چکیده: هر پژوهشگری در حوزه تفسیر و دانش قرآنی بر کثرت روشها و مناهج تفسیری واقف است. برخی مطالعات صورت گرفته بدرستی به تبیین و توصیف روشهای خوانش متون و حیانی پرداخته و ضمن آن تفاوت و شیوهها را نیز مورد تتبع قرار دادهاند. نقد روشهای تفسیری پیشینه دیرینهای دارد. هر منهج تفسیری کوشیده تا در گام نخست رنجوریهای روش گذشته را نقد و رد نموده و زمینهها را برای پذیرش منهج پیشنهادی هموار سازد. روشهای تفسیری تابعی از سه سبب بنیادین بودند. سبب نخست، گذار و فرایند تاریخی است. هر مکتبی در پی آشکار شدن رنجوری روش پیشین، ناکامی در فهم راستین متن، و رویگردانی جامعه از آن، تکوین مییافت. پدیداری منهج معتزلی در پی روش اشاعره، طلوع روش عقلی پس از ظاهر گرایی، نمایان شدن مکتب فیلسوفان بدنبال حدیثیون و کلامیون، حقیقت مورد دعوی را آشکار میسازد. سبب دوم رهیافت فکری است. مسلم تاریخی این واقعیت را روشن میسازد که فرآیند تاریخی بنحو شگفت انگیزی با رویکرد اندیشهای در تلازم افتاد. رهیافت اهل حدیث، طرد تدبر و تعطیلی عقل بود اما رهیافت معتزله، کاربست خرد انسانی در فهم متن آسمانی است(۱) و فیلسوفان و طبیعیون و در فرجام پیروان تفسیر علمی قرآن خرد درون دینی معتزله را ضعیف و حتی نابسنده تلقی و رهیافتهای جدیدی را در تفسیر پایه گذاری کردند. سبب سوم گذار تدریجی از افق درون دین به بیرون دین میباشد. در تعبیری دیگر مفسران بتدریج از فضا و دوران استماع و تسلیم(۲) و جذب و انجذاب آیات قدسی به سوی عقل دینی عبور کرده و سپس از عقل و تدبر مورد توحید دین به عقل فلسفی، عقل طبیعی و سرانجام به عقل جمعی علوم گذار نمودند. بررسی روشمند این سه سبب میتواند بنیانهای روشهای تفسیری و خاصه روش تفسیری علمی قرآن را بازنمون سازد.