دکتر قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی در ادامه بازخوانی سنت فکر فلسفی در ایران و انتشار سه گانه خود درباره فارابی، به بازخوانی ابن سینا و حکمت مشاء پرداخته و خوانشی نو در قالب یک سه گانه درباره ابن سینا پرداخته است. به بهانه انتشار مجلد نخست این مجموعه با ایشان گفتگویی داشتیم.

جامعه، اخلاق، فرهنگ و انسان، برای فارابی و ابن سینا مسأله است. این حیثِ مهم و بنیادین سنت فکر فلسفی ایرانی مغفول مانده است.

ساعدنیوز: حضرتعالی نخستین مجلد از سه گانه ابن سینا پژوهی تان را به تازگی روانه بازار کردید. بفرمایید چرا و به چه دلیل با وجودِ آثار متعدد در داخل و خارج درباره حکمت مشاء به طور کلی و حکمت سینوی به طور اخص، ما نیاز به بازخوانی ابن سینا در پرتو مفهوم “خرد ایرانی” و “حکمت مشرقی” داریم؟

دکتر قاسم پورحسن: بسم الله الرحمن الرحیم؛ شاید مهمترین پرسشی که در اینجا می توانیم مطرح کنیم، سؤال از چرایی نیاز به بازخوانی سنت فکر فلسفی در ایران است. مشابه همین سؤال را هایدگر در درآمد “هستی و زمان” در ۸ بند درباره چرائی ضرورت تجدید سؤال از هستی مطرح می کند و در پاسخ سه مطلب مهم را در این هشت بند مطرح می کند؛ هایدگر می گوید که طرح مجدد پرسشِ هستی به ما کمک می کند تا اولاً خودِ پرسشِ هستی را بفهمیم، ثانیاً نیاز به طرح پرسش را درک کنیم، و ثالثاً راهی را برای طرح صحیح این پرسش بیابیم. من در پیشگفتار مجلد اول این سه گانه با عنوان “ابن سینا و خِرَد ایرانی” تلاش کرده ام از این سه منظر یعنی فهم نیاز به بازخوانی سنت فکر فلسفی ایرانی و حکمت سینوی، فهم ضرورتِ این بازخوانی و یافتن راهی برای بازخوانی درستِ سنت فلسفی ایرانی به این سؤال بپردازم.

همان طور که در پیشگفتار کتاب مطرح کرده ام؛ متأسفانه علیرغم همه کوشش های صورت گرفته در این سالها، مواجهه صحیح و خوانشی بنیادین از فکر فلسفی ایرانی، ابن سینا و سرآغازهای فکر فلسفی مان نداشته ایم. ما ابن سینا و فارابی را یا تحت تأثیر پژوهش های مستشرقان خوانده ایم و نگاهی مستقل به این دو فیلسوف نداشته ایم یا همه زوایای فکر فلسفی فیلسوفان مان را مورد توجه قرار نداده ایم.

به اعتقاد من، فارابی و ابن سینا خِرَدی را عرضه کردند که به قول فارابی خِرَدی اخلاقی است و به قول ابن سینا خِرَدی انسانی است. این وجه اخلاقی و انسانی از خِرَد ایرانی در اصل مغفول مانده است. تصور غالب این است که فارابی و ابن سینا عقل ارسطوئی را بسط داده اند. در حالی که در فارابی ما شاهد بحث از بنیان های اخلاق و جامعه اخلاقی و در ابن سینا شاهد بحث از انسان هستیم. آیا ما نظام فلسفی این دو فیلسوف را به این نحو مورد بحث قرار داده ایم؟ آیا مدینه اخلاقی فارابی را مستقل از مدینه افلاطونی مورد تحلیل قرار داده ایم؟

بنابراین، سه مسأله اساسی در اینجا باید طرح شود. مسأله اول این است که تاکنون ما خوانش صحیحی از نظامی فلسفی فارابی و ابن سینا نداشته ایم. سنت فکر فلسفی در ایران چندوجهی است. همین چندوجهی بودن این سنت است که آن را به فلسفه انضمامی تبدیل می کند چرا که جامعه، اخلاق، فرهنگ و انسان، برای این فلسفه مسأله است. این حیثِ مهم و بنیادین سنت فکر فلسفی ایرانی مغفول مانده است. آنچه ما خوانده ایم، عقل ارسطوئی، منطق ارسطوئی و فهم فارابی و ابن سینا ذیلِ مفاهیم یونانی است. تلاش کرده ایم فلسفه اسلامی را به عنوانِ نیمروز عقل یونانی تفسیر کنیم. به همین دلیل است که ترجیح داده ایم تا ابن سینا را در شفا و نجات بخوانیم نه در المباحثات، منطق المشرقیین، و رسالات رمزی و تمثیلی او! به همین دلیل است که کربن تأکید دارد که ابن رشد در این فهم ناقص ما از ابن سینا مقصر است. به تعبیر کربن، ابن رشد حکمت سینوی را به صورتی ابتر به غرب فهماند.

البته نباید فراموش کنیم که دلیل دیگر این خوانش ناتمام از فلسفه ابن سینا عدم اهتمام ما به شناختِ بنیان های فکری مشرقی و عدم توجه به خِرَد ایرانی و سنتِ خسروانی است. فلسفه های فارابی، ابن سینا و سهروردی باید در پرتوِ این خِرَد ایرانی بازخوانی شوند. به همین دلیل است که من معتقدم که نگاه استقلالی به این متفکرین می تواند راهگشا باشد نه نگاه مستشرقان و نه نگاه مفسران عرب.

مسأله دومی که باید در اینجا طرح شود این است که هم عبدالرزاق در تمهید الفلسفه الاسلامیه و هم ابراهیم مدکور در تاریخ فلسفه اسلامی به چیستی فلسفه اسلامی به صورتی دقیق پرداخته اند. مدکور در “فی الفلسفه الاسلامیه” میگوید: “باید شیوه ای نو در فهم و درکِ فلسفه اسلامی اتخاذ کنیم.” حرف مدکور کاملاً درست است. این فلسفه باید از اول خوانده شود. چرا که به درستی مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته است.

حقیقت این است که نتوانستیم به فارابی و ابن سینا از منظر سرچشمه های فکر فلسفی ایرانی اسلامی نظر کنیم. همان طور که پیشتر عرض کردم، یا ذیل سنت یونانی این دو فیلسوف را فهم کردیم یا به صورتی ناقص و ناتمام، فکر فلسفی آنها را فهم کردیم.

مسأله سومی که مایلم در اینجا طرح کنم ساختار مجلد اول سه گانه ابن سینا است. مجلد اول این مجموعه در ۴ دفتر و در ۹۰۰ صفحه توسط انتشارات صراط به بازار عرضه شده است. بنده در پیشگفتار این کتاب، خوانش های پیشین را نقد کردم و مبانی خوانش پیشنهادی ام را مورد بحث و بررسی قرار داده ام. از این منظر، مطالعه پیشگفتار کتاب بسیار حیاتی و مهم است. در دفتر نخست تحت عنوان “زمان و زمینه ها” به شرح تحولات زندگی فکری ابن سینا در بستر حوادث تاریخی زمانه او پرداخته ام. در دفتر دوم تحت عنوان “گونه شناسی آثار” به بررسی آثار، رسالات و کتاب های ابن سینا پرداخته ام. دفتر سوم به شرح بنیادهای نظام فلسفی ابن سینا اختصاص دارد، سرشت نظام فکری او و نیز بنیان های نظام حکمت مشرقی سینوی تشریح می شود. و بالأخره فصل چهارم کتاب، بازخوانی وجودشناسی ابن سینا در تفاوت با سنت یونانی است.

در مجلد دوم این سه گانه قصد دارم تا مسأله انسان شناسی را در حکمت سینوی مورد کاوش قرار دهم. در مجلد سوم نیز بحث اخلاق، قدرت و جامعه مورد بررسی قرار می گیرد. در مجموعه بازخوانی فارابی نیز مجلد مربوط به اخلاق و قدرت نیز در آینده منتشر خواهد شد.

در مقام جمع بندی باید عرض کنم که ادعای محوری من در این مجموعه آن است که ما خوانش درستی از ابن سینا در این سالها نداشته ایم و نیاز هست که آثار ابن سینا را از منظرِ سنت و خِرَد خودمان بخوانیم. حتی بنده معتقدم که نالینو نیز موفق به ارائه تفسیر درستی از ابن سینا نشده است چرا که او هم در اروپامحوری گرفتار آمده است و در تلاش است تا ابن سینا را با توجه به متفکران غربی از توماس گرفته تا سوآرز و تأثیراتی که اینها از ابن سینا گرفته اند مورد کاوش و بررسی قرار دهد. نهایتاً سخن من این است که در فارابی و ابن سینا توجه محوری و بنیادینی به اخلاق و انسان شکل گرفته است و قدرت ذیل اخلاق تفسیر شده است. برخلاف سنت یونانی که طبیعت یا فوسیس محور است. فارابی و ابن سینا، انسان و جامعه و اخلاق را محور قرار می دهند و تفکرات فلسفی شان را حول این ها سامان داده اند.

فارابی و ابن سینا دردِ انسان بماهو انسان را دارند. آنها می گویند که اگر نتوانید فهم درستی از انسان داشته باشید، نظام قدرت، نظام اخلاق و انسان را سلاخی می کند.

ساعدنیوز: حضرتعالی در پاسخ به سؤال اول ما از “فلسفه انضمامی” در عالم ایرانی سخن گفتید و فرمودید که یکی از وجوه ممتاز تفکر فلسفی در فارابی و ابن سینا، توجه به انسان و جامعه است. امروز ما در یکی از تاریک ترین لحظات تاریخ جهان به سر می بریم. جنگ در خاورمیانه و کشتار هزاران انسان بیگناه به دست رژیم غاصب صهیونیستی و غربی ها در فلسطین، عراق و افغانستان با کشتار مردم بیگناه اوکراین به دست پوتین و ارتش روسیه همراه شده است. گفته می شود، فقط در شهر ماریوپل در ۱۲ روز محاصره این شهر به دست روس ها، ۱۵۰۰ نفر شهروند اوکراینی جان خودشان را از دست داده اند و میلیون ها نفر آواره شده اند. ما پیشتر درباره جنگ از منظر فلسفی با همدیگر گفتگوئی داشتیم ولی در اینجا مایلم که از حضرتعالی درباره یاریبهر یا مساهمت فلسفه های فارابی و ابن سینا در این زمانه عسرت و تاریکی به جامعه بشری در جهت صلح سؤال کنم. چه کمکی این متفکران می توانند به پایان مخاصمات و درگیری های خانمانسوزی که امروز ما شاهد آن هستیم بکنند؟

دکتر قاسم پورحسن: چرا حتی متفکرانی در غرب جدید، خِرد مدرن را ناکارآمد دانستند؟ چون این خِرد بر بنیادِ اخلاق نیست. به پرسش کشیدن این خِرد صرفاً به لویناس اختصاص ندارد بلکه بحث بنیادی تر از آن است که مختص به نظام فکری یک فیلسوف باشد.

من در فصل دوم از دفتر سوم، به تفصیل از خِرد ایرانی صحبت کرده ام. خِرد ایرانی، خِردی است که به انسان از حیث هویت انسانی اش نظر می کند نه از منظر غربی بودن یا شرقی بودن او! فهم غرب از انسان شکننده و نادرست بود. این فهم نادرست، سلطه را با خود به ارمغان آورد. انسان بماهو انسان ارزش خودش را از دست داد. مشکل ما مقید ساختن انسان به یک قید است. خواه انسان غربی باشد خواه انسانِ شرقی یا انسانِ با ایمان! این که هم کیش و هم آئین و هم وطن و هم رنگ و هم نژاد من هم است و دیگران مهم نیستند، این فکر است که ثمره اش، چیزی جز سلطه نیست.

اگر اخلاق بنیاد نباشد، قدرت به چیرگی مطلق تبدیل می شود و نظام قدرت، نظام فرزانگی را ساقط می کند. قدرت درنده خو است، خواه در روسیه، خواه در غرب خواه در اروپا. این اخلاق است که قدرت را رام می کند. بنیاد اخلاق هم توجه به انسان بماهو انسان و فضایل و رذایل او است. فارابی و ابن سینا دردِ انسان بماهو انسان را دارند. آنها می گویند که اگر نتوانید فهم درستی از انسان داشته باشید، نظام قدرت، نظام اخلاق و انسان را سلاخی می کند.

مهم نیست این سلاخی در کجا رخ می دهد؛ چه در عراق، چه در یمن و چه در اوکراین! چون این انسان است که به قتلگاه می رود. من معتقدم که با خِرد غربی، اخلاق حداقل گرایانه و تقلیل گرایانه حاکم شده است که بنیادِ آن منفعت و سود است. یعنی اساسِ ضوابط اخلاقی، سود و منفعت است. این نگاه به اخلاق، انسان را قربانی می کند.

انسان، قلب عالم است. تنها ناجی این انسان در سرکشی قدرت، خرِد اخلاقی یا حکمت مشرقی با شالوده اخلاقی و انسانی است. همان طور که ابن سینا در پایان اشارات به درستی گفته است: مقام فرزانگی، درک غم و غصه انسانها است. فارابی درد جاهل بودن انسان ها و جهل در مدینه را داشت. ابن سینا دردِ دست یافتن به حقیقت، یعنی خود انسان را در دل دارد. ما می توانیم با خوانش درست سنت فکری و فلسفی مان، این نگاه به انسان و اخلاق را احیاء کنیم.

غرب اخلاق را قربانی کرد. متأسفانه بسیاری از کشورهای اسلامی نیز ذیل همین تفکر قرار می گیرند. انسان، انسان است نه این که انسان دیندار یا با ایمان انسان است و دیگران نه! انسان بماهو انسان شایسته نیل به فضایل است. بنابراین، پرسش کلیدی و محوری تفکر فلسفی فارابی و ابن سینا، اخلاق و انسان است. این تفکر فلسفی ظرفیت آن را دارد که با محور قرار دادن اخلاق و انسان، قدرت سرکش را مهار کند و آلام انسانی را کاهش دهد.

*** دکتر قاسم پورحسن استاد تمام گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است. تألیفات متعددی در قالب کتاب و مقاله به زبان های مختلف از ایشان تا به حال در داخل و خارج منتشر شده است. سه گانه فارابی او از جمله آثار برجسته در تراز جهانی در حوزه فارابی شناسی است. آدرس صفحات استاد پورحسن در شبکه های اجتماعی به شرح ذیل است:

اینستاگرام : https://instagram.com/ghpourhasan
تلگرام:https://t.me/ghpourhasan_ir