دکتر قاسم پورحسن درمورد اینکه آیا ترجمه های متون علوم انسانی در کشور هدفمند است به خبرنگار مهر گفت: یکی از راه های فهم صحیح علوم انسانی و توجه به تغییر بنیادین در علوم انسانی ترجمه آثاری است که در زبان های دیگر وجود دارد و آن آثار رابه زبان فارسی ترجمه می کنیم. از آنجایی که هنوز نتوانسته ایم مشکلات علوم انسانی را به درستی تبیین کنیم تمام ترجمه هایی که صورت می گیرد بدون توجه به یک روند یا فرایند آن ضرورت است یعنی همه ترجمه ها بر اساس سلایق یا کرسی هایی است که اساتید در دانشگاه ها دارند یا توجهات شخصی است.

وی افزود: به عبارت دیگر هنوز نتوانسته ایم نقشه ایی را برای انعکاسی که مورد نظر ما است تعیین کنیم. توجهات و التفاتاتی که باید به علوم انسانی بکنیم، با چه حوزه هایی باید بیشترین مراوده داشته باشیم، در کدام زمینه ها بیشترین تفسیر صورت بگیرد، اولویت های ما در علوم انسانی کدام ها است و چگونه و با چه روشی باید این تغییرات را صورت بدهیم. پاسخ این پرسشها را به درستی نمی دانیم. به همین دلیل است که عمده ترجمه های ما بدون نقد است.

استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی گفت: اکثر ترجمه هایی که صورت می گیرد تنها انتقال دیدگاه هایی است که در سایر حوزه ها و کشورها وجود دارد. به همین لحاظ ترجمه های ما صرفاً برگردان هستند. یعنی نه دیدگاه و رویکردها و پارادایم ها را مورد نقد قرار می دهند و نه بر اساس اولویت هایی است که در علوم انسانی داریم. مهمترین اولویت در حوزه علوم انسانی خاستگاه های معرفتی است. باید در درجه اول در ترجمه ها توجه مان را به رویکردها و راهبردهایی که در علوم انسانی وجود دارد معطوف بکنیم. لذا ترجمه آثاری که در علوم انسانی نقش بسیار اندکی دارند در جامعه در حجم زیادی ترجمه می شود و آنها لزوماً بنیادها و شالوده های علوم انسانی را تشکیل نمی دهند، بلکه بخشهای بسیار جزیی و فردی از آن بخش کلانی هستند که مدنظر ماست که باید صورت بگیرد.

وی بیان داشت: بنابراین اگر دارای نقشه و طرح صحیحی باشیم باید ترجمه های ما را که همراه نقد می شود و بنیان های اصلی علوم انسانی را تشکیل می دهند در درجه اول متوجه خاستگاه های معرفتی علوم انسانی باشند.

دکتر پورحسن در مورد اینکه از آنجا که با وضع علوم انسانی کشورهای مطرح در این علوم آشنایی دارد در آنجا ترجمه متون زبان های دیگر به چه صورت است هم افزود: کشورهای مهم در حوزه علوم انسانی مانند آلمان و آمریکا طبیعتاً تولیدکننده این حوزه به شمار می روند لذا کمتر می توان ترجمه ای را از حوزه شرق در آنها دید. به عبارت دیگر به دلایل متعددی در این ۴۰۰، ۵۰۰ ساله اخیر کشورهای غیر غربی، یعنی شرقی ها مصرف کننده علوم انسانی و کشورهای غربی تولید کننده علوم انسانی بوده اند.

استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی افزود: هیچ معنایی ندارد که شما در سنت آلمانی یا آنگلوساکسونی (انگلیسی) یا در حوزه آمریکا ترجمه ای مثلاً از حوزه ایران را در حوزه های مهم علوم انسانی اشان مشاهده کنید. بله ممکن است که در بخش های باستان شناسی یا بخشهایی از مباحث تاریخ این ترجمه ها صورت بگیرد اما این ترجمه های حتی فرعی هم که صورت می گیرد کاملاً تودار، جهت دار و همراه با دیدگاه هایی است که بر آن بنیان علوم انسانی استوار شده است. برای مثال همواره در مغرب زمین ترجمه هایی که از تاریخ شرق صورت می گیرد شرق را به عنوان گهواره تمدن معرفی نمی کند لذا اگر چنین دیدگاه هایی وجود داشته باشد توأم با نقد است.

پورحسن ادامه داد: در غرب، یونان و غرب مهد تفکر فلسفه و علوم انسانی قلمداد می شود و ما به این نکته کمتر توجه داریم. بنابراین نکته اول اینکه در غرب ترجمه به صورت خیلی جزیی روی می دهد ، آن آثار جزیی هم مربوط به حوزه هایی خاصی است که در شرق لزوماً وجود دارد اما در حوزه کلان علوم انسانی غرب خودش را تولید کننده علوم انسانی می داند و طبیعتاً هیچ کدام از آثار مهم ما را ترجمه نمی کنند. به همین خاطر است که در غرب تا همین دهه های اخیز دیدگاه هایی که از ملاصدرا ، ابن سینا و متفکران شرقی داریم برای آنها حتی شناخته شده نبود. تنها آثاری که در حوزه غرب در حوزه ایران داشتیم آرا و دیدگاه بعضی از متکلمان از جمله غزالی بود که شناخته شده بود بر خلاف دوره های سده های ۱۲ و ۱۳ که غرب مصرف کننده علوم انسانی شرق بود به خصوص اینکه ابن سینا پارادایم مسلط در حوزه غرب بود اما امروزه هیچ گونه نیازی به ترجمه نسبت به حوزه های شرق ندارد و ترجمه ها در آثار بسیار خاصی صورت می گیرد.

این محقق و پژوهشگر فلسفه در مورد مشکلات ترجمه متون علوم انسانی درکشورهم تصریح کرد: این مشکلات فنی نیستند. بلکه مشکلات محتوایی هستند. بسیاری اعتقاد دارند که در کشور ایران لزوماً ترجمه آثاری صورت می گیرد که اساتید در آن زمینه دارای تبحر هستند لذا ترجمه کلان و درحد گسترده ای نداریم. بر خلاف کشورهایی مانند هند که زبان ملی اشان زبان انگلیسی است یا در حوزه کشورهای عرب هم همینطور در ایران طبیعتاً زبان انگلیسی و آلمانی توأم با فراگیری است نه اینکه زبان ملی اشان باشد.

دکتر پورحسن تأکید کرد: مشکل ترجمه در ایران نداشتن طرح ترجمه است. یعنی نمی دانیم بسیاری از ترجمه ها درچارچوب و در کدام جزء از آن طرح کلانمان شکل می گیرد. بخش اعظمی از ترجمه های ما بدون هدف و جهت هستند همه تلاش ها و زحمت هایی که صورت می گیرد ما را به آن دیدگاه اصلی ای که باید نزدیک کند، نزدیک نمی کند. مشکل دوم این است که ترجمه ها بدون نقد هستند. آنها را در آن نگاه اساسی و بنیادی خودمان قرار نمی دهیم در اکثر ترجمه ها، دست بسته هستیم تنها انتقال دهنده آرای دیگران هستیم. درحالی که بسیاری از این آراء قابل نقد است. برای مثال در فلسفه دین بدون اینکه در آن طرح بزرگی که دفاع از عقلانیت دینی است و نقد ایمان گرایی ای که در مسیحیت وجود دارد است آثار زیادی از ایمان گرایی در مسیحیت ترجمه کرده ایم در حوزه اخلاق آثار زیادی از اخلاقی که در حوزه غرب مبتنی بر اخلاق حداقلی است ترجمه کرده ایم بدون اینکه آنها را نقد کنیم. نمی دانیم نتایج سوء اخلاق حداقل گرایی در داخل چه خواهد بود؟ با ناسازگاری ای که با دیدگاه های دینی ما در حوزه اخلاق حداکثری دارد چه می کنیم؟ بنابراین این دو مشکل یعنی مشکل محتوایی و مشکل نقد مهمترین مسائل ما در ترجمه است.