سنت فکری – فلسفی غرب از افلاطون و ارسطو و حتی پیشتر از آن ، تا قرن بیستم و در اندیشه و آرای آنان تحت تاثیر رویکردی دو قطبی ، گفتار را بر نوشتار ترجیح می داده است . در این نگره ، انتقال کامل معنا از طریق ، گفتار ، امکان پذیر می نمود ؛ حال آنکه نوشتار تنها فرع و جانشین گفتار قلمداد می شد .
بطور طبیعی ، چنین رهیافت کلام محورانه ای ، سرانجام عرصه را برای هرمنوتیک یک کلاسیک فراهم می کرد . آن جا که دغدغه وصول به نیّت مؤلف ، هدف تفسیری عنوان می شد . با نگاهی گذرا به تاریخ و فرهنگ ایران – اسلامی ، می توان مدعی شد ، که با چنین تجربه و تلقی مشابه ،در گفتمان اندیشگی زبان و ادب کلاسیک مواجه هستیم ، چنان که به طور خاص ، ناصرخسرو این مهم را سامان بخشیده است . وی از یکسو با تمهید مقدمات نظری و در قالب عناوینی چون نام و نامدار ، نطق ” “نطق و قول و کلام ” و ” قول و کتابت ” ، به دفاع از کلام محوری می پردازد و سرانجام به برتری گفتار بر نوشتار رای می دهد و دیگر سو ، با تفکیک میان تنزیل به عنوان ظاهر کتاب و شریعت و تا ویل به مثابه باطن و روح آن ، حصول به نیت مؤلف، هدف غایی مؤوّل معرفی می نماید ، این مقاله طرح و شرح مبسوط این مدعّا خواهد بود .

 

دانلود مقاله