خبرگزاری شبستان: امروز بزرگترین متفکری که برای فلسفه از دیدگاه غربی ها وجود دارد، هایدگر است؛ هایدگر معتقد است اکارت بزرگترین متفکر غرب است و جالب آنکه اکارت می گوید بزرگترین فیلسوف ابن سینا است. به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان، به مناسبت فرا رسیدن یکم شهریور، سالروز ولادت بوعلی سینا، حکیم و فیلسوف نامی ایران زمین که در تقویم رسمی کشور روز پزشک نام دارد. با قاسم پورحسن درزی، استادیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در خصوص تاثیر فلسفه ابن سینا بر حکمت و فلسفه جهانی به گفتگو نشسته ایم؛ گفتگوی ما را با این پژوهشگر و استاد دانشگاه می خوانید:

 

شبستان: به لحاظ فلسفی چه جایگاهی را می توان برای حکیم ابوعلی سینا در جهان فلسفه ترسیم کرد و آیا آراء و اندیشه او توانست تاثیری بر فلاسفه و اندیشمندان بر جای بگذارد؟

پورحسن: وقتی امروز از دوران طلایی و زرین تمدن اسلامی سخن می گوییم، مهم ترین متفکر این دوران ابن سیناست. شاید در تاریخ تمدن ایرانی اسلامی، ابن سینا یک استثنا باشد هم به لحاظ جامعیت، هم از نظر تحولاتی که در علوم مختلف به وجود آورد و هم تاثیراتی که بر دیگران گذاشت.

ابتدا باید بدانیم که ابن سینا تنها یک پزشک یا یک فیلسوف نیست، تنها نگاه تک ساحتی به ابن سینا سبب می شود نتوانیم اهمیت جایگاه او را به درستی فهم کنیم.

او آن چنان تغییر و تحولی بنیادین در علوم به وجود آورد که خود مبدا است و این گونه نیست که او شارح و مفسر علوم یونان یا ارسطو باشد او در موارد بسیاری از آثارش، دیدگاه هایی از یونان و ارسطو را نقد می کند. او یک آغاز و مبدا است و تاثیراتی هم که بر دیگران می گذارد، به دلیل همین مبدا بودن است.

لذا ابن سینا یک موسس است؛ فارابی موسس حکمت اسلامی است اما ابن سینا نه تنها حکمت اسلامی را بسط داد و شکوفا و بالنده کرد بلکه در سایر علوم هم ما او را به عنوان یک موسس می بینیم. شاید برای نخستین بار هست که ابن سینا در حوزه نفس چنین انسان شناسی گسترده ای را شکل داد. هانری کُربَن درست می گوید که پروژه اساسی ابن سینا انسان است. پس اگر ابن سینا طبیب است، از باب انسان است. بنابراین طبیعی است که ما مباحث اخلاق را در ابن سینا حتی در پزشکی نیرومند و گسترده ببینیم.

برای ابن سینا انسان مهم ترین است. اکثر مطالعات او در حول محور انسان شکل می گیرد. لذا انسان شناسی او یک مبداء است و چنین این انسان شناسی نه در یونان بود و نه در دوره پیش از او وجود داشت.

گرچه البته ابن سینا در دورانی که به سر می برد به واسطه حکمت شیعی و اسماعیلیه در دوران نوزایی یا رنسانس انسان گرایی به سر می برد این درست است و بسیاری از متفکران شیعی حسب آن چه را که در سنت و آموزه های دینی بود، انسان را مبنا قرار داده بودند اما نگاه فلسفی به انسان با ابن سینا شکل گرفت. بی دلیل نیست که ابن سینا سه نمط پایانی اشارات یعنی هشتم و نهم و دهم را به بحث تفصیلی عرفانی درباره انسان اختصاص می دهد به ویژه وقتی در باب مقامات العارفین در نمط نهم سخن می گوید.

اگر ما چنین آگاهی از ابن سینا داشته باشیم، او را تنها یک پزشک نمی دانیم و یک حکمت جامعی در ابن سینا است که پزشکی بخشی از آن است. در حقیقت او ابتدا و در درجه اول حکیم است و طب بخشی از حکمت ایرانی اسلامی است. این تفاوت عمده ای که میان حکمت ایرانی و یونانی وجود دارد. در حکمت ایرانی جامع نگری که انسان در مرکز و محور آن باشد، کاملا دیده می شود. اگر ما به این نکته واقف باشیم، وقتی اهمیت ابن سینا در موسس بودن او، تلاش او و تغییراتی که در علوم به وجود آورد، قابل تامل است.

او در مقدمه منطق المشرقیین خود بیان می کند من از دوران جوانی در پی تاسیس بودم، من دنباله رو و تابع علم یونانی نبودم. آن علم یونانی را که لازم است، فرا گرفتم اما برای مماشات با قوم و جمهور آنها را گرفتم. ابن سینا در این مقدمه از علم و حکمت ایرانی دفاع می کند که من بخش های مهمی از آن را در کتاب «مشرقیه ابن سینا » آورده ام.

لذا در زمینه تاثیر ابن سینا بر دیگران اغراق نمی کنیم یعنی اگر آگاهی درستی از جایگاه ابن سینا داشته باشیم، پذیرفتن این که پس از ابن سینا هیچ متفکری نیست که این فیلسوف بر او تاثیر نگذاشته باشد؛ غزالی، خواجه نصیر، ابن رشد، فخر رازی و … بدون ابن سینا معنایی ندارند و بالاتر معتقدم ابن عربی هم بدون او، ابن عربی نیست. در واقع همه افرادی که بعد از او آمدند، به نقد، جرح یا به شرح آراء بوعلی پرداختند.

فخر رازی علیرغم تیزهوشی ای که دارد، خود را ناچار می بیند به او رو بیاورد. غزالی هم که می خواهد مخالفت کند، سه کتاب در منطق می نویسد که دقیقا مطابق منطق ابن سینا است و مقاصد الفلاسفه غزالی خلاصه کتاب اوست. ملاصدرا نیز در اسفار خود بیان می کند ابن سینا در آثارش به خصوص کتاب تعلیقاتش و المباحثاتش مباحثی مطرح کرد، که احدی بیان نکرده است. جلد اول اسفار که بحث وجودشناسی است، چیزس جز گفتگوی ملاصدار با ابوعلی سینا نیست و همه جا از ابن سینا دفاع می کند. او فهم فلسفی را شکل داد و از عقل دفاع کرد. خواجه نصیر وقتی می خواهد در مقدمه المحصل، از عقل دفاع کند و بگوید اساس جامعه بر اساس عقل و عقلانیت است، گفته های ابن سینا را تکرار می کند.

ادامه حی ابن یقظان ابن سینا ست. ابن رشد علیرغم دیدگاه مخالفی که وجود دارد، شارح ابن سینا است و بدون بوعلی، ابن رشد و فارابی وجود ندارد.

شبستان: این تاثیراتی که اشاره کردید، در جهان اسلام بود؛ در غرب چطور؟ آیا ابوعلی سینا توانست اندیشمندان غربی را تحت الشعاع افکار و اندیشه های خود قرار دهد؟

پورحسن: بله قطعا؛ ابن سینای پزشک فقط در غرب خوانده نمی شود و این گونه نیست که تنها کتاب قانون شش قرن در دانشگاه های مهم غرب تدریس شود. آلبرتس وقتی حکمت ابن سینا را تدریس می کند آکویناس از ایتالیا به نزد او می آید تا ابن سینا بخواند یا اکارت از آلمان می آید نزد آلبرتس ماگناس تا حکمت و شفای ابن سینا را بخواند.

امروز بزرگترین متفکری که برای فلسفه از دیدگاه غربی ها وجود دارد، هایدگر است. هایدگر معتقد است اکهارت بزرگترین متفکر ماست و اکارت می گوید بزرگترین فیلسوف ابن سینا است. این ها مقام بوعلی است اما متاسفانه در جامعه ما آن عقلی که ابن سینا در پرتو دین شکوفا کرد و آن اندیشه سیاسی دینی که او در باب اجتماع، انسان، مناسبات جمعی و سیاست و حکومت گفت و بیان کرد، غفلت می شود. در حقیقت ما از غفلت، غفلت کرده و توجه بنیادینی به آراء او نداریم.

شبستان: جامعه دانشگاهی ما چطور؟ آیا توانسته است آراء ابن سینا را در خود بپذیرد؟

پورحسن: متاسفانه جامعه دانشگاهی و اساتید ما اقبال خوبی به این شخصیت نشان ندادند و گمان می کردند او برای گذشته هاست در حالی که ابن سینا ذخیره و جزو ودایع انسانی و سنت مشترک میراث بشری است و چه در غرب و چه در حوزه اسلامی، فیلسوفی وجود ندارد که متاثر از او نباشد. از دریچه ابن سینا است که غرب مجددا می فهمد یونانی وجود داشت. بدون ابن سینا فهم درستی از یونان وجود نداشت و فهم درستی از حکمت نبود.

لازمه شناخت اهمیت و عظمت ابن سینا که نبوغ و اندیشه اش در تمدن اسلامی بی نظیر است، مطالعه آراء اوست. ابن سینا رساله جداگانه ای در باب اخلاق و سعادت و ۱۰ برهان و بیان در باب چیستی سعادت و اثبات دارد. رساله او در باب انسان، سعادت، زندگی و شیوه زندگی باید مطالعه شود. بخشی از آن را امروزه توجه پیدا کرده ایم که آن سنت پزشکی ابن سینا یا طب سنتی ابن سیناست که کاملا با سرشت انسان در پیوند است. این اقبال عمدتا نه از دریچه نظریه و تفکر بلکه از دریچه نیاز صرف تجاری به او در حال شکل گیری است که باید اصلاح کنیم یعنی اساس طب انسان است و چون انسان است، ابن سینا در نگاه حکمی اش به انسان موفق شد، طبی جامع و نیرومند تدوین کند.

بنابراین، با مطالعه آثار ابن سینا می توان پی به ابعاد مختلف این شخصیت بزرگ بود و تفاوت جدی او را با فیلسوفان بزرگ دید. لذا باید دوباره بارگشت و ابن سینا را از نو مطالعه کرد.