سخنان قاسم پور حسن در نشست «انقلاب و تمدن اسلامی»  در دانشگاه شریف: بعضی از مفاهیمی که بعد از انقلاب مطرح شد در ادامه تاریخی بود که در دنیای اسلام شکل گرفته بود که یکی از آنها بحث تمدن بود. بحث تمدن اسلامی ابتدا در مصر شکل گرفت که دو دیدگاه سلفی گری و عقلانی را شامل می شد.  این بحث از دویست سال گذشته در مصر شروع شد و بعد وارد شبه قاره شد و از آغاز دهه ۳۰ این دیدگاه در جریان های ملی و دینی و مذهبی شکل گرفت. انقلاب اسلامی به دلیل اینکه تصور کرد می تواند دیدگاه ظهور یا احیا را بهتر از دیدگاه سلفی پیش ببرد با تغییراتی خواهان ظهور دادن تمدن شد. در دیدگاه سلفی مسئله سنت و میراث مهم بود اما با انقلاب اسلامی مسئله دانش مهم بود.

 

هانتینگتون می گوید ۷ تمدن داریم و تنها تمدنی که می تواند رقیب تمدن غرب باشد، تمدن اسلام است. پیش از هانتینگون برنارد لوئیس عنوان کرد که مسلمانان در جستجوی تمدنی برای فائق آمدن سلطه غرب و احیای شکوه از دست رفته هستند.

 ما از سده نوزدهم به بعد نظریه های تمدن را می بینیم. تاریخ ۱۵۰ ساله ای در غرب درمورد نظریه های تمدنی داریم. فریدمن می گوید تمدن غرب به رهبری آمریکا می تواند تا صد سال آینده هم رهبری جهان را به دست داشته باشد.

 با انقلاب اسلامی خلا تمدنی برای جامعه ای که دست به انقلاب زده بود، احساس می شد. کشوری که انقلاب می کند خواهان تغییرات بنیادین است. انقلاب اسلامی در مقابل متن زندگی و غایاتی که در تمدن غربی وجود دارد، می ایستد. اگر فرض کنیم انقلاب خواهان یک عالمیت جدید باشد این نیازمند تمدن جدید است و نمی توانید ذیل تمدن غرب باشید و ادعای عالمیت جدید کنید.

دکتر داوری اردکانی درست گفتند که زمانی که کتاب ها و دانش ما غربی است نمی توانیم دانش دینی درست کنیم. هر زمان توانستید که عالم دینی را ظهور دهید امکان این هست که دانش دینی را نیز ظهور دهیم.

فهم ابتدایی در ده ساله انقلاب این بود که ما گسستی از غرب داریم و بر اساس آن می خواهیم جهان دیگری را به وجود بیاوریم. همچنان که در رنسانس فهم و تفسیر جدیدی را از دنیا و انسان شکل دادند. سوال این است که اگر ما بخواهیم تمدن جدیدی به وجود بیاوریم باید به گذشته برگردیم یا نه؟

 ما ۷ رویکرد در مورد تمدن داریم. یک رویکرد تاریخ محور است. در این رویکرد سوال این است که اگر ادعا کنید می خواهیم تمدنی شکل دهیم تاریخ تمدنی دارید یا نه؟ اگر فاقد این تاریخ باشید نمی توانید تمدنی ظهور دهید. نگاه تاریخ محور، خطی است. تمدن نمی تواند در تاریخ صد ساله شکل بگیرد و باید در فرآیند تاریخی طولانی باید شکل بگیرد.

دیدگاه دیگر ذات محور است. دیدگاه ذات محور تمدنی این است که هر سرزمینی ذات تمدن را بشناسد می تواند آن را ظهور دهد. فرض کنید اگر کشوری بگوید من می خواهم خلافت خود را احیا کنم، فهمی از تمدن ندارد. چراکه تمدن امروز مبتنی بر دانش است و تمدن خلافت مبتنی بر اطاعت است.

 رویکرد سوم رویکرد جغرافیامحور است. به این معنی که جغرافیاهای خاصی می توانند تمدن به وجود بیاورند. یعنی جغرافیای چین، غرب و اینها می توانند. به لحاظ جغرافیا و توانایی ها و انسان ها می گویند برخی جغرافیاها مثل آفریقا توانایی ظهور تمدن ندارند.

دیدگاه غایت محور دیدگاه انسان گرایانه است. در این دیدگاه معتقدند دیدگاه موجود غرب مبتنی بر انسان  و فرهنگ نیست و مهمترین کاستی این تمدن همین است. رویکردهای بعدی نیز رویکرد دانش محور و دین محور است.

این مسئله اول است که ما از کدام رویکرد تمدنی در ایران حرف می زنیم. به نظر می رسد ما در نگاه غایت محور و دین محور هستیم و اگر بتوانیم به نگاه دانش محور نزدیک بشویم آن را به نگاه غایت محور برمی گردانیم.

در غرب وقتی از تمدن حرف می زنیم دو دیدگاه متفاوت وجود دارد. یکی دیدگاه سلبی است که کتاب تمدن و ملالت های آن نوشته فروید است. فروید معتقد است ذات تمدن سرکوبگرایانه است اما تمدن دوره مدرن یک امر بالاتری به نام سرکوبی مضاعف دارد.

مارکوزه در مقابل می گوید که بله؛ ذات تمدن می تواند سرکوبی باشد اما نه سرکوبی سلبی. او می گوید من این تعبیر را به قوانین و مقررات تبدیل می کنم. او می گوید تمدن می تواند واجد عشق باشد. این دو دیدگاه کلان است. متفکران جامعه شناس و علوم سیاسی هم دیدگاه هایی دارند.

وی ادامه داد: فوکویاما معتقد است بشر امروز مرهون و مدیون تمدن غرب است. فوکویاما عنوان می کند که بشریت راهی غیر از تمدن غرب نداشت. راه حتمی ساختن تمدن شیوه ای بود که مغرب زمین شروع کرد.

او معتقد است هر کس امروز ادعا کند می خواهم دست به ظهور تمدن جدیدی بزنم فهمی از تمدن ندارد چون تمدن به پایان رسیده است. پایان یعنی هرچه را شما از تمدن انتظار داشتید تحقق یافته است. او وقتی از پایان تاریخ صحبت می کند، یعنی عقل مغرب زمین به پایان رسیده است. او معتقد است بشریت محال است که سنخ دیگری از تمدن را بتواند ظهور دهد.

دیدگاه هایی در مورد تمدن در ایران وجود دارد که یکی امتناع تمدن است. من قائل به امکان هستم اما نه به معنای امکان استعدادی؛ بلکه از حیث ذات می گویم. هر جامعه ای تلاشی بکند و در روند تطورگرایانه صدساله سهیم شود، می تواند برای تمدن سازی آماده شود. بعد از اینکه استعداد به وجود آمد می توانید از تمدن سخن بگویید.

در غرب راهی که انتخاب شد را مبتنی بر تخنه گذاشتند. امروز تمدن غرب مبتنی بر دانش به معنای تکنولوژی است.  ما پایان تاریخ و پایان عقل و نگاه تاریخ گرایانه را قبول نداریم. ما فهم دیگری از تمدن به وجود آوردیم. چرا تمدن باید مبتنی بر تکنولوژی باشد؟ چرا تمدن مبتنی بر غرایض بنیادین و یا فرهنگ نباشد؟

 آیا هر تمدنی باید مبتنی بر تکنولوژی باشد؟ مثلاً اقتصاد مبتنی بر فرهنگ و مناسبات انسانی است. شما نمی توانید رفتارهایی مانند نروژ و سوئد می بینید عین آن را در هند ببینید. سخن من این است که به چه دلیل ما باید در مرزهای تکنولوژی بمانیم؟ چرا نمی توانیم فراتر از آن برویم و تمدن آینده را مبتنی بر فرهنگ و دانش به معنای عام و روابط انسانی بناکنیم؟

واژه نوین به این معنی است که ما می خواهیم عالمیت دیگری بسازیم. از حیث مطالعات فلسفی این امکان پذیر است که شما خواهان انسان دیگری باشید. دلیلی ندارد که ما اروپامحورانه به دانش و تمدن نگاه کنیم. ما بر انباشتن فرایندی و تکاملی تاکید می کنیم. این تنها راه امکان تمدن است. ظهور تمدن مبتنی بر فرآیندی است که کوتاه نیست و تکاملی است.