تعیین روزی در تقویم جهان برای تکریم فلسفه و فلسفه ورزی، نشان از اهمیت این دانش، در حیات آدمیان بر روی کره خاکی است. فلسفه در معنای دوستداری دانایی و حکمت، در قالب گفتمان های متفاوت هم در شرق و هم در غرب تاریخی غنی و قابل توجه دارد. اما چه نسبتی بین دوستداری دانایی و مسائل کنونی حیات بشری وجود دارد؟ به طور کلی، چرا باید به فلسفه بها داد و روزی را برای تکریم آن اختصاص داد؟ نقش فلسفه در جامعه خشونت زده امروزی چیست؟ آیا فلسفه و خردورزی می تواند ما را از چنگ خشونت رها کند و راهی به سوی صلحی پایدار را هموار سازد؟ آیا می توان از فلسفه به عنوان منبع پیشرفت و توسعه یاد کرد؟ اینها پرسش هایی است که دکتر قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و مؤلف آثار متعدد تحقیقی در زمینه فلسفه غرب و فلسفه اسلامی، طی مصاحبه ای اختصاصی با ساعد نیوز به مناسبت روز جهانی فلسفه، پاسخ داده اند:

دکتر قاسم پورحسن: بسم الله الرحمن الرحیم. فکر می کنم که این سؤال برای نخستین بار است که توسط یک رسانه به این شکل مطرح می شود. این سؤال در اصل به پرسش ارجاع دارد که اساساً ما چه نیازی به فلسفه داریم؟ من در پاسخ به این سؤال، باید به دو نکته بنیادین اشاره کنم. نکته اول این است که به طور کلی، فلسفه همان خرد است. این خرد و خردورزی بوده است که وضع جدید را سبب ساز شده است. به بیان دیگر، بدون خرد، وضع جدید به این نحو نمی توانست شکل گیرد. وضع جدید در معنای ایجابی اش، وجودش را مدیون خرد است. انسان جدید، اخلاق جدید همه ریشه در خرد دارد. نکته دومی که می خواهم در این باره به آن اشاره کنم، ماهیت فلسفه است. فلسفه به لحاظ ماهوی، معطوف به بنیادها است. به بیان دیگر، تفکر فلسفی یعنی اندیشیدن به بنیادها. علامه طباطبایی می گوید که “فلسفه منبع حیات و زندگی هر جامعه ای است”. ایشان معتقدند که جوامعی که فلسفه ندارند، تفکر ندارند. فلسفه نماینده تفکر است. این دقیقاً اهمیت فلسفه را در جامعه نشان می دهد.

ساعد نیوز: منافع فلسفه و فلسفه ورزی برای جامعه چه می تواند باشد؟

دکتر قاسم پورحسن: همه فیلسوفان به این پرسش توجه نشان داده اند و این یک سؤال بسیار مهم است. اگر متافیزیک ارسطو را باز کنیم، اولین سؤالی که معلم اول، مطرح می کند این است که “فلسفه به چه کار می آید؟” وی بخش اعظمی از کتاب آلفا را به این بحث اختصاص می دهد تا ماهیت فلسفه را تعریف کند و منافع آن را در مقایسه با شاخه های دیگر معرفت بشری تشریح کند. کار به اینجا ختم نشده است و در دوران معاصر هم فیلسوفی مثل مارتین هیدگر، خودش را ملزم دیده است تا این سؤال را از نو طرح کند. کتاب “چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟” دقیقاً به ماهیت فلسفه می پردازد چرا که تفکر در اینجا با فلسفه ی حقیقی به نزد هیدگر یکی است. فارابی نیز به عنوان نخستین فیلسوف مسلمان به این مسأله در کتاب الحروف پرداخته و مطالب مختلفی در این خصوص بیان کرده است. این پرسش دقیقاً با حوالت دنیای جدید در ارتباط است. اگر خرد ایرانی و خرد یونانی وجود نداشت چه بر سر این عالم می رفت؟ یقیناً وضعی که ما در آن زندگی می کنیم و اکنونیت ما جز آنی می بود که هست. واقعیت امر این است که هر زمان خرد به غیاب رفت، قدرت جهان را به سوی بحران سوق داد. قدرت باید گوشش را به حکمت بسپارد تا وضع کنونی ما، مطلوب باشد، در غیراینصورت خشونت همه جا را فرامی گیرد. فلسفه، بنیاد است و خودبنیاد. بدون فلسفه، شما نمی توانید به آینده و اکنون خودتان توجه پیدا کنید. ما از فلسفه می آموزیم که با بحران هایمان چگونه تعامل کنیم و چه تصمیماتی اتخاذ کنیم؟ در حال حاضر، بشریت در دنیا درگیر پاندمی کرونا است. آیا کرونا که بر شدت تنهایی بشر افزوده است، ریشه تنهایی و انزوای بشر به طور کلی است؟ آیا این مسأله با یک راه حل تکنیکی حل می شود؟ یا نه مسأله باید به شیوه ای بنیادین تر حل شود؟ اگر به کتاب آلفای متافیزیک توجه کنیم، می توانیم از سه ثمره کلی برای فلسفه و فلسفه ورزی برای جامعه سخن بگوئیم. ثمره اول فلسفه آن است که با فلسفه، بشر می تواند، شیوه درست زندگی کردن را بیان کند. ثمره مهم دیگر فلسفه، مربوط است به اخلاقی بودن جامعه. اخلاق به معنای اصیل آن، جز از طریق فلسفه و تفکر فلسفی در جامعه تحقق پیدا نمی کند. شما نمی توانید، قواعد کلی اخلاقی را به جامعه دیکته کنید و انتظار رعایت آن را داشته باشید. درونی سازی اخلاق در جامعه از طریق شالوده های قوی فلسفی انجام می پذیرد. هر وقت، این بنیادها و شالوده های فلسفی ضعیف شدند، حضور اخلاق هم در جامعه ضعیف می شود. بحران اخلاقی در دنیای معاصر دقیقاً ریشه در ضعف شالوده های فلسفی دارد. هر اندازه، تفکر فلسفی قوی باشد، اخلاق هم قوی خواهد بود. ثمره سوم فلسفه برای جامعه، شکل دهی مناسبات اجتماعی به معقول ترین شیوه ممکن است. فلسفه، خردورزی و دانایی را بر قدرت حاکم می کند. قدرت بالذات سلطه طلب و ویرانگر است و این دانایی است که به آن سمت و سو می دهد. اگر حتی در جامعه سود هم بخواهد محور باشد، خرد این سود را بر غایت اش مبتنی می سازد. یعنی به ما می گوید که این سود در کدام راستا قرار است ما را سیر دهد؟ فلسفه مناسبات اجتماعی خوب را از مناسبات اجتماعی بد تشخیص می دهد. اگر امروز ما فلسفه را مبنا قرار دهیم، می توانیم یک آسیب شناسی بسیار مفید را از جامعه ایرانی فراهم کنیم. آیا قرار است قدرت حاکم باشد یا دانایی؟ چرا باید دانایی، محور باشد؟

ساعد نیوز: نسبت فلسفه ورزی و صلح چیست؟

دکتر قاسم پورحسن: جامعه خردورز، جامعه ای است که هیچگاه به خشونت روی نمی آورد. کانت رساله ای دارد به نام Zum ewigen Frieden. Ein philosophischer Entwurf (صلح دائم: یک طرح فلسفی) و تلاش وی در این مقاله این است که نشان دهد که بر مبنای خرد فلسفی می توان صلحی پایدار را در جهان حاکم ساخت. این طرح خوشبینانه کانت است. هگل این دیدگاه کانت را به شدت رد می کند و می گوید که این مسأله اساساً امکان پذیر نیست. این یکی از جدی ترین مناقشات فلسفی بین دو فیلسوف بزرگ در دو سده اخیر است. شاید این سخن زرتشت درست است که “فرزانه با جهان و دیگران در صلح است”. البته مناقشه ای در این نیست که آیا این سخن هرالکیتوس است یا زرتشت. هر که این سخن را گفته باشد. سخنی بسیار پرمغز گفته است. فرزانگی با صلح یکی است. هرجا ما شاهد مناقشه و خشونتی هستیم، بلاشک فرزانگی در آنجا غایب است. ما تنها با بازخوانی میراث فلسفی می توانیم بگوییم که آیا این امکان پذیر است که که بگوییم، بشر به صلح می رسد یا نه؟ البته دین در معنای راستین اش می تواند ما را به این صلح رهنمون شود ولی مسائل و مشکلات و خشونت های فرآوانی نیز شده است و این ناشی از تفسیر غلط از دین است. فارابی در فصل ۲۴ کتاب الحروف می گوید که اگر دین بر مدار فلسفه نباشد، به یک دین غیرفاضله تبدیل می شود. در حوزه صلح، اوتوریته باید از آن خرد باشد. تمام مناقشات دنیای معاصر مبنی بر بی خردی است. فیلسوفان اسلامی حرف های زیادی دارند که در این حوزه می توانند بگویند، ولی متأسفانه، توجهی به مآثر فرهنگی نمی شود و این واقعاً دردناک است که ما در روز فلسفه باید حرف از اهمیت ابن سینا، فارابی و علامه طباطبایی برای ایران و آینده فکری این کشور بزنیم. این غفلت می تواند خسارات فرآوانی داشته باشد. پس، روز فلسفه می تواند ما را به اهمیت تفطن و آگاهی به ضرورت بازگشت به بنیادهای فکری و فلسفی توجه دهد. فقط خردورزی است که می تواند مبنای محکمی برای یک صلح پایدار باشد.

ساعد نیوز: فلسفه ورزی چه نسبتی با پیشرفت اجتماعی دارد؟

دکتر قاسم پورحسن: علامه طباطبایی در رساله “اعتباریات” بحثی دارند که با این سؤال ارتباط وثیقی دارد. ایشان می فرماید که “هر جامعه ای که دارای اعتباریات بالمعنی الاخص است (یعنی ترقی و بالندگی عقلی دارد) پیشرفته تر است. نمی شود نسبت دوره مدرن یعنی وضع مدرن را با خرد بشری رد کرد. البته نباید مدرنیته را با وضع مدرن خلط کنیم. وضع مدرن یک امر غربی محض نیست. بلکه به حوالت دنیای جدید در کل عالم اطلاق می شود. و این وضع مدرن در همین خردورزی ریشه دارد. حقیقت امر این است که ما مفهوم بندی های مختلفی از این عالم جدید می توانیم داشته باشیم و خردورزی در هر بافتی می تواند نکته جدیدی را در خصوص این وضع مدرن برای ما آشکار سازد. همان طور که شاهد هستیم. فردی مثل هانری کربن بعد از مطالعه دقیق، به بحران غرب پی برده است و پاسخ سؤالاتش را در سنت ایرانی و اسلامی یافته است. همین مطلب را ما در کتاب “عرفان های شرقی و غربی” رودلف اوتو هم می بینیم. یعنی بحث بحران غرب را. پس پیشرفت باید در بنیادها رخ دهد. شما وقتی به معنای تام کلمه پیشرفته هستند که بتوانید تولید فکر کنید. سهمی از گفتمان فکری در این دنیا داشته باشید. شاید قطر، امارات و عربستان کشورهای پیشرفته به نظر آیند ولی سهمی در تفکر بشری ندارند. بلکه پیشرفت بیشتر وجهی ظاهری دارد. زمانی که تفکری را سامان دادید، آن وقت است که شما می توانید پیشرفتی بنیادین را تجربه کنید. اگر اکنونیت را مطالعه کردید و برای آینده طرحی دادید، اینجا می توانید، پیشرفت بنیادین داشته باشید. تکنولوژی مهم است ولی این تکنولوزی باید بر بنیادی مبتنی باشد. به تعبیر علامه طباطبایی، پیشرفت واقعی به معنای فربهی عقل است. البته این فربهی را نباید در معنای پایان عقل هگلی درک کرد. چرا که به اعتقاد من خرد پایان ناپذیر است. فربهی یعنی نیرومندی. این نیرومندی در تفکر فلسفی جلوه گر می شود. اگر ما مدرنیته را در معنای وضع جدید درک کنیم، و این وضع جدید را به پیشرفت عقل موکول کنیم نه پیشرفت تخنه، اینجاست که می توانیم به صورتی معنادار از امکان مدرنیته های بدیل سخن بگوئیم. این مطلب به درستی می تواند بر مبنای مقاله اعتباریات علامه طباطبایی مطرح شود. نباید مدرنیته و پیشرفت را با غرب یکی بدانیم. اگر پیشرفت را همان فربه شدن عقل معطوف به بنیادها تلقی کنیم این خردورزی به صورت زمینه مند است و این زمینه مندی و بافتاربنیاد بودن خردورزی نشان می دهد که گفتمان های بدیل درباره وضع جدید میسر است.

ساعد نیوز: فلسفه در چه معنایی می تواند زمینه را برای تکثر فرهنگی و خشونت زدایی از جهان مهیا سازد؟

دکتر قاسم پورحسن: فلسفه در صورت حقیقی خودش (یعنی فلسفه راستین) آن طور که فارابی در کتاب الحروف مطرح می سازد، یقیناً زمینه ساز چنین چیزی میتواند باشد. سایر ساحت های بشری نتوانسته اند خشونت را از بین ببرند. اینها نتوانسته اند بشر را به صلح و آرامش رهنمون سازند. اما فلسفه راستین چیست؟ فلسفه ای است که به دیگری توجه دارد. خردی که دیگری را دیوانه می پندارد، این خرد نمی تواند تفکر راستین باشد. متأسفانه این نوع رویکرد اخیر در غرب وجود دارد. چرا علامه طباطبایی خودش را ملزم به بازتعریف فلسفه می داند؟ دلیلش همین اختلاط سره با ناسره است. یعنی می خواهد فرق فلسفه فاضله را از فلسفه غیرفاضله مطرح سازد. فارابی هم در برابر انتقادات مطرح شده به سال ۳۲۰ هجری خود را ملزم به بحث از ماهیت فلسفه می کند. تفکری اصیل است که فضایی برای دیگری و تفکر دیگری هم ایجاد کند. لویناس از هیدگر انتقاد می کند. وی می گوید که هیدگر با همه بزرگی اش در فلسفه خودش جایی برای دیگری و اخلاق باز نکرده است. فلسفه حقیقی، فلسفه ای است که گشوده به دیگری است. اگر ما به دیگری گشوده باشیم، خرد و خردورزی او را ارج می نهیم. آن وقت است که می توانیم زمینه را برای خشونت زدایی از جهان مهیا کنیم. شما وقتی آثار ماکس مولر را می خوانید، این رویکرد دیگری ستیزی را آشکارا مشاهده می کنید. متأسفانه یونانی دانستن فلسفه و محدود کردن خردورزی به غرب در فلسفه هیدگر هم می تواند زمینه را برای خشونت مهیا سازد. شما نمی توانید ابن سینا و سنت تفکر مشرقی او را نادیده بگیرید. اگر ما دیگری را اصیل بدانیم و برای افق فکری او نیز ارزش قائل باشیم اینجاست که خشونت زدایی آغاز می شود. ایزوتسو می گوید که غرب عمداً تلاش می کند که با گفتمان فکری اش بر جهان سلطه پیدا کند. این حرف ایزوتسو واقعاً درست است و این ریشه خشونت است. این دقیقاً همان بزنگاهی است که باید به طور درست مد نظر قرار گیرد. اگر ما جهان خالی از خشونت می خواهیم باید به یک چرخش فکری بیندیشیم از تفکر من محور به تفکر دیگری مدار.