد نیوز: گسستی که حضرتعالی در فلسفه فارابی بین عقل یونانی و عقل اسلامی مطرح کرده اید چه ویژگی هایی دارد؟

دکتر قاسم پورحسن: هنوز متأسفانه از جانب فارابی شناسان این مسأله جدی گرفته نشده است. مسأله ای که من در مجلد اول فارابی شناسی به آن پرداخته ام تحت “خوانشی نو از فارابی”، بحث مساوی بودن عقل با یونان است. این را فیلون، ژوستین و ترتولیان نیز مطرح ساخته اند. ترتولیان می گوید که اورشلیم را با روم چه کار؟ منظورش از روم هم همان بقایای تفکر یونانی است که می شود به جای روم، یونان گذاشت. این نوع نگاه هنوز در عالم اسلام وجود دارد. در قالب مکتب تفکیک یا حتی کسانی که در کسوت روشنفکر از عدم امکان تأسیس نظام اخلاق اسلامی بر پایه عقل یونانی سخن می گویند. این ها می گویند که دین دین است و ایمان ایمان. هیچ نسبتی بین ایمان و عقل یونانی وجود ندارد. سیرافی هم دقیقاً همین مطلب را در سال ۳۲۰ هجری مطرح ساخت و منجر به حاکمیت تفکر اشعری شد. فارابی باید در ابتدا توضیح دهد که عقل مساوی یونان نیست. بسیاری تلاش می کنند که عقل را مساوی یونان بگیرند. علامه طباطبایی در رساله “علی و فلسفه الهی” می گوید که “مراد ما از عقل یا فلسفه تابع نژاد و سرزمین نیست. تفکر آزاد عقلی است.” فارابی تعریفی از عقل به دست می دهد که این عقل تابع یونانیت نباشد، بلکه فلسفه کوشش نظری آزاد است. فارابی می گوید که عقل عقل است؛ یونانی و غیریونانی ندارد. پس فارابی کوشش می کند که تعریفی از فلسفه ارائه دهد که جامع باشد آن هم مبتنی بر معنای عقل در مقام بنیاد. فارابی در حوزه های مختلف به صورتی منصفانه به نقد یونان می پردازد. در کتاب “تحصیل السعاده” معنای ارسطویی از سعادت را که در کتاب ششم اخلاق نیکوماخوسی مطرح شده است به چالش می کشد و معتقد است که آن سعادتی که ارسطو از آن سخن گفته است، یک سعادت غیرحقیقی است. ابن سینا بعدها در نمط هشتم اشارات می گوید که بالاترین لذات، لذات عقلی و معنوی هستند و با این سخن، موضع فارابی را تقویت می کند. فارابی بیش از هر کسی بر یونان چیرگی داشته است. من این مطلب را به صورتی دقیق در کتاب شرح داده ام. او خودش می گوید که در مکتب مرو به همراه یوحنا کتاب آنالوطیقا را خوانده است. اگر برخی کتاب “جمع بین الرأیین الحکمین” را به چالش می کشند، آنها مقدمه فارابی را به درستی نخوانده اند. فیلسوف، فیلسوف است؛ یعنی تابع نیست بلکه موضع خاص خودش را دارد. نباید فیلسوف را به یک مفسر کاهش داد. وقتی فارابی موضع خاص خودش را دارد و این موضع در تضاد با یونان است، این یک حسن برای فلسفه او است؛ یعنی گامی رو به جلو است. ابن رشد را ما به عنوان “مفسر” می شناسیم چون تابع مطلق ارسطو است. ولی مقام فلسفه، مقام تقلید و محاکات نیست.

ساعد نیوز: آیا عقل با این گسست، برخی از ظرفیت های خودش را از دست داده است. مقصودم ظرفیت های یونانی عقل است. اگر طور است، چه چیزی در عوض از دست دادن این ظرفیت ها به دست آورده است؟

دکتر قاسم پورحسن: حقیقت این است که فارابی افق تازه ای در برابر عقل می گشاید. او عقل را فربه تر می کند. در یونان، عقل در برابر فوسیس قرار داشته و از فوسیس می پرسیده است. ولی فارابی پرسش های دیگری را نیز در برابر عقل قرار می دهد. پرسش از جامعه، فرهنگ، سیاست، مناسبات مدنی، دین و انسان. عقل نیرومندتر می شود. عقل دیگر فقط محدود به بررسی برهانی بودن ساختار گزاره ها نیست. عقل به عنوان ملاک راستی در زمینه های مختلف به کار گرفته می شود. ابن سینا ارسطو را نقد می کند که چرا “بحث مهمی مانند ربوبیت” را مطرح نکرده است. ارسطو در کتاب لامبدا از متافیزیک فقط درباره “مبدء در معنای مطلق” آن بحث می کند از محرک نامتحرک سخن می گوید. ابن سینا با مطالعه “اغراض مابعدالطبیعه” فارابی متوجه شده است که عقل ارسطویی ظرفیت طرح این سؤال را نداشته است. شما در فارابی با عقل فربه تری مواجهید. عقل خودش را در زمینه های متفاوت تری مورد آزمایش قرار داده است. عقل ارسطویی و یونانی عقلی مضیق بوده است و فارابی خودش را به آن محدود نکرده است. هگل در کتاب “فلسفه حق” سیر دیالکتیکی و فربه تر شدن عقل را نشان داده است. هگل هم به عقل ارسطویی راضی نبوده است چرا که پاسخ پرسش های قرن هجدهم نمی توانسته با عقل ارسطویی به دست بیاید. هگل گفته است “هر چه معقول است بالفعل است و هر چه بالفعل، معقول” این سخن در بستر پارادایم ارسطویی قابل فهم نیست و به همین دلیل، هگل از عقلی دیگر سخن می گوید که از مراحل متفاوتی عبور کرده است تا مناط فهم این نکته باشد. عدم رضایت از عقل دیروزی، مختص فارابی نیست. شما آن را در هگل هم مشاهده می کنید. میراث باید خوانده شود و نقد شود و راه جدیدی گشوده شود. امروز عقل اسلامی چه در جهان اسلامی و چه جهان ایرانی، ضعیف است و نیازمند فربه تر شدن است. این عقل، نمیتواند مسائل پیش رو را پاسخ دهد و به همین دلیل نیازمند فربه تر شدن است. ما به عقل انشایی و عقل مؤسس نیاز داریم و این همان مسیری است که فارابی آن را پیموده است.

ساعد نیوز: آیا فارابی با تعریفی که از عقل به عنوان ابزار ارزیابی درستی و نادرستی باور دینی ارائه داده است، وجه اونتولوژیکی عقل یونانی را به محاق نبرده است؟

دکتر قاسم پورحسن: اولاً فارابی عقل را ابزار نمی داند. او عقل را بنیاد می داند و آن هم، بنیاد در هر مقامی. این تلقی اشتباهی است که عقل را به یک ساحت تقلیل دهیم. یکی از حوزه هایی که عقل ملاک و بنیاد است، شریعت می باشد. فارابی در “فی المعانی العقل” و در فصل ۱۹ و ۲۶ کتاب الحروف تأکید می کند که عقل یونانی، عقل نحیف و ضعیفی است و نیازمند تقویت است. عقل قوی، عقلی است که خودش را به اونتولوژی محدود نمیکند. عقل تابع هیچ مسأله یا مسائلی نیست. فارابی عقل را در معنای برهان یقینی ارسطویی گسترش می دهد. او معتقد است عقل می تواند در حوزه های مختلف به تفکر بپردازد. می تواند درباره لذت حکم بدهد؛ این عقل فربه است که می گوید، لذت عقلی و معنوی بهتر و فراتر از لذت جسمانی است. فارابی ارسطو را به چالش می کشد، چون درباره موضوع عقل با کسی مماشات نمی کند. در باب ثانی الحروف در بحث عقل، به معانی مختلف عقل اشاره دارد و در نهایت به عقل فلسفی اشاره دارد که بر پایه برهان یقینی مبتنی است. فهم متکلمان از دین و عقل را به چالش می کشد. او می گوید، جامعه ای که متکلمان در آن، حاکم هستند، همه چیز از جای اصلی خودش دور است؛ نه عقل در جایگاه خودش است نه دین. فارابی و ابن سینا دو فیلسوفی هستند که از عقل دفاع می کنند. برخلاف الجابری، من معتقدم که عقل مد نظر فارابی به هیچ وجه سوگیری ایدئولوژیک ندارد و یک عقل جهانشمول است.