ابن سینا را رئیس مشائیان در عالم اسلام می دانند و عیار تفکر او را با محک ایمان به اصول فلسفه ارسطویی می سنجند. این نگاه کلیشه ای به ابن سینا، نه تنها در محافل آکادمیک بلکه در حوزه های علمیه و حلقه های فلسفی حوزوی نیز مسلط است. با نظر به این موضوع، می توان به درستی ادعا کرد که ظرفیت عظیم حکمت سینوی و نوآوری های او در سایه همین خوانش اساساً غرب زده که حاصل فهم ناقص مستشرقان از نظام فلسفه ابن سینا می باشد مغفول مانده است. تلاش برای غربت زدایی از فلسفه حکیمی در سطح ابن سینا در وطن خود، ذاتاً با دشواری هایی همراه است. چرا که گذار از خط قرمز خوانش رسمی اساساً با شکست تابوهایی همراه است که می تواند پژوهشگر را عملاً به هدف حملات هماهنگ حلقه های آکادمیک مؤمن به خوانش رسمی تبدیل کند. اما وقتی پای احیای حکمت ایرانی و ادای دین به خرد ایرانی در میان است، پژوهشگر اصیل راه خود را می رود. استاد قاسم پورحسن در مجموعه سه جلدی فارابی به خوبی نشان داده است که اساساً دلیل فهم غلط از فارابی و بسیاری از حکمای تراز اول ایرانی، خوانده نشدن آثار ایشان و قضاوت بر اساس تفسیرها و شرح های درجه دو و حتی درجه سه از آثار آنها است. دسترسی به افکار بدیع و نوآورانه فیلسوف فقط از مسیر رجوع به آثار میسر است. همین خط سیر را دکتر پورحسن در اثر سه جلدی خود درباره ابن سینا نیز دنبال می کند. مجلد نخست از مجموعه بازخوانی ابن سینا در پرتو حکمت مشرقی و خرد ایرانی با عنوان “ابن سینا و خرد ایرانی؛ بازکاوی ریشه های حکمت مشرقی” در هزار صفحه از سوی انتشارات صراط منتشر خواهد شد. ساعدنیوز در گفتگوی اختصاصی با استاد قاسم پورحسن درباره دلیل نگارش این مجموعه سه جلدی و اصولاً ضرورت پرداختن به تقدیر و سرچشمه های خرد ایرانی و حکمت مشرقی پرسش هایی را مطرح ساخته است. نظر مخاطبان ساعد نیوز را به مطالعه این گفتگو با استاد پورحسن جلب می کنیم:

ساعد نیوز: مناقشه بر سر ایرانی یا یونانی بودن سرچشمه های تفکر فلسفی یکی از مناقشات داغ در محافل دانشگاهی ایرانی است. اصولاً بسیاری فلسفه را ثمره خرد یونانی می دانند و عیار تفکرات فیلسوفان اسلامی را در ایمان این فیلسوفان به این خرد یونانی می جویند. ولی برخی دیگر معتقدند فلسفه در معنای یونانی اش یعنی فیلوسوفیا یا دوستداری دانایی، تاریخی کهن تر در ایران دارد و اصولاً خرد ایرانی هویت مستقل و بنیادین خودش را دارد. یکی از عناوین مهم در پژوهش جدید حضرتعالی درباره ابن سینا که به زودی قرار است مجلد اولش به چاپ برسد همین “خرد ایرانی” است. بفرمائید این خرد ایرانی که ابن سینا و دیگر فیلسوفان اسلامی ایرانی وامدار آن هستند چه نوع خردی است؟

دکتر قاسم پورحسن: بسم الله الرحمن الرحیم. من قبل از پرداختن به این پرسش مهم، لازم می دانم سه مقدمه درباره کتاب عرض کنم. مجلد نخست مجموعه سه جلدی بازخوانی ابن سینا با عنوان “ابن سینا و خرد ایرانی؛ بازکاوی ریشه های حکمت مشرقی” آذر ماه منتشر خواهد شد. عنوان این جلد از مجموعه خود گویای دغدغه من درباره خرد ایرانی و غفلتی است که از آن روی داده است. عدم اهتمام به بنیان های خرد ایرانی مسأله بسیار مهمی است. من معتقدم این خرد ایرانی اول بار توسط فارابی مورد توجه قرار گرفت و ابن سینا بعد از فارابی در بسط این خرد نقشی اساسی ایفا کرد. مجلد دوم مجموعه با عنوان “مسأله اخلاق و قدرت در ابن سینا” هدفش پاسخ مستدل و متیقن به نقدها و دعاوی بی اساس درباره حکمت سینوی است. ابن سینا را متهم می کنند که فاقد نظام اخلاقی است و اصولاً در حوزه قدرت و مدینه نیز حرفی فراتر از فارابی نزده است. در مجلد سوم مجموعه هم به مسأله مهم “نفس و انسان شناسی” می پردازم. خُب هانری کربن به درستی عنوان کرده است که بنیان گسست فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی همین مسأله نفس شناسی است. البته کربن این مسأله را به صورت کافی پیگیری نکرده است و این را من به صورت دقیق در کتابم نشان خواهم داد.

نکته دیگر این است که ابن سینا بعد از ملاصدرا در ایران بیشترین آثار تحقیقی را به خودش اختصاص داده است و در دنیا هم در حوزه فلسفه اسلامی نخستین فیلسوفی است که بیشترین آثار و پژوهشها درباره او منتشر شده است. بیت الغزل اکثر آثار منتشر شده، همین نگاه ارسطویی و مشائی به ابن سینا است که اصولاً اجازه نمی دهد که وجه نوآورانه و مستقل تفکر سینوی آشکار شود. بازخوانی من بر اساس توجه دادن به اهمیت دیالکتیک تفکر مشائی و حکمت مشرقی در ابن سینا است. حتی در اینجا ما می توانیم از تعامل علّی هم سخن بگوئیم. خود غربی ها این مطلب را مورد اذعان قرار داده اند که وجه تمایز تفکر مستقل سینوی از ارسطو بواسطه غلبه همین نگاه مشائی مغفول مانده است. دی بوئر یکی از مشهورترین پژوهشگران در حوزه تاریخ فلسفه در جهان اسلام به روشنی می گوید که بزرگترین خطای ابن سیناشناسان، همین دیدن ابن سینا در امتداد ارسطو است. یعنی ابن سینا را پیرو ارسطو دانستن مهمترین خطا در این حوزه است. در حالی که متن آثار ابن سینا نشان می دهد که او راه مستقلی از ارسطو را انتخاب کرده است. بنابراین خوانش های موجود از حکمت سینوی، خوانش های نابسنده ای است و اساساً تحت سیطره نگاه مستشرقان به ابن سینا است. مورخان عرب نیز از منظری تاریخی به حکمت سینوی نظر دارند و باز از حاق تفکر ابن سینا غافل اند البته هستند کسانی مثل مصطفی عبدالرزاق که ابن سینا را از منظری نوافلاطونی تفسیر کرده اند. ابراهیم مدکور در کتاب خودش بر ضرورت خوانش اصیل از ابن سینا به دور از علقه های ارسطویی و مشائی تأکید دارد و به همین دلیل، جابری بر او تاخته است که چرا تو بر عنصر عربی در تفکر ابن سینا تأکید نمی کنی؟!

کربن به درستی به نسبت اصیل حکمت مشرقی و حکمت سینوی توجه داده است ولی نقد من بر کربن آن است که او از منظری فلسفی این نسبت را تحلیل نکرده است. به بیان دیگر، کربن با خوانش خاص خودش، نوآوری های ابن سینا را در بافتی عرفانی و صوفیانه معنا کرده و اساساً با نظر به سنت هرمسی و تصوف این نوآوری ها را معنا کرده است. من معتقدم که حکمت مشرقی یک نظام فلسفی است و من این نوآوری های سینوی را هم از منظری فلسفی تحلیل کرده ام نه با رجوع به باطنی گری و عرفان. به اعتقاد من، حکمت مشرقی متفاوت از سنت یونانی است نه متعارض یا متباین از آن. از زمان غزالی به این سو، بحث هستی شناسی در تفکر فیلسوفان اسلامی از جمله فارابی و ابن سینا به عنوان امتداد تفکر یونانی لحاظ شده است. در حالی که رجوع به متون این فیلسوفان و آثارشان، باطل بودن این نوع نگاه به میراث فلسفی ایرانی و اسلامی را به اثبات می رساند. بحث ابن سینا از اصیل بودن وجود به معنای عینیت داشتن نه در معنای صدرایی، یا بداهت، تمایز و عروض وجود در حوزه هستی شناسی یا بحث الوجود، هیچ نسبتی با سنت یونانی ندارد. من این ها را به لحاظ تاریخی هم مورد بحث قرار داده ام. من معتقدم که ابن سینا به مانند فارابی سنت یونانی را خواند، فهمید، هضم کرد و در نهایت نقد کرد و حکمت جدیدی به نام حکمت مشرقی را مطرح ساخت. در مقدمه کتاب “المنطق المشرقیین” او به صراحت اعلام می کند که حکمت مشائی یک چیز است و حکمت مد نظر ما یک چیز دیگر. کسانی هستند که حکمت ارسطویی را با شیفتگی می خوانند و از هضم و فهم آن قاصرند. چرا که فهم به بازخوانی و نقد و رسیدن به فکر مستقل منتهی می شود و این افراد دارای فکر مستقلی نیستند. همین مطلب را ما در کتاب المباحثات هم به روشنی مشاهده می کنیم. المباحثات دارای شش مباحثه است که ششمین مباحثه جامع همه مباحثات است. در آخرین بند همین مباحثه ششم، ابن سینا از فارابی به عنوان سلف نوآور یاد می کند که پیرو بودن و مقلد بودن را کنار نهاده و راه خودش را رفته است. ابن سینا می گوید که اگر شما ریشه ها را نخوانید نمی توانید به تفکری اصیل دست یابید. همین ریشه ها آن چیزی است که ما با عنوان خرد ایرانی و حکمت مشرقی از آن یاد می کنید که من در کتاب به صورت مفصل هم تقدیر و هم سرچشمه های آن را مورد بحث قرار داده ام.

ساعد نیوز: این نکته سیطره نگاه مشائی در خوانش اندیشه های ابن سینا نکته بسیار مهمی است. متأسفانه ابن سینا را در بیشتر محافل آکادمیک ما به عنوان نسخه آبکی و ضعیف ارسطو مورد مطالعه قرار می دهند و این نگاه غیراصیل به حکمت سینوی با کمال تعجب در بسیاری از محافل حوزوی هم حکمفرماست. چرا چنین چیزی روی داده است؟

دکتر قاسم پورحسن: خود ابن سینا در مدخل شفا عنوان کرده است که وی در ارائه حکمت ارسطوئی با افکار او همراهی کرده است و اساساً برخی از آثار او صرف همین کار شده است یعنی ارائه حکمت یونانی. نوعی همراهی هم به گفته خود ابن سینا در این فرایند وجود داشته است. و در همان مدخل می گوید که البته در کتاب دیگری – یعنی حکمت المشرقیه – تفکر مستقل و اصیل خودش را ارائه داده است. کتاب شفا و اللواحق برای آشنایی با تفکر مشائی ابن سینا و فهم او از ارسطو مناسب است ولی این کتب حاوی نظرات خاص خود ابن سینا نیستند. متأسفانه غزالی یا ابن رشد علیرغم دسترسی به آثار ابن سینا ترجیح داده اند همین وجه تفکر او را مبنای قضاوت خویش قرار دهند. این در حالی است که ما ابن طفیل را داریم که در کتاب حی ابن یقظان به صراحت از کتاب حکمت مشرقی ابن سینا و شرح افکار او سخن می گوید و از او تحسین می کند. ژیلسون که یک متفکر نئوتومائی است در کتاب “هستی و فیلسوفان” خود به این نکته اشاره کرده است که ابن رشد توانایی درک و فهم سخنان جدید ابن سینا را نداشته است چون سرسپردگی او به ارسطو جز این را طلب نمی کرده است. خود ژیلسون می داند که توماس آکویناس چیزی فراتر از ابن سینا نگفته است. ولی نکته این است که وقتی شما به اثر خود فیلسوف رجوعی نداری از کجا تفاوت عارض و عرض را می خواهی درک کنی. اصلاً مباحث نفس شناسی که از بنیادی ترین وجوه حکمت سینوی است در فلسفه یونانی و ارسطو جایگاهی ندارد. محققان معاصر ما بدون مراجعه به آثار ابن سینا و فارابی ادعا می کنند کنه یونان طلوع است و فارابی و ابن سینا در مقایسه با آن، حتی نیمروز هم نیستند!

این در حالی است که ما در تفکر یونانی چیزی به نام تشکیک و تفکر تشکیکی سراغ نداریم. ابن طفیل به حکمت مشرقی اشاره می کند ولی بعد از او کسی به این مباحث توجه ندارد. ابن سبعین میگوید که دور شدن از ارسطو ویژگی حکمت مشرقی است ولی عنصر دینی را عامل این دور شدن معرفی می کند و این نشان می دهد که ابن سینا خوانده نشده است. حتی در غرب هم، علیرغم تحقیقات و ترجمه هایی که در چند صد سال اخیر از آثار ابن سینا ارائه شده است، درک درستی از این فیلسوف ایرانی وجود ندارد. هیدگر در کتاب وجود و زمان خود فقط در یک مورد به ابن سینا اشاره دارد و آنجا هم او را تحت تأثیر فیلسوفی یهودی می داند. در ایران معاصر، مشکل دیگری هم هست. ما به خاطر توجه افراطی به ملاصدرا اساساً دغدغه پرداختن به حکمت سینوی و نوآوری های ابن سینا را نداریم. یکی از طرح های من همین ارائه نسخه جدیدی از کتاب المباحثات ابن سینا است؛ دقیقاً مثل همان کاری که درباره الحروف کردم. المباحثات بسیار آشفته است. تنظیم مجددی از این کتاب را میخواهم با محور موضوعات مطرح در این کتاب ارائه دهم و مقدمه و شرحی بر آن بنگارم.

ساعد نیوز: اجازه دهید در خلال همین بحث به یک بحث بنیادی تر بپردازیم. به نظر می آید که غفلت از حکمت مشرقی ابن سینا و آثار خلق شده در سایه خرد ایرانی یک دلیل مهم دارد که ما اساساً به آن عنایتی نداریم. بسیاری غرب زدگی را پدیده ای فرهنگی و اجتماعی می دانند و این اساساً مواجهه اصیلی با پدیده غربزدگی نیست. مرحوم فردید خیلی بر بُعد فلسفی غربزدگی تأکید داشت. این که من ایرانی خودم را از چشم یک غربی درک می کنم. یعنی نگاه یک نخبه ایرانی به میراث فلسفی خودش، اصولاً غربی است همان تعبیری که ادوارد سعید در مورد کل شرق و جریان شرق شناسی به کار می برد. چرا کار ما به جایی رسیده است که ابن سینا و حکمت مشرقی را بر اساس خوانش غربی ها قضاوت می کنیم در حالی که نگاه غرب به این حکمت به دلیل ایمان به درستی و اصالت حکمت یونانی متأثر از تخفیف و کم بینی است؟

دکتر قاسم پورحسن: دو مسأله در پیوند با همدیگر سبب شده است که به لحاظ فکری ما مقهور غرب باشیم. دقیقاً همین طور است که گفتید، این مقهوریت یک مقهوریت حکمی-فلسفی است نه مقهوریت فرهنگی-اجتماعی. ما عادت کرده ایم که ابن سینا را نه از طریق آثارش بلکه از طریق چیزهایی بیاموزیم که غربی ها درباره او به ما می گویند. فهم متفاوت از فارابی یا ابن سینا مستلزم رجوع مستقیم به آثار خود این حکما است و البته شما با نقدهای تندی در این مسیر مواجه خواهید شد. من پس از انتشار سه گانه خودم درباره فارابی این نقدها را دیدم. من معتقدم می شود شما محسن مهدی باشی ولی به دلیل عدم مراجعه به آثار فارابی، او را درست درک نکنی یا ژیلسون باشی و به دلیل سوگیری خاص ابن رشدی خودت قادر نباشی که اصالت و طراوت تفکر ابن سینا را درک کنی. خُب درک همین بحث مقهوریت نیازمند جدا شدن از این بافت و نگاه از بالا به آن است. همان چیزی که هیدگر درباره مقهوریت تکنولوژی می گوید. مقهوریتی که خود غربی ها به دلیل جذب زندگی شان در بافت تکنولوژی قادر به درک آن نیستند. ما اساساً به میراث خودمان رجوعی نداریم و اگر رجوع هم کنیم تفطنی به اهمیت و استقلال بنیادین این میراث نداریم. ابن سیناشناسی در ایران همین مسیر را طی کرده است. ولی من در سه گانه ابن سینا به سان سه گانه فارابی مسیر متفاوتی را طی می کنم.

اجازه دهید رئوس مطالب مجلد نخست این مجموعه را به صورت خلاصه وار در اینجا بیان کنم. این کتاب از ۴ دفتر تشکیل شده است که هر دفتر، دارای فصولی است. در ابتدای کتاب، من در یک مقدمه ۵۰ صفحه ای، دعاوی فلسفه مشرقی را به صورت دقیق بیان کرده ام. این مقدمه بسیار در روشن شدن خط سیر بحث در دفاتر چهارگانه کتاب مهم است و خواننده با ذهنی روشن وارد بحث می شود. دفتر اول را با عنوان زمان و زمینه به زندگی ابن سینا پرداخته ام. مراحل هفتگانه زندگی او و تأثیراتی که زمانه و زمینه او در سیر تطور فکری اش داشته است. نشان داده ام که اوضاع ایران در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم چگونه بوده است و چرا ابن سینا به خوارزم رفت و تعامل او با افراد متنفذی مانند ابوسهیل چگونه بود. زندگی ابن سینا در ری، همدان و اصفهان نیز جزو بحث هایی است که در این دفتر مطرح شده است. دفتر دوم به بحث درباره طبقه بندی آثار ابن سینا تعلق دارد و گونه شناسی است. بر اساس یک ترتیب تاریخی و موضوعی آثار ابن سینا را طبقه بندی کرده ام. این دفتر از این حیث مهم است که محققی که در حوزه افکار ابن سینا می خواهد پژوهش کند می داند که مثلاً کدام اثر منطقی ابن سینا نخست است و کدام اثر آخرین اثرش است. در حوزه های مختلف دیگر اعم از فلسفه یا طبیعیات یا الهیات و غیره هم همین مسیر را طی کرده ام و به نظرم این دفتر واقعاً برای محققان کارگشا است. دفتر سوم تحت عنوان نظام فلسفی حکمت مشرقی خواسته ام نشان دهم که همزمان چندین نظام فلسفی ما می توانیم داشته باشیم. بحث درباره تفاوت پارادایم و نظام را به صورت مفصل انجام داده ام و نشان داده ام که خلاف پارادایم ها که به صورت طولی وجود دارند، نظام های فلسفی می توانند در عرض همدیگر وجود داشته باشند. ما در پارادایم، متلائم ترین ساخت یا ترکیب از گزاره ها را داریم و شرط به وجود آمدن پارادایم جدید، انقضای پارادایم پیشین است به همین دلیل است که ما امروز دیگر در پارادایم بطلمیوسی نمی توانیم در حوزه مزبور بیندیشیم ولی در مورد نظام فلسفی اینگونه نیست. در فصل دوم دفتر سوم بحث سرچشمه های حکمت مشرقی و خرد ایرانی را آورده ام. تمدن های شهر سوخته و جیرفت را مورد تحلیل قرار داده و نشان داده ام که تمدن سومری امتداد همین تمدن شهر سوخته است به دلیل غلبه خط میخی. سیر حکمت مشرقی را از زرادتشت نبی تا علامه طباطبایی که از این نوع فکر فلسفی با نام فهلوی یاد می کرد پی گرفته ام. من خرد ایرانی را یک خرد حکمی، انسانی، اخلاقی و انضمامی دیدم. این خرد، زندگی، فرهنگ، تمدن و انسان می سازد و اگر فرویدی بخواهیم تحلیل کنیم، این خرد، تمدن سرکوبگر نمی سازد. دفتر چهارم نیز به نظام هستی شناسی ابن سینا و ابتکارات او در درون نظام حکمت مشرقی اختصاص دارد. یکی از ویژگی های کتاب این است که در آخر هر فصل چند منبع معتبر را مورد تحلیل قرار داده ام و به صورت مستند گفته ام که کدام منبع قابل اعتمادتر است. بنابراین، پژوهشگران از این بابت هم در تحلیل منابع می توانند استفاده لازم را داشته باشند.