سخنرانی منتقدانه و البته دلسوزانه دوست ارجمندم، نعمت الله فاضلی را شنیدم و انتقادات رفیق عزیزم، سید جواد میری، را خواندم. از حیث نظری، دیدگاه آقای فاضلی قابل دفاع است. شکوه های جواد میری به حوزه اداری و مناقشات کاربستی در درون دانشگاهها در ایران باز می گردد. ایندو نباید چندان خلط شوند که بنیان های نظری در باب دانشگاه، مورد التفات قرار نگیرد. من در نزاع های مربوط به شورای انقلاب فرهنگی، سخنان عبدالکریم سروش را خواندم و از کسان دیگر درباره نقش او جویا شدم. دفاعیه سروش شنیدنی است و بر این باورم نقش سروش نه تنها ویرانگر نبود بلکه بیشتر سازنده و تاثیرگذار بود. آثارش نشان از اهتمام ایشان به دانش و نقش موثر دانشگاه در دوره جدید دارد.


بهر روی، اینکه فردی مانند فاضلی یا میری، مدیریتی و منصبی را در دورانی در «دیوانسالاری غیرعلمی» حوزه دانشگاهی داشتند، دلیلی بر عدم التفات نظری به ماهیت دانشگاه و کارکردهای مطلوب و نامطلوب آن نمی شود. در نشستی که من، آقای فاضلی و آقای بخارایی درباره ذات دانشگاه داشتیم، برغم تفاوت فهم ها و رهیافت ها،دانشگاه کنونی ایران را «ناکارآمد» و «ناکامیاب» تلقی کردیم. در نشست دیگری که در پژوهشگاه به اهتمام سید جواد میری برگزار شد، تاکید نمودم که دانشگاهایمان نتوانست سپهر دانایی را در پرتو سامان دادن فضای آکادمیک، شکل بدهند.
دانشگاهها در ایران گرفتار اشتیاق و میل وصف ناپذیر کسب رتبه و رنکینگ ویرانگر و انبوه نویسی استادان خود شده و از ظهور دادن دانایی و دانش بازماندند. نوشتاری از دانشگاه های ایران در علوم انسانی تبدیل به متن درس دانشگاههای مهم دنیا نشده است؛ درحالیکه با هزینه بسیار در حال ترجمه و التقاط آثار و آرای غیربنیادین دیگران هستیم. بخش مهمی از دانش دانشگاههای ایران را باید در درون اروپا محوری قرار داد.
آقای فاضلی به درستی تصریح داشتند که وضعمان از حیث علمی در علوم انسانی در حال فروریزی است. بسیارند که نه در ایران از حیث علمی، نامی (نام مبتنی بر دانش) دارند و نه کرسی مهمی در حوزه علم انسانی به خوداختصاص داده و نه نوشتاری (مطلقا) موثر و دقیق تدوین کردند، اما به مدارج علمی بالا دست یافتند. برخی هرسال با «انبوه نویسی زائد»، موفق به دریافت جایزه و لقب پژوهشگر برتر می شوند دریغ از آنکه آثارشان، اندک تاثیری بر فرآیند علم داشته باشد. امروز هم باید محقق انبوه و پرنویس را بیرون از مطالعات دقیق علمی قرار داد و هم، دانشگاهی که به وی لقب و جوایز اعطا می کند را توبیخ کرد. این وضعیت غیر علمی در حال تسری است و متاسفانه بیشترین دانش های تاثیرگذار در علوم انسانی از سوی محققان بیرون از دانشگاهها شکل گرفته است. می توان با قاطعیت ابراز داشت که مصطفی ملکیان در صورتی که در درون دانشگاه قرار می گرفت، بهیچ روی نمی توانست چنین پژوهش ها، ترجمه ها و دیدگاههای بنیادین را در فلسفه دین سامان دهد. مقصودم موافقت با تمام دیدگاههای آقای ملکیان نیست. در نوشته هایم مخالفت خود را با ایمان گرایی رادیکال در باب گزاره های دینی، تاکید کرده و راهی غیر از عقلانیت نمی یابم. با آرای ایشان در باب «فلسفه اسلامی» و «مسئله تعبد» و «ناسازگاری» آن با «عقل گروی» همراه نیستم. اما با این وصف، وی یکی از متفکران تأثیر گذار ایرانی در حوزه مطالعات فلسفه دین می باشد.
غرضم آنست که تصریحات و تاکیدات آقای فاضلی در باب وضعیت رنجور و درحال احتضار دانشگاهها، سخنی نادرست نیست. چنین هزینه های بسیار برای دانشگاهها برای ظهور نظام دانایی و سپهر علمی، گزاف بود، و دستاورد بسیار اندکی داشته است.
تنها با رویکردهای انتقادی است که می توان فهمید در وضعیت کنونی با چیزی به نام دانشگاه مواجه نیستیم. بعبارتی دانشگاه بنظر می رسد تهی شده است. دانشگاهها در ایران دارای «ذات بالاستقلال» نیستد و بیشتر به ساختمان و فیزیک یک بیمار شباهت پیدا کردند. هرچه می گذرد از سهم دانشگاههای ایران در تحولات اجتماعی، فکری، فرهنگی و علمی کاسته شده و از بنیانی بودن آن درحال دور شدن هستیم.
تنها امید باقیمانده، «منظر انتقادی» به وضع نابسامان و ویرانگر است تا مگر از فروپاشی علمی نجات یابد.